تغییر بزرگ- 46
از گذشته به حال و آینده-4
ایجاد تَشَکُل سیاسیِ نوین- 2
یک پرسش ریاضی
ایرانیان در ریاضی بسیار استعداد دارند، نمونههایش از خوارزمی و عمر خیام گرفته تا مریم میرزاخوانی! حال، یک پرسش ریاضی بسیار ساده، اما باید زود جواب بدهید. خُب؟
در یک مرداب، یک گیاهی شروع کرده به رشد کردن و پوشانیدن همه سطح آن مرداب و هر روز دو برابر رشد میکند. حساب کردهاند که درست پس از هزار روز همه سطح مرداب را بپوشاند و ادامه حیات در آن مرداب را غیر ممکن نماید. سوال: بعد از چند روز این گیاه نصف دریاچه یا مرداب را بپوشاند؟
بله پاسخ شما درست است. نهصد و نود و نُه روز. بله ۹۹۹ روز طول میکشد تا نصف مرداب را بپوشاند و فقط یکروز تا نصف دیگر و همه مرداب را.
این شکل مسئلهای است که امروز بشر با آلودگی محیط زیست خود مواجه است. این آلودگی تصاعدی است. به روز موعود و زوال حیات نوع بشر به سرعت نزدیک میشویم.
خطر حیاتی
به روز نهصد و نود و نُه نزدیکیم و اگر کاری برای تغییر شیوه زندگانی خود نکنیم به زودی توانائی تغییر را به کلی از دست میدهیم و وارد روندِ غیر قابل بازگشتِ "مردگانی" به جای "زندگانی" میشویم. خطری که بشر را تهدید میکند "حیاتی" است. بیش از پنجاه سال است که دانشمندان هشدار دادهاند و چنین روزی را پیشبینی کردهاند.
ابتدا، من و امثال من، به سالهای ۶۰ میلادی نگران تشعشعات رادیو اکتیویته آزمایشات هستهای و نگران جنگ هستهای بودیم، و بر اثر هشدارها و ملاحظه خطرات، خوشبختانه آن تب دیوانگی دولتمردان در رقابتهای تسلیحاتی و توجیه آن خوابید.
حال که مردم میتوانند به چشم خود انباشتگی آلودگیها را ببینند (ویدئوها بسیارند)، آلودگی به مقیاس وسیع دریاها و رودخانهها و اقیانوسها را، ذوب شدن سریع یخهای قطبی را، ناپدید شدن برفها بر قلهی کوههائی که تا یکی دو دهه پیش در سراسر سال پر برف و سپید بود، تغییرات جوی و گرم شدن هوای سراسر کره زمین را حس کنند، دیگر جای هیچ شک و شبههای باقی نمانده است. مگر برای آنان که به عمد چشمان خود را بر این فاجعه میبندند یا تاب تحمل دیدن و باورداشتن به این فاجعهی "آخرتی" را ندارند.
متاسفانه ما کوتاهبین هستیم. خودخواه هستیم. فقط فکر امروز و فردای ۲۴ ساعتهمان. نقد را چسبیدهایم. میگوئیم، من یک نفر چه میتوانم بکنم؟ حالا همین یک کیسهی پلاستیکی من دنیا را خراب میکند؟ بله. شما فقط یک نفر نیستید، یک میلیارد نفرید! همه یک نفرند اما با هم یک میلیارد نفریم، هفت میلیارد نفریم، هر لحظه هفت میلیارد آشغال تولید میکنیم! کاشکی جمعیتمان کمتر بود! کاشکی همهمان درویش بودیم و کمتر مصرف میکردیم!
"بذل و بخشش" انتخاباتی
"سیاستمداران" ما چه میکنند؟ همان برنامهها و شیوههای گذشته را دنبال میکنند. تغییر بزرگ ریشهای و رادیکال لازم است، اما کو؟ خودخواهیمان را تشویق میکنند تا به آنان رای دهیم.
"به من رای بدهید":
من برای هر فرزندتان سیصد دلار در سال اضافه میدهم... چه میدهم و چه میدهم – "ترودو"
من مالیات بر روی کاربن را لغو میکنم، کالاها ارزانتر میشود؛ مالیات را کاهش میدهم، پول بیشتری توی جیب شما میگذارم. برای ورزش دانشآموزان، فرزندانتان، از مالیاتتان کم میکنم. من به نفت و گار کانادا (آلبرتا) افتخار میکنم و آن را در سراسر دنیا "پخش" میکنم! - "شیر"
من پول و هزینه دندانتان را میپردازم و همه وامهای دانشجویان را میبخشم، چند هزار خانه ارزانقیمت میسازم! – "سینگ"
من همه برنامههای حکومتی را بر اساس حفاظت از محیط زیست ریختهام. میخواهم مردم حاکم باشند، نه شرکتهای تجاری بزرگ- "می"
اما اگر همه راست بگویند.
"بِرنیِه" از همه بیشتر راست میگوید، چون از همه "راست"تر است (دست راستیتر است). غیرمستقیم میگوید گور پدر محیط زیست! میخواهم همین الان عشق کنیم، نفت استخراج کنیم و میخواهم "قهرمان" نفت و گار کانادا و مفتخر به تولید و توزیع هر چه بیشتر انرژی فسیلی کانادا باشم!" خلاص!
هنوز همان گفتارها، همان رقابتها، همان ادا و اطوارها. نه فقط سیاستمداران که. همه مردم به همان کارهای گذشته خود مشغولند. تغییر عادت، تغییر طرز فکر فوقالعاده دشوار است.
خوشبختانه یک نوع بیداری و آگاهی در میان این حیوان دوپا پیدا شده، خوشبختانه اقداماتی صورت گرفته، اما به هیچوجه کافی نیست.
سیستمهای سوداگر و اسلامی
همه افراد در "سیستم" گیر هستند. باید "سیستم" را بر هم زد. از "سیستم" و "نظامِ" مدرن و سوداگرِ پانصد ساله نمیتوان انتظار معجزه داشت. باید فراتر رفت. باید به نظام پسامدرن که در حال شکلگیری است نهادهای جدیدِ جکومتی و کشورداری بخشید.
نخیر، نظام ماقبل تاریخی "اسلامی" که بشریت را میخواهد به عقب برگرداند و در ایران هم ایرانیان را به عقب برگردانیده و در عربستان هم عربان را چهارده قرن عقب نگهداشته، په هیچوجه پاسخ این هرج و مرج نیست. مگر به عنوانِ تشدید این هرج و مرج، مگر به عنوانِ عاملِ تخریب نظام مدرن. چرا که دولتمردان و دولتزنان دنیای پیشرفته به خاطر "نفت" و "دلارهای نفتی" به دنیای عقبمانده تعظیم کرده، اندک اصول اخلاقی ظاهری خود را هم بر باد دادهاند.
