نیروهای جامعهشناسانه در جهتِ انفجارِ خشونت قویتر بود و در واکنش به ندای صلح و آشتی، طی دو روزِ بعد، یعنی روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن، انفجار خشونت به وقوع پیوست و خشونت تا به امروز ادامه یافت
انقلاب ۱۳۵۷ و کنشِ من-4
تغییر بزرگ-39
اما بعضی رخدادها که اهمیتشان کمتر نبود هیچ کجا ثبت نشد. ۱۹ و ۲۰ بهمن از لحاظ تمدن و مدنیت ایران مهمتر از ۲۱ و ۲۲ بهمن یعنی انفجار خشونت و سقوط مدنیت و انسانیت در براندازی نظام کشور ایران بود.
اگر کسی بگوید که برای آزادی و استقلال ایران راه دیگری جز خشونت نبود، صد در صد اشتباه میکند، یا دروغ میگوید. ایران تا قبل از فروپاشی، کشوری بود آزاد و مستقل و نیرومند، نسبت به همه کشورهای همسایه و منطقه؛ و در سطح کشورهای در حال توسعه در جهان پیشتاز بود.
اما اگر کسی بگوید برای برپائی نظام اسلامی، خشونت و خونریزی و براندازی لازم بود احتمالاً راست میگوید. نظام جمهوری اسلامی بر پایهی دروغ و خشونت برپا شد و ماندگار است.
در تاریخ ۱۹ و ۲۰ بهمن، از رادیو ایران، شبکه سراسری کشور که به علت اعتصابهای سراسری برنامههایش محدود به اخبار در ساعتهای مشحص بود، رادیو ایران، رادیوی نظام شاهنشاهی، پس از هر برنامه خبری طی تفسیری ۲۰ دقیقه ای در مورد وضعیت خطرناک ایران و منطقه و جهان، پیشنهاد برگزاری رفراندم جهت تعیین نظام سیاسی ایران در میحطی آزاد و آرام کرد.
هیچ کجا ندیدم تاریخدانان این مطلب را ثبت کرده بوده باشند و بزرگ داشته بوده باشند. و من میخواهم در اینجا این رویداد را یادآور شوم تا در تاریخ به ثبت برسد. شهادت و گواه دیگری بر وجود یک نظام شاهنشاهی صلحجو و هوادار آزادی و آبادی و آرامش در ایرانِ بزرگ و هوادار "دمکراسیِ توام با آزادی بیان". متاسفانه تا کنون کسی را نه ایرانی نه انیرانی ندیدم که میان "مردمسالاری" و "عوامسالاری" تمایز قايل شود. باید تمایز قائل شد.
دموکراسی بدون آزادی بیان یعنی فاشیسم، نازیسم و از این قبیل حکومتها، یعنی همین نظامِ تا حدودی فاشیستی جمهوری اسلامی. "تا حدودی" زیرا آزادیهای نسبی در جمهوری اسلامی وجود دارد، زیرا دهان ایرانیان را هیچ قدرتی نمیتواند کاملاً قفل کند و آقای خمینی هم نتوانست. اگر نه که ما هم شده بودیم مثل مصر و سرزمینهای آفریکای شمالی و بسیاری کشورهای انیرانی دیگر؛ به کلی "عرب" شده بودیم.
تفسیری که ۱۹ و ۲۰ بهمن پس از هر برنامهی خبری از رادیو ایران، در دوران کوتاه نخستوزیری دکتر شاپور بختیار پخش شد گواه وجود حکومتی بود در ایران که دستکم از آغاز حکومت حزب "ایران نوین" و نخستوزیری امیر عباس هویدا، و نیز به ویژه از اوایل دهه ۵۰ هجری، آرزو داشت و تلاش میکرد همه آزادیهای مصرح در اعلامیه جهانی حقوق بشر برای شهروندان فراهم آید (یا به قول محمدرضا پهلوی همه آزادیها "جز آزادی خیانت") و آرزومندِ مشارکت مردم در سرنوشت کشور بود.
حکومت ایران در تشویق مردم در مشارکت در سرنوشت کشور خویش موفق هم شد اما مردم مشارکتشان را با دشمنی نسبت به حکومت خودشان بیان داشتند! حکومت عوام، نه مردم.
این بیانِ شاهنشاه از تلویزیون ملی ایران که "صدای انقلاب شما را شنیدم" ضعیف و اشتباه بود. اگر آنجا بودم و از من پرسیده میشد، درستش چیزی از این نوع بود:
"از اینکه "انقلاب سفید" ما به ثمر رسیده و ملت عزیز از قید نظام ارباب رعیتی خلاص شده، اغلب کشاورزان و کارگرانمان و بیشتر آحاد ملت در ترقی اقتصادی کشور سهیم شده اند و به میمنت رشد بهداشت، جمعیت ایران یش از دو برابر شده است و نسبت باسوادان به میمنت سپاه دانش و توجه به آموزش و پرورش از ۵٪ به ۵۰٪ جمعیت کشور ارتقاء یافته، بسیار شادمانیم، گرچه هنوز راه درازی در پیش داریم.