آیا میدانید یا به یاد میآورید که در دوران کاندیداتوری ریاست جمهوری "هیلاری کلینتون"، آل سعود علناً بیست میلیون دُلار به "بنیاد کلینتون" پرداخت کرد تا هر طور میخواهد آن را خرج کند؟ و این فقط یکی از پرداختهای نظام سعودی بود. کویت و امارات هم میلیونها به همان بنیاد همانموقع پرداخت کردند! روز روشن، بدون شرم و حیا، زوج کلینتون این هدایا را پذیرفتند نظام سوداگر. رئیس "هوملند سکیوریتی" (امنیت کشوری) آمریکا، برای سخنرانی در نشست "مجاهدین" از مریم رجوی پنجاه هزار دلار دستمزد میگیرد! کاندیدای سابق ریاست جمهوری آن کشور و فرماندار ایالتی "هوارد دین" به همچنین. بسیاری رجال و رجالههای دیگر با گرفتن پنجاه هزار دلار از "مریم رجوی" به نشست "مجاهدین خلق" که تا چندی پیش در لیست "تروریست"شان بود میروند و چند دقیقه نطق در هواداری از او میکنند. این ارقام رسمی است. نمیدانم نخستوزیر پیشین کانادا، "هارپر" برای همین "مشارکت" چقدر گرفته یا نگرفته. ماشاالله به این اخلاقیات!
شاید نظامهای اسلامی قرار است پایههای نظام مدرن را خراب کند تا بر ویرانههای آن، نظام پسامدرن آسانتر برپا شود. اما آیا مگر وقت چقدر باقی مانده است؟ "تِک و تِکِ" ساعت و ادامهی این وضع، خبر از وقوع عنقریب فاجعه دارد.
انتخابات کنونی کانادا فرصتی بوده است که شاید آن تغییر بزرگ به سوی برپائی نظام پسا مدرن در پهنهی این سرزمین پهناور صورت پذیرد و از اینجا به جهان سرایت کند یا با نهضتهای مشابه اروپائی همراهی کند، چرا که این جنبشهای پسامدرنِ دفاع از محیط زیست در اروپا بسیار پیشرفتهتر از آمریکای شمالی است.
تصمیم به ایجاد جنبش نوین
از چهار سال پیش تصمیم گرفته بودم که جنبشِ نوینی برای زمانِ انتخابات کنونی پدید آورم با ایجاد تشکل پولیتیک (سیاسی) نوینی که پاسخگوی نیازهای امروز بشر باشد. متاسفانه سخت مریض شدم.
نه "لیبرال" امروز معنا دارد، نه "نودمُکرات". مگر کهنه دمُکرات چه بود و فرقش با "نو" در چیست؟ و "نو دمُکرات" هم اگر در روزگار تشکیل خود "نو" بود امروز مثل تلفنهای مکانیکی قدیم "کهنه" شده است! تلفنهای با صفحهی چرخنده و ده سوراخ به شمارههای یک تا نُه و صفر که انگشتتان را در سوراخهای مربوطه میگذاشتید و صفحه را میچرخاندید تا شماره تلفن خود را بگیرید!
در نحوهی "کشورداری" تغییری بزرگ و رادیکال و هوشمندانه لازم است همپای تغییر از تلفنهای قدیم به تلفنهای "هوشمند"
!
نامِ این تشکل نوین
با این پندار نیک و پس از سالها اندیشه، نامِ Earth Solidarity را به زبان ملکه الیزابت و Solidarité planétaire به دیگرزبانِ رسمیِ کانادا و "همبستگی جهانی" به زبان شما خواننده عزیز برگزیدم. هدفِ این تشکل جز این نیست که در مقیاس و بُعدِ جهانی باشد و در جهت و با هدف همبستگی جهانی برای پاکیزه نگاه داشتن آب و خاک و هوای کره زمین، محافظت از ذخایر طبیعی، بازگرداندن اخلاقیات، برقراری صلح پایدار در جهان و سعادت زندگان.
تفاوت حزب سبزِ "الیزابت می" و
"همبستگی جهانی"ِ من
میان "حزب سبز"ِ "الیزابت می" Elizabeth May و "تشکلِ همبستگی جهانی" من تفاوت در چیست؟ از دیدگاه بسیاری رایدهندگان، حزب سبزِ "می" تاکنون بیشتر شبیه یک جمعیت دفاع از محیط زیست مثل "گرینپیس" عمل کرده تا مثل یک تشکل با برنامه جامع حکومتی. "می" "انقلابی" نبوده است و انقلابی عمل نکرده بوده است. چنانچه از مسائل محیط زیستی بگذریم که در دفاع از آن خوب عمل کرد، دگرگونی رادیکال برنامههای کشورداری و جهانداری ضرورتی حیاتی است که حزب سبزِ به رهبری الیزابت در شکل کنونی که در چارچوب ساختارهای مدرن حرکت میکند پاسخگو نیست. من در خود حزب پیشنهاد تغییر "رهبری" حزب را دادم. "الیزابت می" سیزده سال است رهبری حزب را محکم به دست گرفته است. زیاد است.
مشاهدات من که با این حزب همکاری داشتهام:
۱- "الیزابت می" یکی از فعالترین و موفقترینها در حفظ محیط زیست در کاناداست و، به سال ۱۹۸۹، پیش از انتخاب شدنش به سال ۲۰۰۶ به رهبری "حزب سبز کانادا"، از بنیانگزاران "سیرا کلاب کانادا" The Sierra Club of Canada و ۱۶ سال مدیر آن بود. وی این باشگاه که هدف و برنامهاش محافظت از محیط زیست بوده است را از یک موسسه کوچک به یک نهاد کشوری تبدیل کرد. در این مدت من، با اینکه در کانادا میزیستم، بیشتر دلمشغولیم به چگونگی برگزاری رفراندم در ایران برای برپائی یک ایران آزاد و آباد بوده است.! چرا که ایمان دارم که چنین دگرگونیای در ایران، علاوه بر آزادی ایرانیان و آبادی ایران، باعث دگرگونی مهمی در برپائی صلح جهانی میشود.
2- الیزابت مِی زیادی "انگلیسی" است و "وستمینستر" (پارلمان انگلستان) الگوی اوست و به دنبال سیاستهای ملکه انگلستان است و به قول انگلیسیها، "خارج از جعبه" را هم نمیتواند نگاه کند.
3- او بیشتر رفیقباز و دهانبین هم هست تا "اصولگرا".
4- در "جهانداری" جز همبستگی احزاب سبز که حرکت مثبت و مترقی اوست، در همه یا اغلب موارد دیگر از روند حاکم بر جهان پیروی میکند و در سیاست خارجی بیشتر محافظهکار است؛ اما به لحاظ اجتماعی-اقتصادی در بسیاری موارد به "نودمکرات" هم نزدیک است.
5- تشخیص او در امور بینالملل ضعیف است به طوری که اگر "مجاهدین خلق" ظاهراً یک وبسایت "سبز" درست کنند، تا پشت نقاب "سبز" برنامههای خود را که کسب قدرت در ایران است به پیش برند، قادر به تشخیص این"سبز" از آن "سبز" نیست. همینقدر که ببیند به "خامنهای" حمله میشود برایش کافی است که نتیجه گیرد همانا مترقی و "سبز" واقعی است! بخصوص که در راس آن گروه، مریم رجوی، یک زن است! این طرز برخورد او با تلاش و کارشناسی من در برقراری صلح پایدار وفق نمیدهد.
6- این را هم باید گفت که من علمدار یک دین (نوین) جهانشمول هستم و "می" پیرو نسبتاً بنیادگرای کلیسای کهنهی آنگلیکن و سخت معتقد و مومن به وجود "پدر و پسر و روح القدس". خودش گفته که آرزویش کشورداری نبوده است بلکه این بوده است که کشیش کلیسای آنگلیکن میشد یا بشود.
استعفای من
خوب است گفته شود که استعفای من از "کابینه سایه حزب سبز" متعاقب چه بود. اولا که من موفق شده بودم که با حزب سبز ا م آمریکا تماس گرفته میان هر دو حزب سبز همکاری ایجاد کنم و "اعلامیههای مطبوعاتی" مشترکی در محکوم کردن حضور نظامی "ناتو" به رهبری ا م آمریکا در افغانستان و عراق از جمله در محکوم کردن حضور نظامی کانادا، منتشر کنیم. تا اینجای کار "می" (که خودش هم در ا م آمریکا دنیا آمده در خانه پدر و مادرش آنجا بزرگ شده) با من بود. مهم بود که حزب سبز آمریکا در انتقاد از سلطه جوئی آن کشور همصدا شود. اما بعضی دیگر از اعضای کابینه به ویژه شخصی به نام "اریک" Eric که نام خانوادگیش را دوست ندارم به یاد آورم، به شدت مخالفت میکرد و مرا به "جرم" ایرانیت، به طور غیرمستقیم هوادارِ جمهوری اسلامی ایران مینمود و هیچ تفاوتی میان "ایران" و "جمهوری اسلامی" قائل نبود و روشنگریهای مرا هم نمیپذیرفت.
خواستاری خروج قوای بیگانه از "افغانستان"
و پیشنهاد همکاری منطقهای
میگفتم که قوای "بیگانه" (ناتو) باید بیرون روند و "طالبان" را باید کشورهای همسایه در همدستی و همکاری با یکدیگر و با دولت افعانستان سرکوب کنند و به راحتی هم میتوانند سرکوب کنند. وجود آمریکا و انگلیس و ناتو مستمسکی است برای طالبان که علیه دشمن خارجی و دشمن "دینی" علیه حکومت کشور یارگیری کند. بگذریم از اینکه طالبان و القاعده و امثالهم را خود آمریکا و انگلیس به وجود آوردهاند (هیلاری کلینتون و دستاندرکارانی دیگر اعتراف کردهاند) و احتمالاً همانان تا به امروز طالبان و "قاعده" را بر پا نگهداشتهاند. ایران و پاکستان و تاجیکستان (و ازبکستان) و هندوستان و چین و خود حکومت افغانستان را نام میبردم که با همکاری منطقهای به آسانی نه تنها طالبان را سرکوب کنند که همه نوع نهضتهای اسلامی افراطی نظیر "القاعده" را. مضافا به اینکه باعث ایجاد یک همبستگی "لائیک-سکولار-عرقی" در منطقه میشود.
این نوع همکاری به صلح منطقهای و همپیمانی سکولار میانجامد، چرا که وجه مشترک ایران و هند و چین "دین" و مذهب نیست و نمیتوانست باشد. وجه مشترکشان انساندوستی و صلح، و توافق در همکاری منطقهای بدون دخالت و حضور نظامی کشورهای استعماری سابق میتوانست و میتواند باشد.
گرایش "می" به پیروی از روند حاکم بینالملل
اما به وضوح یک گرایش کلاسیک در حفظ نهضتهای "اسلامی" از سوی "ناتو" و کانادا مشاهده میشد و میشود که در بحث درون حزب سبز در کانادا نیز هویدا بود. "اریک" "کشورهای مسلمان" را مطرح میکرد و عربستان و مصر و امارات را نام میبرد که همراه با "ناتو" باید دز افغانستان حضور یابند! هر چه میگفتم اینها که "همسایه" "افغانستان" نیستند! ما هم که حزب سبز هستیم و مخالف این جابجائیهای دوردست!
یا نادان بود(ند) یا هدف دیگری داشت(ند) و برای برای بعضی "دستگاهها" کار میکرد(ند). "اریک" علناً میخواست افغانستان به کشور تولید کننده مواد مخدر تبدیل شود و در این زمینه نیازهای کانادا را برآورده کند!"می" چیزی نمیگفت، پشتیبانی از من نمیکرد.
وزارت "صلح"، نه "دفاع"
باید دانست که من بر عنوانِ رسمیِ خود که "منتقد وزارت دفاع" بود اصطلاح "مدافع ایجاد صلح" را افزوده بودم:
Defense Critic, Peace Building Advocate.
به سال ۱۹۹۷ نیز که کاندیدای حزب "ان دی پی" بودم به "آلِکسا مَکدانا"، رهبر وقت آن حزب، پیشنهاد تغییر نام وزارتخانه "دفاع" را به وزارتخانه "صلح" داده بودم که با شنیدن این پیشنهاد، حالت حیرت همراه با شعف در چهره آن بانوی گرامی و درستکار را از یاد نبردهام. باید دانست که من در انتخابات در مقابل "دیوید کولونت" وزیر دفاع رقابت میکردم.