انقلاب "شاه و مردم" امروز به انقلاب "مردم" تبدیل شده است و اکنون مردم بدون نیاز به "شاه" به صحنه آمدهاند تا سرنوشت خود را به دست گیرند و من بر ملت درود میفرستم. اما زنهار نگذارید که بیگانگان بر سرنوشت کشور حاکم شوند، نگدارید رادیو "بیبیسی" شما را به گمراهی بکشاند و از طریق عوامل خود، یا بر اثرِ ناآگاهی شما، جنگ داخلی در ایران به راه اندازد و جنگ خارجی بر کشورمان تحمیل کند و کشورمان را ضایع کند و به عقب برگرداند. همه آحاد ملت به سلیقه و عقاید گوناگون به یکدیگر و عقاید یکدیگر احترام بگذارند و وحدت و یکپارچگی کشور را حفظ کنند.".
مردم، عوام، مشارکت کردند اما فرهنگ سیاسی و کشورداری نداشتند، و متاسفانه خواستارِ "مرگ" شدند. مشارکتشان متمدنانه نبود. نه آنکه حکومتگران پهلوی همگی سطحشان بالا بوده بود، بعضی بود بعضی نبود. اما حتا چهل سال پس از آن مصیبت بزرگ که به درستی نام "انقلاب اسلامی"، یا به زعم من "ضد انقلاب ارتجاعی اسلامی"، یا به قول "فرهاد طباطبائی" همشهری فرهیختهمان در تورنتو، نامِ "ابتذال ۵۷"، بر آن برازنده است، هنوز بانگ "مرگ بر" را به رهبری "امام"ِ رراحل"ِشان تکرار میکنند.
طبعاً و متاسفانه، در این حرکت "عوامسالارانه"، ملت مسلمان و مردم اسلامزده، از میان خود رهبری برگزیدند، در سطح فرهنگی خودشان، که اهل صلح و سازش هم نبود و "مرد جنگ" بود. "محمد رضا پهلوی"، "جنتلمن" و فرنگیمآب و درباریان و حکومتگرانِ "غَربزَدِه" نماینده عوام نبودند. نمایندگانشان به لحاظ فرهنگی آخوندها بودند که رهبری را به دست گرفتند.
با این تفاوت که "مردم"ِ سادهلوح پر از شور و احساس بودند و آخوندها پر از مکر و حیله.
در حالی که مردم برای پیشواز از رهبرشان و امامشان در شور و هیجانی فوقالعاده سر از پا نمیشناختند، "امام خمینی" در لحظهای که هواپیمای "اِیرفرانس" از پاریس وارد حریم هوایی ایران شد، در پاسخ به خبرنگار خارجی که از او پرسید "چه احساسی دارید؟" گفت. "هیچ". در اینجا و بسیاری موارد دیگر، رهبر انقلاب راستش را گفت.
"توجیه" مدیر عامل نوین رادیو تلویزیون ملی ایران
دیدن مدیر عامل جدید رادیو تلویزیون ملی ایران کار دشواری نبود. کسی یا کمتر کسی جز من به دیدارش میآمد. کارکنان این سازمان در اعتصاب بودند و چون "امام خمینی" نخستوزیری "شاپور بختیار" را به رسمیت نشناخته بود و سرانِ بیبخارِ "جبهه ملی" وی را رسماً از این "جبهه" اخراج کرده بودند، ملت با مدیر عامل منتصب "بختیار" ("نوکر به اختیار") و "وزیر اطلاعات و جهانگردی" کابینهی او نیز کاری نداشتند. خمینی عملاً رهبر و حاکم بر ایران شده بود. انتشارِ "شاه رفت" و "امام آمد" با درشتترین حروف چاپی، سمبل و نماد واضح این جابجائی بود. نوای "دیو چو بیرون رود فرشته در آید" نیز نمود تلقی عوام از این جابجائی بود (سازنده این "نوا"، - "بوی گل سوسن و یاسمن آید"، "محمد علی ابرآویز" که نام با مسمائی هم دارد، در آبان ۲۰۱۳، ۱۳۹۲، در تنهائی دق کرد و درگذشت).
باری فرصت خوبی بود برای من که مدیر عامل جدید، آقای "برزین" را "توجیه" کنم. شاه رفته بود و قرار بود امام بازگردد. به او گفتم که این فرصتی است طلائی برای ایجاد حرکت در رادیو تلویزیون ملی ایران و جلب توجه ایرانیان به رسانهی ملی خویش. به کارکنان بگوئید که مراسم آمدن امام را زنده از تلویزیون پخش کنند و این مطلب را به رسانههای نوشتاری اعلام کنید که "رادیو تلویزیون ملی ایران" مراسم ورود امام خمینی را پخش زنده میکند. علاوه بر شکستن اعتصاب کارکنان سازمان و به راه انداختن رسانهی مّلی. فایدههای مهم دیگر اینکه اگر لغزشی صورت گیرد یا خستگی مسافرت در چهره "امام" ظاهر شود، مردم بدانند که آقای خمینی یک موجود زمینی است و توقع معجزه نداشته باشند. فایده دیگر اینکه شماری از مردم برای دیدار ورود او در منزل بمانند و شلوغی جمعیت مستقبل کمتر شود. جناب برزین با کمال دقت به سخنان من گوش داد و پیشنهاد مرا دربست پذیرفت و تصدیق کرد و قول داد بر آن عمل کند.