مسئلهی "میانمار"
و بعد مسئله "میانمار"، "برمه" سابق، پیش آمد. این کشور که در قرن نوزدهم مثل بیشتر جاهای دیگر آسیا توسط انگلستان، به مستعمرهی آن کشور تبدیل شده بود (پس از سه جنگ) و از سال ۱۹۴۸ دوباره به "استقلال" رسیده بود، به واسطه وجود اقلیتهای پرشمار و احتمالاً عواقب تغییرات و سیاستهای نفاق افکنانهی استعمار از یکسو و جنگ دوم جهانگیر از سوی دیگر، دچار مشکلات سیاسی عدیده بوده است. در آنهنگام (۲۰۰۹ ؟) دوباره آن مشکلات موضوع روز شده بود و دعوای اصلی میان نظامیان از یکسو و هواداران "آنگ سن سون کی" Aung San Suu Kyi بانوی جوانی که انگلیسی را بسیار خوب میدانست و در نتیجه محبوبِ "هیلاری" و "می" بود مطرح بود. من در آنهنگام میدیدم همه اخبار، یکسویه، در اعتراض به نظامیان است و در پشتیبانی از آن بانو. هیچ جا در هیچ رسانهای در کانادا مطلبی در توضیح و تشریح موضع یا مواضع نظامیان دیده نمیشد و همه در "محکومیت" آنان بود. نظر من پرسیده شد. گفتم که من فقط مطالب یک طرف را شنیدهام، باید از مواضع طرف دیگر (نظامیان) نیز آگاهی یابم. "می" در بحث دخالت کرد و فقط یک جمله کوتاه گفت و خطاب به من نوشت:
"there is only one side ".
روز بعد، از بریتیش کلمبیا، معاون رهبر حزب به من زنگ زد که "شجاع، میخواهیم از سمت خود در کابینه استعفا بدهی. – چرا؟ - میخواهیم تغییراتی بدهیم و "اریک" ِEric W مسئول کل سیاست خارجی بشود. استعفای خودم را تقدیم داشتم. "می" بیدرنگ تشکر کرد و پذیرفت.
نزدیکی احزاب با یکدیگر
پیش از "می" رهبر حزب سبز کانادا "جیمز هریس" James Harris بود که به نظر من، درست یا غلط، گرایشات "بیزنس"مندانه و سوداگرانه داشت که با برداشت من از آرمانهای حزب سبز و زیستمحیطی نمیخواند. پس از انتخاب "می" به رهبری حزب سبز به آن حزب پیوستم تا در آن فعال باشم. شدم عضو فعال "کابینهی سایه"، مسئول/منتقد وزارت دفاع کانادا. تاریخش را درست یادم نیست اما میدانم که وقتی Stephane Dion رهبر حزب لیبرال کانادا شد، سال ۲۰۰۸ بود که من به "می" و اعضای کابینه سایه همانروز پیشنهاد کردم که ضمن تبریک به "دیون" حزب ما به حزب لیبرال به رهبری "دیون" پیشنهاد ائتلاف کند، چرا که "دیون" اهل گفتگو و همکاری و قبلاً وزیر محیط زیست بود و از همه مهمتر و شگفتانگیزتر اینکه به محض انتخاب شدنش به عنوان رهبر حزب لیبرال، او و پشتیبانانش برای جشن گرفتن پرچمهای کانادا را به رنگ سبز (به جای قرمز) بر افراشتند! نمادی از این روشنتر، محکمتر و مدللتر برای همکاری نمیشد. "می" (و شماری دیگر از اعضاء) از پیشنهاد من استقبال کرد. اما عدهای دیگر در حزب این همکاری "می" را با حزب لیبرال مورد انتقاد قرار دادند.
میدانید که "دیون" از رهبری کنار رفت، موقتاً جای خود را به "باب رِی" داد، که قبلاً رهبر حزب "نودمُکرات" بود! ببینید چطور این "احزاب"، این سه حزب، میتوانند به راحتی و به طور طبیعی ائتلاف کرده، حتا یک حزب شوند! حتا بسیاری محافظهکاران هم میتوانند به آنها بپیوندند! مگر نه آنکه رهبر حزب محافظهکار کانادا، Progressive Conservative Party "ژان شاره" Jean Charest (۱۹۹۳-۱۹۹۸) و معاون نخستوزیر محافظهکار (۱۹۹۳) یکهو میشود رهبر حزب لیبرال "کِبِک" (۱۹۹۸) و سپس نخستوزیر لیبرال آن استان (۲۰۰۳-۲۰۱۲)!
خود "الیزابت می" هم قبلاً با "ان دی پی"(نودمکرات) و با حزب محافظهکار همکاری داشته است، و دستکم یکبار عضو حزب لیبرال هم شده بود (تا بتواند به یکی از دوستانش رای بدهد). مثل خودم که کاندید حزب "نودمکرات" بودم (۱۹۹۷) و سپس فعال در حزب سبز، و پنج سال پیش به حزب لیبرال درآمدم که بتوانم به "علی احساسی" در "نامینیشن" او رای دهم تا یک نخستین ایرانی را به پارلمان کانادا بفرستیم. روانشناسی سیاسی ایرانیان کانادا لازم بود از منفی به مثبت دگرگون شود.
برنامهی"همبستگی جهانی"
چکیدهای از برنامهی انقلابی تشکُلِ کشورداری و جهانداری "همبستگی جهانی"،
Earth Solidarity, Solidarite planetaire
برنامهای متفاوت و منحصر به فرد را که هدفش تضمین بقای بشر و صلح جهانی پایدار و سعادت انسانهاست در شمارهی بعد، هفته بعد، در همین صفحه، بخوانید.
انتخابات کنونی کانادا فرصتی بوده است که شاید آن تغییر بزرگ به سوی برپائی نظام پسا مدرن در پهنهی این سرزمین پهناور صورت پذیرد
تغییر بزرگ- 46
از گذشته به حال و آینده-4
ایجاد تَشَکُل سیاسیِ نوین- 2
یک پرسش ریاضی
ایرانیان در ریاضی بسیار استعداد دارند، نمونههایش از خوارزمی و عمر خیام گرفته تا مریم میرزاخوانی! حال، یک پرسش ریاضی بسیار ساده، اما باید زود جواب بدهید. خُب؟
در یک مرداب، یک گیاهی شروع کرده به رشد کردن و پوشانیدن همه سطح آن مرداب و هر روز دو برابر رشد میکند. حساب کردهاند که درست پس از هزار روز همه سطح مرداب را بپوشاند و ادامه حیات در آن مرداب را غیر ممکن نماید. سوال: بعد از چند روز این گیاه نصف دریاچه یا مرداب را بپوشاند؟
بله پاسخ شما درست است. نهصد و نود و نُه روز. بله ۹۹۹ روز طول میکشد تا نصف مرداب را بپوشاند و فقط یکروز تا نصف دیگر و همه مرداب را.