راهپیمائی عظیم هواداران "قانون اساسی"
راهپیمائی عظیم هواداران "قانون اساسی مشروطه سلطنتی" را به یاد ندارم هیچ رسانهای به درستی گزارش داده، منعکس کرده باشد. نمیدانم چه روز و تاریخی بود که اعلام شد تظاهراتی از سوی طرفداران قانون اساسی مشروطه سلطنتی در تهران برگزار میشود که مقصدش گذر از جلوی "میدان بهارستان" بود. آیا قبل از نخستوزیری "بختیار" بود یا بعد از آن، یادم نیست.
همینقدر یادم هست که رفتم در خیابان "شاهآباد" نزدیک میدان بهارستان، محل "مجلس شورای ملٌی"، تا ببینم چه خبر است. گمان کنم قبل از نخستوزیری "بختیار" بود و هنوز "شاه" نرفته بود، و در پاسخ به راهپیمائیهای تاسوعا و عاشورای هواداران خمینی بود. اما به هیچوجه مطمئن نیستم. دکهای آنجا بود و طوری قرار داشت که توانستم بروم روی سقف آن چمباته بزنم تا از آن ارتفاع دیدگاه بهتری داشته باشم. تنها نبودم. یک زن جوان لاغر مردنی فرنگی نیز کنار من بود، یا آمد، یادم نیست. بلژیکی بود و به زبان فرانسوی حرف زدیم. خبرنگار "آژانس بلگا"، خبرگزاری بلژیک. صفوف تظاهرکنندگان از پیچ خیابان مجاور از جلوی مجلس رد شدند و وارد خیابانِ "شاهآباد" شدند. صفوف فشرده و منظم به پهنای خیابان پهن شاهآباد بود. هر چقدر در پیش جلو میرفتند، موج قافله در پس ادامه داشت و پایان نداشت. چند صد هزار نفر؟ یک میلیون نفر؟ بیشتر؟ نمیدانم. اما مشخص بود که نیمهی ساکت، نیمهی هوادار حفظ نظام مشروطه سلطنتی به حرکت آمده بود. آرامشی به دلم نشست. رو به خانم خبرنگار آژانس بلگا کردم و با لحنی که لابد شاد به نظرش رسید و به شکلی نیمه تاکید نیمه پرسش اظهار امیدواری کردم که لابد خبرش را مخابره کند. در پاسخ با لحنی قدری عصبی گفت:
" Ce sont tous des Savaki"
"همهشان ساواکیاند"
ماشاالله به خبرنگاران خارجی مستقر در ایران و "عینیتِ" گزارشاتشان، و نه فقط "بیبیسی". به راستی جهان نیز عمدتاً به سود و پشتیبانی "انقلاب" بسیج شده بود. میشد تصور کرد که یک توطئه بینالمللی علیه ایران و برای سقوط نظام شاهنشاهی ایران و اصولاً سقوط ایران در تکوین بود. اما اینکه طی دو دهه گذشته دایماً "روشنفکرانِ فرنگ رفته علیه دولت خودشان تبلیغ کرده بودند و "سازمان امنیت" ایران را آنچنان بد معرفی کرده بودند به حقیقت نزدیکتر بوده است. بیبیسی را هم همه مخالفان ایرانی "شاه" در لندن میچرخاندند و گویندگی میکردند. از "ما" بود که بر "ما" بود.
وقتی میشنوم میگویند که مثلاً "انگلیس خمینی را تو آبنمک خوابانیده بود تا در چنین روزی از او استفاده کند"، یا اینکه این جمهوری اسلامی را انگلیس و آمریکا برپا داشتهاند، پاسخ باید داد که این جمعیت یکی دو میلیونی که در خیابانهای تهران علیه شاه و نظام شاهنشاهی و به سود خمینی و "جمهوری اسلامیر تظاهرات کردند چی؟ میگویند فریب خوردند. خُب آن خبرنگار هم فریب خورد. چه کس یا کسانی فریبشان دادند؟ و چرا باید اینهمه نادان باشند و فریب خورند.
از قضا آن خانم خبرنگار بلژیکی صد در صد هم اشتباه نمیکرد. در صف اول تظاهرکنندگان هوادار "قانون اساسی"ِ مشروطه سلطنتی و وسط همه، یکی از دوستانِ خانوادگی، جناب تیمسار "نعمانی" را شناختم که علاوه بر خدمت در ارتش، در حکومت (وزارت کشاورزی) هم خدمت میکرد و از مدیران ساواک هم بود ضمن اینکه مردی بسیار شریف و تصادفاً مسلمانِ مومن هم بود. اما "یک میلیون" ساواکی؟ آری همه "ساواکیها" به جبهه خمینی هنوز نپیوسته بودند و هنوز ساواکیهای مومن و با اخلاق و با اصول هم بودند که بر میهنشان و کشورشان دل بسوزانند، نه فقط بر موقعیت خویش. ساواکیهای درستکار و از همه مهمتر وفادار و آگاه هنوز وجود داشت. تیمسار "نعمانی" پس از انقلاب بازداشت شد و به زندان افکنده شد. اما به سلامت پس از مدتی آزاد شد. در صف مخالف هم آدمهای خوب و شریف بسیار بوده است. آن خبرنگار آژانس "بلگا" هم ۱۰۰٪ اشتباه نمیکرد. فقط ۹۹٪! مثل بقیه ملت "شهیدپرور" و "شاعر مسلک" ایران که به سال ۱۳۵۷ اشتباه بزرگی کرد.
پخش تلویزیونی زنده آمدن امام
پس از دیدار و گفتگوی موفقیتآمیزم با جناب "مسعود برزین" مدیر عامل جدید رادیو تلویزیون، شادمان به منزل برگشتم و این پیروزی را به "شیرین" با شرح و بسط فواید پخش برنامه زنده تلویزیونی ورود خمینی به تهران بیان داشتم. خیلی خوشحال بودم که اعتصاب به نظر من احمقانهی کارکنان رادیو تلویزیون که همه گونه آزادی برای خبررسانی داشتند را میشکستیم. و از همه مهمتر توجه ملت را دوباره به رسانهی ملی خودشان معطوف میداشتیم. شادمانی من همانقدر بیشتر شد که در روزنامه کیهان یا اطلاعات خبر را از زبان جناب برزین و اطلاعیه او به رسانهها در صفحه اول منتشر شد.
روز پیش از ورود "امام" خبر را همان روزنامه تکذیب کرد. از تلویزیون ملی ایران پخش نمیشود! از شدت تاثر دیوانه شدم. مردم از من بدتر. شنیدم، یا در روزنامه خواندم، که بعض مردم دستگاه گیرنده تلویزیون خود را از شدت عصبانیت از پنجره منزل به بیرون پرتاب کرده بودند.
بیدرنگ سوار اتومبیل شدم و از "مجیدیه" به سوی "جام جم" رفتم. و با "برزین" ملاقات کردم. "چی شد، آقای برزین؟!".
کارشکنی بعضی از سرکردگان اعتصابیون، در آخرین لحظهها. بعضیها نمیخواستند آرامش به کشور بازگردد.
یک ایران، دو نخستوزیر
چند روز پس از ورود آیتاللهالعظمی امام خمینی به تهران، "رهبر انقلاب اسلامی" به پیشنهاد و تصویب "شورای انقلاب"، مهندس مهدی بازرگان را به نخستوزیری منصوب کرد (۱۵ بهمن) و نخستوزیری شاپور بختیار را غیرقانونی و نامشروع اعلام کرد.
همان روزِ بازگشتش به ایران، خمینی در "بهشت زهرا" گفته بود: "من تو دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میکنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم. "
بختیار هم در واکنش به خمینی اعلام کرد :"یک ایران، یک نخستوزیر، بیشتر از این نه برای من قابل قبول است نه برای ملت ایران".
جنگ داخلی بر سر قدرت؟
تجزیه و تحلیل من این بود که ایران کشوری بود آماده درگیر شدن در جنگ. این یک تجزیه و تحلیل کارشناسانه بود، نه ادیبانه. خوانندگانی که مطالب پیشین مرا خواندهاند میدانند که تخصص دانشگاهی من در همین زمینههای جنگ و صلح بوده است. در صفحه ۴۲۲ رساله دکترای خود منطقهی "آسیای غربی" را (از به کار بردن اصطلاح استعمارساختهی "خاور میانه" اکراه دارم) "منطقهی انفجاری" اعلام کرده بودم که بر پایهی واقعیتهای ملموس و آماری بود، نه از باب ادبیات. جنگ داخلی هم جنگ محسوب میشود. این "منطقه انفجاری" نه فقط شامل ایران و عراق و عربستان بود که همه کشورهای منطقه را در بر میگرفت و حتا مصر و تا شاح آفریکا را. سه کشور نامبرده حوزه خلیج فارس که از جمله بالاترین نرخهای رشد جمعیتی، بالاترین درصد هزینههای نظامی نسبت به درآمد ملی را داشتند و از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۵ رقم خرید تسلیحاتشان برای عراق و عربستان ۷ برابر و در مورد ایران ۵ برابر شده بود، بنا بر نظریههای جنگشناسی مستعد برای درگیرشدن در جنگ بودند، به ویژه ایران.