این شکل مسئلهای است که امروز بشر با آلودگی محیط زیست خود مواجه است. این آلودگی تصاعدی است. به روز موعود و زوال حیات نوع بشر به سرعت نزدیک میشویم.
خطر حیاتی
به روز نهصد و نود و نُه نزدیکیم و اگر کاری برای تغییر شیوه زندگانی خود نکنیم به زودی توانائی تغییر را به کلی از دست میدهیم و وارد روندِ غیر قابل بازگشتِ "مردگانی" به جای "زندگانی" میشویم. خطری که بشر را تهدید میکند "حیاتی" است. بیش از پنجاه سال است که دانشمندان هشدار دادهاند و چنین روزی را پیشبینی کردهاند.
ابتدا، من و امثال من، به سالهای ۶۰ میلادی نگران تشعشعات رادیو اکتیویته آزمایشات هستهای و نگران جنگ هستهای بودیم، و بر اثر هشدارها و ملاحظه خطرات، خوشبختانه آن تب دیوانگی دولتمردان در رقابتهای تسلیحاتی و توجیه آن خوابید.
حال که مردم میتوانند به چشم خود انباشتگی آلودگیها را ببینند (ویدئوها بسیارند)، آلودگی به مقیاس وسیع دریاها و رودخانهها و اقیانوسها را، ذوب شدن سریع یخهای قطبی را، ناپدید شدن برفها بر قلهی کوههائی که تا یکی دو دهه پیش در سراسر سال پر برف و سپید بود، تغییرات جوی و گرم شدن هوای سراسر کره زمین را حس کنند، دیگر جای هیچ شک و شبههای باقی نمانده است. مگر برای آنان که به عمد چشمان خود را بر این فاجعه میبندند یا تاب تحمل دیدن و باورداشتن به این فاجعهی "آخرتی" را ندارند.
متاسفانه ما کوتاهبین هستیم. خودخواه هستیم. فقط فکر امروز و فردای ۲۴ ساعتهمان. نقد را چسبیدهایم. میگوئیم، من یک نفر چه میتوانم بکنم؟ حالا همین یک کیسهی پلاستیکی من دنیا را خراب میکند؟ بله. شما فقط یک نفر نیستید، یک میلیارد نفرید! همه یک نفرند اما با هم یک میلیارد نفریم، هفت میلیارد نفریم، هر لحظه هفت میلیارد آشغال تولید میکنیم! کاشکی جمعیتمان کمتر بود! کاشکی همهمان درویش بودیم و کمتر مصرف میکردیم!
"بذل و بخشش" انتخاباتی
"سیاستمداران" ما چه میکنند؟ همان برنامهها و شیوههای گذشته را دنبال میکنند. تغییر بزرگ ریشهای و رادیکال لازم است، اما کو؟ خودخواهیمان را تشویق میکنند تا به آنان رای دهیم.
"به من رای بدهید":
من برای هر فرزندتان سیصد دلار در سال اضافه میدهم... چه میدهم و چه میدهم – "ترودو"
من مالیات بر روی کاربن را لغو میکنم، کالاها ارزانتر میشود؛ مالیات را کاهش میدهم، پول بیشتری توی جیب شما میگذارم. برای ورزش دانشآموزان، فرزندانتان، از مالیاتتان کم میکنم. من به نفت و گار کانادا (آلبرتا) افتخار میکنم و آن را در سراسر دنیا "پخش" میکنم! - "شیر"
من پول و هزینه دندانتان را میپردازم و همه وامهای دانشجویان را میبخشم، چند هزار خانه ارزانقیمت میسازم! – "سینگ"
من همه برنامههای حکومتی را بر اساس حفاظت از محیط زیست ریختهام. میخواهم مردم حاکم باشند، نه شرکتهای تجاری بزرگ- "می"
اما اگر همه راست بگویند.
"بِرنیِه" از همه بیشتر راست میگوید، چون از همه "راست"تر است (دست راستیتر است). غیرمستقیم میگوید گور پدر محیط زیست! میخواهم همین الان عشق کنیم، نفت استخراج کنیم و میخواهم "قهرمان" نفت و گار کانادا و مفتخر به تولید و توزیع هر چه بیشتر انرژی فسیلی کانادا باشم!" خلاص!
هنوز همان گفتارها، همان رقابتها، همان ادا و اطوارها. نه فقط سیاستمداران که. همه مردم به همان کارهای گذشته خود مشغولند. تغییر عادت، تغییر طرز فکر فوقالعاده دشوار است.
خوشبختانه یک نوع بیداری و آگاهی در میان این حیوان دوپا پیدا شده، خوشبختانه اقداماتی صورت گرفته، اما به هیچوجه کافی نیست.
سیستمهای سوداگر و اسلامی
همه افراد در "سیستم" گیر هستند. باید "سیستم" را بر هم زد. از "سیستم" و "نظامِ" مدرن و سوداگرِ پانصد ساله نمیتوان انتظار معجزه داشت. باید فراتر رفت. باید به نظام پسامدرن که در حال شکلگیری است نهادهای جدیدِ جکومتی و کشورداری بخشید.
نخیر، نظام ماقبل تاریخی "اسلامی" که بشریت را میخواهد به عقب برگرداند و در ایران هم ایرانیان را به عقب برگردانیده و در عربستان هم عربان را چهارده قرن عقب نگهداشته، په هیچوجه پاسخ این هرج و مرج نیست. مگر به عنوانِ تشدید این هرج و مرج، مگر به عنوانِ عاملِ تخریب نظام مدرن. چرا که دولتمردان و دولتزنان دنیای پیشرفته به خاطر "نفت" و "دلارهای نفتی" به دنیای عقبمانده تعظیم کرده، اندک اصول اخلاقی ظاهری خود را هم بر باد دادهاند.