تجزیه و تحلیل من انتخاب میان بازرگان و بختیار نبود. بلکه ضرورت آگاهی رساندن و هشدار دادن نسبت به خطرات جنگ بود. واقعیت این بود که ایران اکنون دو نخستوزیر دارد و بخش بزرگی از مردم کشور به دنبال روحالله خمینی، نظام موجود سلطنتی را قبول ندارند. به جای اغتشاش و جنگ میبایستی در محیطی آرام و به دور از زورگوئی و خشونت و هو و جنجال به آرای عمومی مراجعه کرد، یعنی رفراندم.
همین مطلب را نوشتم و به روزنامهها دادم، که منتشر نکردند و شاید نگاه هم نکردند. هر کدام موضع گرفته بودند و نویسندگان خود را داشتند. اما بالاخره مسئولان خبر را راضی کردم که از رادیو پخش شود و روز ۱۹ بهمن، یادم نیست صبح یا ظهر بود که گوینده خبر پس از پایان خبر اعلام کرد: "همکار ما شجاعالدین ضیائیان تفسیری دارد تحت عنوان "یک ایران، دو نخستوزیر" و سپس مطلب مرا خواند. آیا "مبشر" هنوز مسئول خبر بود (که بعدها در رادیو صدای آمریکا مشغول شد) که پیشنهاد کرد با صدای خودم بخوانم. اما از آنجا که صدای گویندگی خود را دوست ندارم، به عهده گوینده بهتر گذاشتم. اشتباه بود زیرا جملات من بلند و خواندنش برای گوینده گاه دشوار آمد.
۱۹ بهمن زادروز من هم هست و مسعوده و احمد به این مناسبت آمده بودند منزل ما و وقتی که از رادیو تلویزیون به خانه برگشتم، احمد کاملاً تصادفاً برنامه خبر رادیو و تفسیر مرا ضبط کرده بود.
باری در این تفسیر و پیام، به ملت هشدار دادم که خطر جنگ و بلبشو هم ایران هم همه منطقه را از افغانستان گرفته تا شاخ آفریقا تهدید میکند. نوشتم ایران اکنون دارای دو نخستوزیر است. نخستوزیر قانونی، آقای بختیار،که طبق قانون از مجلس رای اعتماد گرفته و نخستوزیری او توسط شاهنشاه به توشیح رسیده است. و اما اضافه کردم که بخش بزرگی از مردم دیگر این قانون را قبول ندارند و خواستار تغییر نظام هستند و آیتالعظمی امام خمینی به پشتوانه این مردم آقای بازرگان را به نخستوزیری تعیین کرده و او نخستوزیر تمایلات انقلابی مردم است. این دو که هر دو شخصیتهای میهندوست هستند باید با هم همکاری کنند تا آرامش را در کشور برقرار نموده، در محیطی آرام و به دور از خشونت نظام کشور را به همه پرسی/ رفراندم بگذارند. و هشدار دادم که دقت شود پرسش رفراندم درست تعیین شود اگر نه از یک "دیکتاتوری" به یک "استبداد" خواهیم رفت.
این آخرین پیام رادیوئی نظام شاهنشاهی مشروطه به ملت ایران بود که در پایان همه برنامههای خبری در روزهای ۱۹ و ۲۰ بهمن از رادیو سراسری ایران پخش شد و مردم را به صلح و آرامش و تعیین سرنوشت خویش به طرز متمدنانه دعوت کرد. این دعوت پس از چهل سال هنوز به قوت خود باقی است.
پخش نطق مهدی بازرگان در دانشگاه تهران
پیام صلح و آشتی من که دایماً از رادیو پخش میشد بی اثر نبود. روز ۲۰ بهمن در امجدیه تظاهرات هواداران قانون اساسی و شاپور بختیار بود و همزمان سخنرانی آقای بازرگان در دانشگاه تهران.
مسؤلان خبر تلویزیون تیم خبر به امجدیه گسیل میداشتند اما نه به دانشگاه تهران. هر چه اصرار کردم فایده نداشت. نمیتوانستند بفهمند که ارزش یک رسانه خبری در انعکاس اخبار مهم است، نه در انعکاس اخبار دلبخواه. "کارویژه" یا "فانکشن" رسانهی خوب در رساندن خبر است، نه در هواداری و تبلیغ جناح سیاسیِ دلخواه.