آیا میدانید یا به یاد میآورید که در دوران کاندیداتوری ریاست جمهوری "هیلاری کلینتون"، آل سعود علناً بیست میلیون دُلار به "بنیاد کلینتون" پرداخت کرد تا هر طور میخواهد آن را خرج کند؟ و این فقط یکی از پرداختهای نظام سعودی بود. کویت و امارات هم میلیونها به همان بنیاد همانموقع پرداخت کردند! روز روشن، بدون شرم و حیا، زوج کلینتون این هدایا را پذیرفتند نظام سوداگر. رئیس "هوملند سکیوریتی" (امنیت کشوری) آمریکا، برای سخنرانی در نشست "مجاهدین" از مریم رجوی پنجاه هزار دلار دستمزد میگیرد! کاندیدای سابق ریاست جمهوری آن کشور و فرماندار ایالتی "هوارد دین" به همچنین. بسیاری رجال و رجالههای دیگر با گرفتن پنجاه هزار دلار از "مریم رجوی" به نشست "مجاهدین خلق" که تا چندی پیش در لیست "تروریست"شان بود میروند و چند دقیقه نطق در هواداری از او میکنند. این ارقام رسمی است. نمیدانم نخستوزیر پیشین کانادا، "هارپر" برای همین "مشارکت" چقدر گرفته یا نگرفته. ماشاالله به این اخلاقیات!
شاید نظامهای اسلامی قرار است پایههای نظام مدرن را خراب کند تا بر ویرانههای آن، نظام پسامدرن آسانتر برپا شود. اما آیا مگر وقت چقدر باقی مانده است؟ "تِک و تِکِ" ساعت و ادامهی این وضع، خبر از وقوع عنقریب فاجعه دارد.
انتخابات کنونی کانادا فرصتی بوده است که شاید آن تغییر بزرگ به سوی برپائی نظام پسا مدرن در پهنهی این سرزمین پهناور صورت پذیرد و از اینجا به جهان سرایت کند یا با نهضتهای مشابه اروپائی همراهی کند، چرا که این جنبشهای پسامدرنِ دفاع از محیط زیست در اروپا بسیار پیشرفتهتر از آمریکای شمالی است.
تصمیم به ایجاد جنبش نوین
از چهار سال پیش تصمیم گرفته بودم که جنبشِ نوینی برای زمانِ انتخابات کنونی پدید آورم با ایجاد تشکل پولیتیک (سیاسی) نوینی که پاسخگوی نیازهای امروز بشر باشد. متاسفانه سخت مریض شدم.
نه "لیبرال" امروز معنا دارد، نه "نودمُکرات". مگر کهنه دمُکرات چه بود و فرقش با "نو" در چیست؟ و "نو دمُکرات" هم اگر در روزگار تشکیل خود "نو" بود امروز مثل تلفنهای مکانیکی قدیم "کهنه" شده است! تلفنهای با صفحهی چرخنده و ده سوراخ به شمارههای یک تا نُه و صفر که انگشتتان را در سوراخهای مربوطه میگذاشتید و صفحه را میچرخاندید تا شماره تلفن خود را بگیرید!
در نحوهی "کشورداری" تغییری بزرگ و رادیکال و هوشمندانه لازم است همپای تغییر از تلفنهای قدیم به تلفنهای "هوشمند"
!
نامِ این تشکل نوین
با این پندار نیک و پس از سالها اندیشه، نامِ Earth Solidarity را به زبان ملکه الیزابت و Solidarité planétaire به دیگرزبانِ رسمیِ کانادا و "همبستگی جهانی" به زبان شما خواننده عزیز برگزیدم. هدفِ این تشکل جز این نیست که در مقیاس و بُعدِ جهانی باشد و در جهت و با هدف همبستگی جهانی برای پاکیزه نگاه داشتن آب و خاک و هوای کره زمین، محافظت از ذخایر طبیعی، بازگرداندن اخلاقیات، برقراری صلح پایدار در جهان و سعادت زندگان.
تفاوت حزب سبزِ "الیزابت می" و
"همبستگی جهانی"ِ من
میان "حزب سبز"ِ "الیزابت می" Elizabeth May و "تشکلِ همبستگی جهانی" من تفاوت در چیست؟ از دیدگاه بسیاری رایدهندگان، حزب سبزِ "می" تاکنون بیشتر شبیه یک جمعیت دفاع از محیط زیست مثل "گرینپیس" عمل کرده تا مثل یک تشکل با برنامه جامع حکومتی. "می" "انقلابی" نبوده است و انقلابی عمل نکرده بوده است. چنانچه از مسائل محیط زیستی بگذریم که در دفاع از آن خوب عمل کرد، دگرگونی رادیکال برنامههای کشورداری و جهانداری ضرورتی حیاتی است که حزب سبزِ به رهبری الیزابت در شکل کنونی که در چارچوب ساختارهای مدرن حرکت میکند پاسخگو نیست. من در خود حزب پیشنهاد تغییر "رهبری" حزب را دادم. "الیزابت می" سیزده سال است رهبری حزب را محکم به دست گرفته است. زیاد است.
مشاهدات من که با این حزب همکاری داشتهام:
۱- "الیزابت می" یکی از فعالترین و موفقترینها در حفظ محیط زیست در کاناداست و، به سال ۱۹۸۹، پیش از انتخاب شدنش به سال ۲۰۰۶ به رهبری "حزب سبز کانادا"، از بنیانگزاران "سیرا کلاب کانادا" The Sierra Club of Canada و ۱۶ سال مدیر آن بود. وی این باشگاه که هدف و برنامهاش محافظت از محیط زیست بوده است را از یک موسسه کوچک به یک نهاد کشوری تبدیل کرد. در این مدت من، با اینکه در کانادا میزیستم، بیشتر دلمشغولیم به چگونگی برگزاری رفراندم در ایران برای برپائی یک ایران آزاد و آباد بوده است.! چرا که ایمان دارم که چنین دگرگونیای در ایران، علاوه بر آزادی ایرانیان و آبادی ایران، باعث دگرگونی مهمی در برپائی صلح جهانی میشود.
2- الیزابت مِی زیادی "انگلیسی" است و "وستمینستر" (پارلمان انگلستان) الگوی اوست و به دنبال سیاستهای ملکه انگلستان است و به قول انگلیسیها، "خارج از جعبه" را هم نمیتواند نگاه کند.
3- او بیشتر رفیقباز و دهانبین هم هست تا "اصولگرا".
4- در "جهانداری" جز همبستگی احزاب سبز که حرکت مثبت و مترقی اوست، در همه یا اغلب موارد دیگر از روند حاکم بر جهان پیروی میکند و در سیاست خارجی بیشتر محافظهکار است؛ اما به لحاظ اجتماعی-اقتصادی در بسیاری موارد به "نودمکرات" هم نزدیک است.