با ضبط صوت کوچک جیبی اما نسبتاً پیشرفته خود که در نیویورک خریده بودم، سرخود به دانشگاه تهران رفتم و نطق آقای بازرگان را ضبط کردم. وقتی به استودیوی خبر بازگشتم و بخشی از آن را به استماع جناب مدیر خبر رساندم، بیدرنگ نیشش باز شد و نطق آقای بازرگان هم علاوه بر جریان هواداران "قانون اساسی مشروطه" در امجدیه (مطمئن نیستم که آیا آقای بختیار هم در آنجا نطق کرده بود یا نه) پخش شد. بخشی از سخنان جناب بازرگان که باعث شد بالاخره مطلب "اُپُوزیسیون" از رادیو شاهنشاهی پخش شود را در ذیل میاورم. این را هم باید دانست که "دهها خبرنگار، فیلمبردار و عکاس ایرانی و خارجی در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند"، جز رادیو تلویزیون ملی ایران (اگر خودم را به حساب نیاورم)! به علاوه، به نوشته "ایران آنلاین": "ابراهیم یزدی، صادق قطبزاده، اکبر هاشمی رفسنجانی، احمد صدر حاج سید جوادی، مرتصی مطهری، یدالله سحابی و غلامعباس توسلی نیز همراه با بازرگان بودند. "
و اما آن بخش از سخنان جناب مهدی بازرگان در نخستین سخنرانی خود پس از اعلام نخستوزیری:
"از این بنده حقیر سرا پا تقصیر انتظار "علی" بودن نداشته باشید. "علی" نیستم که همان شب اول بگویم: "معاویه از جایت بلند شو". حتی انتظار رهبری و مرجع عالیقدری که بنده را مامور و مفتخر به این خدمت کردهاند و با عزم راسخ و ایمان و قدرتش سر به زیر انداخته و بولدوزر وار حرکت میکند و حرکت کرده، صخرهها و ریشهها و سنگها را سر جایش خرد کرده ولی پیش رفته و میرود، این انتظار را هم از بنده نداشته باشید. بنده یک ماشین سواری نازک نازنجی هستم که باید روی جادههای آسفالت و از راه هموار حرکت کنم. شما باید این راه را برایم هموار کنید. "
"امام" را به "بولدوزر" تشبیه میکرد که همه چیز را بر سر راه خود خراب میکند، و حساب خود را از او جدا میکرد. غیر مستقیم دست دوستی و همکاری به سوی "شاپور بختیار" برای ایجاد آرامش در کشور دراز میکرد.
اما نیروهای جامعهشناسانه در جهتِ انفجارِ خشونت قویتر بود و در واکنش به ندای صلح و آشتی، طی دو روزِ بعد، یعنی روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن، انفجار خشونت به وقوع پیوست.
و خشونت تا به امروز ادامه یافت.
ادامه دارد
تغییر بزرگ-39
۱۹ و ۲۰ بهمن ۵۷
اما بعضی رخدادها که اهمیتشان کمتر نبود هیچ کجا ثبت نشد. ۱۹ و ۲۰ بهمن از لحاظ تمدن و مدنیت ایران مهمتر از ۲۱ و ۲۲ بهمن یعنی انفجار خشونت و سقوط مدنیت و انسانیت در براندازی نظام کشور ایران بود.
اگر کسی بگوید که برای آزادی و استقلال ایران راه دیگری جز خشونت نبود، صد در صد اشتباه میکند، یا دروغ میگوید. ایران تا قبل از فروپاشی، کشوری بود آزاد و مستقل و نیرومند، نسبت به همه کشورهای همسایه و منطقه؛ و در سطح کشورهای در حال توسعه در جهان پیشتاز بود.
اما اگر کسی بگوید برای برپائی نظام اسلامی، خشونت و خونریزی و براندازی لازم بود احتمالاً راست میگوید. نظام جمهوری اسلامی بر پایهی دروغ و خشونت برپا شد و ماندگار است.
در تاریخ ۱۹ و ۲۰ بهمن، از رادیو ایران، شبکه سراسری کشور که به علت اعتصابهای سراسری برنامههایش محدود به اخبار در ساعتهای مشحص بود، رادیو ایران، رادیوی نظام شاهنشاهی، پس از هر برنامه خبری طی تفسیری ۲۰ دقیقه ای در مورد وضعیت خطرناک ایران و منطقه و جهان، پیشنهاد برگزاری رفراندم جهت تعیین نظام سیاسی ایران در میحطی آزاد و آرام کرد.
هیچ کجا ندیدم تاریخدانان این مطلب را ثبت کرده بوده باشند و بزرگ داشته بوده باشند. و من میخواهم در اینجا این رویداد را یادآور شوم تا در تاریخ به ثبت برسد. شهادت و گواه دیگری بر وجود یک نظام شاهنشاهی صلحجو و هوادار آزادی و آبادی و آرامش در ایرانِ بزرگ و هوادار "دمکراسیِ توام با آزادی بیان". متاسفانه تا کنون کسی را نه ایرانی نه انیرانی ندیدم که میان "مردمسالاری" و "عوامسالاری" تمایز قايل شود. باید تمایز قائل شد.
دموکراسی بدون آزادی بیان یعنی فاشیسم، نازیسم و از این قبیل حکومتها، یعنی همین نظامِ تا حدودی فاشیستی جمهوری اسلامی. "تا حدودی" زیرا آزادیهای نسبی در جمهوری اسلامی وجود دارد، زیرا دهان ایرانیان را هیچ قدرتی نمیتواند کاملاً قفل کند و آقای خمینی هم نتوانست. اگر نه که ما هم شده بودیم مثل مصر و سرزمینهای آفریکای شمالی و بسیاری کشورهای انیرانی دیگر؛ به کلی "عرب" شده بودیم.
تفسیری که ۱۹ و ۲۰ بهمن پس از هر برنامهی خبری از رادیو ایران، در دوران کوتاه نخستوزیری دکتر شاپور بختیار پخش شد گواه وجود حکومتی بود در ایران که دستکم از آغاز حکومت حزب "ایران نوین" و نخستوزیری امیر عباس هویدا، و نیز به ویژه از اوایل دهه ۵۰ هجری، آرزو داشت و تلاش میکرد همه آزادیهای مصرح در اعلامیه جهانی حقوق بشر برای شهروندان فراهم آید (یا به قول محمدرضا پهلوی همه آزادیها "جز آزادی خیانت") و آرزومندِ مشارکت مردم در سرنوشت کشور بود.
حکومت ایران در تشویق مردم در مشارکت در سرنوشت کشور خویش موفق هم شد اما مردم مشارکتشان را با دشمنی نسبت به حکومت خودشان بیان داشتند! حکومت عوام، نه مردم.
این بیانِ شاهنشاه از تلویزیون ملی ایران که "صدای انقلاب شما را شنیدم" ضعیف و اشتباه بود. اگر آنجا بودم و از من پرسیده میشد، درستش چیزی از این نوع بود:
"از اینکه "انقلاب سفید" ما به ثمر رسیده و ملت عزیز از قید نظام ارباب رعیتی خلاص شده، اغلب کشاورزان و کارگرانمان و بیشتر آحاد ملت در ترقی اقتصادی کشور سهیم شده اند و به میمنت رشد بهداشت، جمعیت ایران یش از دو برابر شده است و نسبت باسوادان به میمنت سپاه دانش و توجه به آموزش و پرورش از ۵٪ به ۵۰٪ جمعیت کشور ارتقاء یافته، بسیار شادمانیم، گرچه هنوز راه درازی در پیش داریم.
انقلاب "شاه و مردم" امروز به انقلاب "مردم" تبدیل شده است و اکنون مردم بدون نیاز به "شاه" به صحنه آمدهاند تا سرنوشت خود را به دست گیرند و من بر ملت درود میفرستم. اما زنهار نگذارید که بیگانگان بر سرنوشت کشور حاکم شوند، نگدارید رادیو "بیبیسی" شما را به گمراهی بکشاند و از طریق عوامل خود، یا بر اثرِ ناآگاهی شما، جنگ داخلی در ایران به راه اندازد و جنگ خارجی بر کشورمان تحمیل کند و کشورمان را ضایع کند و به عقب برگرداند. همه آحاد ملت به سلیقه و عقاید گوناگون به یکدیگر و عقاید یکدیگر احترام بگذارند و وحدت و یکپارچگی کشور را حفظ کنند.".
مردم، عوام، مشارکت کردند اما فرهنگ سیاسی و کشورداری نداشتند، و متاسفانه خواستارِ "مرگ" شدند. مشارکتشان متمدنانه نبود. نه آنکه حکومتگران پهلوی همگی سطحشان بالا بوده بود، بعضی بود بعضی نبود. اما حتا چهل سال پس از آن مصیبت بزرگ که به درستی نام "انقلاب اسلامی"، یا به زعم من "ضد انقلاب ارتجاعی اسلامی"، یا به قول "فرهاد طباطبائی" همشهری فرهیختهمان در تورنتو، نامِ "ابتذال ۵۷"، بر آن برازنده است، هنوز بانگ "مرگ بر" را به رهبری "امام"ِ رراحل"ِشان تکرار میکنند.
طبعاً و متاسفانه، در این حرکت "عوامسالارانه"، ملت مسلمان و مردم اسلامزده، از میان خود رهبری برگزیدند، در سطح فرهنگی خودشان، که اهل صلح و سازش هم نبود و "مرد جنگ" بود. "محمد رضا پهلوی"، "جنتلمن" و فرنگیمآب و درباریان و حکومتگرانِ "غَربزَدِه" نماینده عوام نبودند. نمایندگانشان به لحاظ فرهنگی آخوندها بودند که رهبری را به دست گرفتند.
با این تفاوت که "مردم"ِ سادهلوح پر از شور و احساس بودند و آخوندها پر از مکر و حیله.
در حالی که مردم برای پیشواز از رهبرشان و امامشان در شور و هیجانی فوقالعاده سر از پا نمیشناختند، "امام خمینی" در لحظهای که هواپیمای "اِیرفرانس" از پاریس وارد حریم هوایی ایران شد، در پاسخ به خبرنگار خارجی که از او پرسید "چه احساسی دارید؟" گفت. "هیچ". در اینجا و بسیاری موارد دیگر، رهبر انقلاب راستش را گفت.
"توجیه" مدیر عامل نوین رادیو تلویزیون ملی ایران
دیدن مدیر عامل جدید رادیو تلویزیون ملی ایران کار دشواری نبود. کسی یا کمتر کسی جز من به دیدارش میآمد. کارکنان این سازمان در اعتصاب بودند و چون "امام خمینی" نخستوزیری "شاپور بختیار" را به رسمیت نشناخته بود و سرانِ بیبخارِ "جبهه ملی" وی را رسماً از این "جبهه" اخراج کرده بودند، ملت با مدیر عامل منتصب "بختیار" ("نوکر به اختیار") و "وزیر اطلاعات و جهانگردی" کابینهی او نیز کاری نداشتند. خمینی عملاً رهبر و حاکم بر ایران شده بود. انتشارِ "شاه رفت" و "امام آمد" با درشتترین حروف چاپی، سمبل و نماد واضح این جابجائی بود. نوای "دیو چو بیرون رود فرشته در آید" نیز نمود تلقی عوام از این جابجائی بود (سازنده این "نوا"، - "بوی گل سوسن و یاسمن آید"، "محمد علی ابرآویز" که نام با مسمائی هم دارد، در آبان ۲۰۱۳، ۱۳۹۲، در تنهائی دق کرد و درگذشت).
باری فرصت خوبی بود برای من که مدیر عامل جدید، آقای "برزین" را "توجیه" کنم. شاه رفته بود و قرار بود امام بازگردد. به او گفتم که این فرصتی است طلائی برای ایجاد حرکت در رادیو تلویزیون ملی ایران و جلب توجه ایرانیان به رسانهی ملی خویش. به کارکنان بگوئید که مراسم آمدن امام را زنده از تلویزیون پخش کنند و این مطلب را به رسانههای نوشتاری اعلام کنید که "رادیو تلویزیون ملی ایران" مراسم ورود امام خمینی را پخش زنده میکند. علاوه بر شکستن اعتصاب کارکنان سازمان و به راه انداختن رسانهی مّلی. فایدههای مهم دیگر اینکه اگر لغزشی صورت گیرد یا خستگی مسافرت در چهره "امام" ظاهر شود، مردم بدانند که آقای خمینی یک موجود زمینی است و توقع معجزه نداشته باشند. فایده دیگر اینکه شماری از مردم برای دیدار ورود او در منزل بمانند و شلوغی جمعیت مستقبل کمتر شود. جناب برزین با کمال دقت به سخنان من گوش داد و پیشنهاد مرا دربست پذیرفت و تصدیق کرد و قول داد بر آن عمل کند.
راهپیمائی عظیم هواداران "قانون اساسی"
راهپیمائی عظیم هواداران "قانون اساسی مشروطه سلطنتی" را به یاد ندارم هیچ رسانهای به درستی گزارش داده، منعکس کرده باشد. نمیدانم چه روز و تاریخی بود که اعلام شد تظاهراتی از سوی طرفداران قانون اساسی مشروطه سلطنتی در تهران برگزار میشود که مقصدش گذر از جلوی "میدان بهارستان" بود. آیا قبل از نخستوزیری "بختیار" بود یا بعد از آن، یادم نیست.
همینقدر یادم هست که رفتم در خیابان "شاهآباد" نزدیک میدان بهارستان، محل "مجلس شورای ملٌی"، تا ببینم چه خبر است. گمان کنم قبل از نخستوزیری "بختیار" بود و هنوز "شاه" نرفته بود، و در پاسخ به راهپیمائیهای تاسوعا و عاشورای هواداران خمینی بود. اما به هیچوجه مطمئن نیستم. دکهای آنجا بود و طوری قرار داشت که توانستم بروم روی سقف آن چمباته بزنم تا از آن ارتفاع دیدگاه بهتری داشته باشم. تنها نبودم. یک زن جوان لاغر مردنی فرنگی نیز کنار من بود، یا آمد، یادم نیست. بلژیکی بود و به زبان فرانسوی حرف زدیم. خبرنگار "آژانس بلگا"، خبرگزاری بلژیک. صفوف تظاهرکنندگان از پیچ خیابان مجاور از جلوی مجلس رد شدند و وارد خیابانِ "شاهآباد" شدند. صفوف فشرده و منظم به پهنای خیابان پهن شاهآباد بود. هر چقدر در پیش جلو میرفتند، موج قافله در پس ادامه داشت و پایان نداشت. چند صد هزار نفر؟ یک میلیون نفر؟ بیشتر؟ نمیدانم. اما مشخص بود که نیمهی ساکت، نیمهی هوادار حفظ نظام مشروطه سلطنتی به حرکت آمده بود. آرامشی به دلم نشست. رو به خانم خبرنگار آژانس بلگا کردم و با لحنی که لابد شاد به نظرش رسید و به شکلی نیمه تاکید نیمه پرسش اظهار امیدواری کردم که لابد خبرش را مخابره کند. در پاسخ با لحنی قدری عصبی گفت:
" Ce sont tous des Savaki"
"همهشان ساواکیاند"
ماشاالله به خبرنگاران خارجی مستقر در ایران و "عینیتِ" گزارشاتشان، و نه فقط "بیبیسی". به راستی جهان نیز عمدتاً به سود و پشتیبانی "انقلاب" بسیج شده بود. میشد تصور کرد که یک توطئه بینالمللی علیه ایران و برای سقوط نظام شاهنشاهی ایران و اصولاً