5- تشخیص او در امور بینالملل ضعیف است به طوری که اگر "مجاهدین خلق" ظاهراً یک وبسایت "سبز" درست کنند، تا پشت نقاب "سبز" برنامههای خود را که کسب قدرت در ایران است به پیش برند، قادر به تشخیص این"سبز" از آن "سبز" نیست. همینقدر که ببیند به "خامنهای" حمله میشود برایش کافی است که نتیجه گیرد همانا مترقی و "سبز" واقعی است! بخصوص که در راس آن گروه، مریم رجوی، یک زن است! این طرز برخورد او با تلاش و کارشناسی من در برقراری صلح پایدار وفق نمیدهد.
6- این را هم باید گفت که من علمدار یک دین (نوین) جهانشمول هستم و "می" پیرو نسبتاً بنیادگرای کلیسای کهنهی آنگلیکن و سخت معتقد و مومن به وجود "پدر و پسر و روح القدس". خودش گفته که آرزویش کشورداری نبوده است بلکه این بوده است که کشیش کلیسای آنگلیکن میشد یا بشود.
استعفای من
خوب است گفته شود که استعفای من از "کابینه سایه حزب سبز" متعاقب چه بود. اولا که من موفق شده بودم که با حزب سبز ا م آمریکا تماس گرفته میان هر دو حزب سبز همکاری ایجاد کنم و "اعلامیههای مطبوعاتی" مشترکی در محکوم کردن حضور نظامی "ناتو" به رهبری ا م آمریکا در افغانستان و عراق از جمله در محکوم کردن حضور نظامی کانادا، منتشر کنیم. تا اینجای کار "می" (که خودش هم در ا م آمریکا دنیا آمده در خانه پدر و مادرش آنجا بزرگ شده) با من بود. مهم بود که حزب سبز آمریکا در انتقاد از سلطه جوئی آن کشور همصدا شود. اما بعضی دیگر از اعضای کابینه به ویژه شخصی به نام "اریک" Eric که نام خانوادگیش را دوست ندارم به یاد آورم، به شدت مخالفت میکرد و مرا به "جرم" ایرانیت، به طور غیرمستقیم هوادارِ جمهوری اسلامی ایران مینمود و هیچ تفاوتی میان "ایران" و "جمهوری اسلامی" قائل نبود و روشنگریهای مرا هم نمیپذیرفت.
خواستاری خروج قوای بیگانه از "افغانستان"
و پیشنهاد همکاری منطقهای
میگفتم که قوای "بیگانه" (ناتو) باید بیرون روند و "طالبان" را باید کشورهای همسایه در همدستی و همکاری با یکدیگر و با دولت افعانستان سرکوب کنند و به راحتی هم میتوانند سرکوب کنند. وجود آمریکا و انگلیس و ناتو مستمسکی است برای طالبان که علیه دشمن خارجی و دشمن "دینی" علیه حکومت کشور یارگیری کند. بگذریم از اینکه طالبان و القاعده و امثالهم را خود آمریکا و انگلیس به وجود آوردهاند (هیلاری کلینتون و دستاندرکارانی دیگر اعتراف کردهاند) و احتمالاً همانان تا به امروز طالبان و "قاعده" را بر پا نگهداشتهاند. ایران و پاکستان و تاجیکستان (و ازبکستان) و هندوستان و چین و خود حکومت افغانستان را نام میبردم که با همکاری منطقهای به آسانی نه تنها طالبان را سرکوب کنند که همه نوع نهضتهای اسلامی افراطی نظیر "القاعده" را. مضافا به اینکه باعث ایجاد یک همبستگی "لائیک-سکولار-عرقی" در منطقه میشود.
این نوع همکاری به صلح منطقهای و همپیمانی سکولار میانجامد، چرا که وجه مشترک ایران و هند و چین "دین" و مذهب نیست و نمیتوانست باشد. وجه مشترکشان انساندوستی و صلح، و توافق در همکاری منطقهای بدون دخالت و حضور نظامی کشورهای استعماری سابق میتوانست و میتواند باشد.
گرایش "می" به پیروی از روند حاکم بینالملل
اما به وضوح یک گرایش کلاسیک در حفظ نهضتهای "اسلامی" از سوی "ناتو" و کانادا مشاهده میشد و میشود که در بحث درون حزب سبز در کانادا نیز هویدا بود. "اریک" "کشورهای مسلمان" را مطرح میکرد و عربستان و مصر و امارات را نام میبرد که همراه با "ناتو" باید دز افغانستان حضور یابند! هر چه میگفتم اینها که "همسایه" "افغانستان" نیستند! ما هم که حزب سبز هستیم و مخالف این جابجائیهای دوردست!
یا نادان بود(ند) یا هدف دیگری داشت(ند) و برای برای بعضی "دستگاهها" کار میکرد(ند). "اریک" علناً میخواست افغانستان به کشور تولید کننده مواد مخدر تبدیل شود و در این زمینه نیازهای کانادا را برآورده کند!"می" چیزی نمیگفت، پشتیبانی از من نمیکرد.
وزارت "صلح"، نه "دفاع"
باید دانست که من بر عنوانِ رسمیِ خود که "منتقد وزارت دفاع" بود اصطلاح "مدافع ایجاد صلح" را افزوده بودم:
Defense Critic, Peace Building Advocate.
به سال ۱۹۹۷ نیز که کاندیدای حزب "ان دی پی" بودم به "آلِکسا مَکدانا"، رهبر وقت آن حزب، پیشنهاد تغییر نام وزارتخانه "دفاع" را به وزارتخانه "صلح" داده بودم که با شنیدن این پیشنهاد، حالت حیرت همراه با شعف در چهره آن بانوی گرامی و درستکار را از یاد نبردهام. باید دانست که من در انتخابات در مقابل "دیوید کولونت" وزیر دفاع رقابت میکردم.
مسئلهی "میانمار"
و بعد مسئله "میانمار"، "برمه" سابق، پیش آمد. این کشور که در قرن نوزدهم مثل بیشتر جاهای دیگر آسیا توسط انگلستان، به مستعمرهی آن کشور تبدیل شده بود (پس از سه جنگ) و از سال ۱۹۴۸ دوباره به "استقلال" رسیده بود، به واسطه وجود اقلیتهای پرشمار و احتمالاً عواقب تغییرات و سیاستهای نفاق افکنانهی استعمار از یکسو و جنگ دوم جهانگیر از سوی دیگر، دچار مشکلات سیاسی عدیده بوده است. در آنهنگام (۲۰۰۹ ؟) دوباره آن مشکلات موضوع روز شده بود و دعوای اصلی میان نظامیان از یکسو و هواداران "آنگ سن سون کی" Aung San Suu Kyi بانوی جوانی که انگلیسی را بسیار خوب میدانست و در نتیجه محبوبِ "هیلاری" و "می" بود مطرح بود. من در آنهنگام میدیدم همه اخبار، یکسویه، در اعتراض به نظامیان است و در پشتیبانی از آن بانو. هیچ جا در هیچ رسانهای در کانادا مطلبی در توضیح و تشریح موضع یا مواضع نظامیان دیده نمیشد و همه در "محکومیت" آنان بود. نظر من پرسیده شد. گفتم که من فقط مطالب یک طرف را شنیدهام، باید از مواضع طرف دیگر (نظامیان) نیز آگاهی یابم. "می" در بحث دخالت کرد و فقط یک جمله کوتاه گفت و خطاب به من نوشت:
"there is only one side ".
روز بعد، از بریتیش کلمبیا، معاون رهبر حزب به من زنگ زد که "شجاع، میخواهیم از سمت خود در کابینه استعفا بدهی. – چرا؟ - میخواهیم تغییراتی بدهیم و "اریک" ِEric W مسئول کل سیاست خارجی بشود. استعفای خودم را تقدیم داشتم. "می" بیدرنگ تشکر کرد و پذیرفت.
نزدیکی احزاب با یکدیگر
پیش از "می" رهبر حزب سبز کانادا "جیمز هریس" James Harris بود که به نظر من، درست یا غلط، گرایشات "بیزنس"مندانه و سوداگرانه داشت که با برداشت من از آرمانهای حزب سبز و زیستمحیطی نمیخواند. پس از انتخاب "می" به رهبری حزب سبز به آن حزب پیوستم تا در آن فعال باشم. شدم عضو فعال "کابینهی سایه"، مسئول/منتقد وزارت دفاع کانادا. تاریخش را درست یادم نیست اما میدانم که وقتی Stephane Dion رهبر حزب لیبرال کانادا شد، سال ۲۰۰۸ بود که من به "می" و اعضای کابینه سایه همانروز پیشنهاد کردم که ضمن تبریک به "دیون" حزب ما به حزب لیبرال به رهبری "دیون" پیشنهاد ائتلاف کند، چرا که "دیون" اهل گفتگو و همکاری و قبلاً وزیر محیط زیست بود و از همه مهمتر و شگفتانگیزتر اینکه به محض انتخاب شدنش به عنوان رهبر حزب لیبرال، او و پشتیبانانش برای جشن گرفتن پرچمهای کانادا را به رنگ سبز (به جای قرمز) بر افراشتند! نمادی از این روشنتر، محکمتر و مدللتر برای همکاری نمیشد. "می" (و شماری دیگر از اعضاء) از پیشنهاد من استقبال کرد. اما عدهای دیگر در حزب این همکاری "می" را با حزب لیبرال مورد انتقاد قرار دادند.
میدانید که "دیون" از رهبری کنار رفت، موقتاً جای خود را به "باب رِی" داد، که قبلاً رهبر حزب "نودمُکرات" بود! ببینید چطور این "احزاب"، این سه حزب، میتوانند به راحتی و به طور طبیعی ائتلاف کرده، حتا یک حزب شوند! حتا بسیاری محافظهکاران هم میتوانند به آنها بپیوندند! مگر نه آنکه رهبر حزب محافظهکار کانادا، Progressive Conservative Party "ژان شاره" Jean Charest (۱۹۹۳-۱۹۹۸) و معاون نخستوزیر محافظهکار (۱۹۹۳) یکهو میشود رهبر حزب لیبرال "کِبِک" (۱۹۹۸) و سپس نخستوزیر لیبرال آن استان (۲۰۰۳-۲۰۱۲)!
خود "الیزابت می" هم قبلاً با "ان دی پی"(نودمکرات) و با حزب محافظهکار همکاری داشته است، و دستکم یکبار عضو حزب لیبرال هم شده بود (تا بتواند به یکی از دوستانش رای بدهد). مثل خودم که کاندید حزب "نودمکرات" بودم (۱۹۹۷) و سپس فعال در حزب سبز، و پنج سال پیش به حزب لیبرال درآمدم که بتوانم به "علی احساسی" در "نامینیشن" او رای دهم تا یک نخستین ایرانی را به پارلمان کانادا بفرستیم. روانشناسی سیاسی ایرانیان کانادا لازم بود از منفی به مثبت دگرگون شود.
برنامهی"همبستگی جهانی"
چکیدهای از برنامهی انقلابی تشکُلِ کشورداری و جهانداری "همبستگی جهانی"،
Earth Solidarity, Solidarite planetaire
برنامهای متفاوت و منحصر به فرد را که هدفش تضمین بقای بشر و صلح جهانی پایدار و سعادت انسانهاست در شمارهی بعد، هفته بعد، در همین صفحه، بخوانید.
احزاب چهارگانه متاسفانه به همان خیمهشب بازی خود مشغولند.
کاشکی این انتخابات فرصتی میشد یا بشود برای برداشتن گامی جهت یک "انقلاب صلحجویانه و انساندوستانه" و ایجاد یک نهضتِ "همبستگی جهانی" جهت نجات و اعتلای انسانیت.
مبارزه با آلودگی محیط زیست که به درجه فاجعهآمیزی رسیده است و تلاش در پاکسازی محیط کره زمین، فیزیکی و اخلاقی، هدف اصلی شود.
بیائید دست به دست هم دهیم و "دست به کاری زنیم که غصه سرآید"، کانادا را متحول سازیم و از اینجا جهان را، از جمله ایران را که یکی از مهمترین محورهای انسانیت و از ارکانِ اصلیِ و تاریخی جامعه بشری است آزاد سازیم.
کاشکی این انتخابات فرصتی میشد یا بشود برای برداشتن گامی جهت یک "انقلاب صلحجویانه و انساندوستانه" و ایجاد یک نهضتِ "همبستگی جهانی" جهت نجات و اعتلای انسانیت.
مبارزه با آلودگی محیط زیست که به درجه فاجعهآمیزی رسیده است و تلاش در پاکسازی محیط کره زمین، فیزیکی و اخلاقی، هدف اصلی شود.
بیائید دست به دست هم دهیم و "دست به کاری زنیم که غصه سرآید"، کانادا را متحول سازیم و از اینجا جهان را، از جمله ایران را که یکی از مهمترین محورهای انسانیت و از ارکانِ اصلیِ و تاریخی جامعه بشری است آزاد سازیم.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, September 18, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
![]() | Dr. Shodja Eddin Ziaian دکتر شجاعالدین ضیائیان دکترای اقتصاد صلح از دانشگاه پاریس، فوق دکترای صلحشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا، و استاد بازنشسته دانشگاههای تورنتو و یورک میباشد |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو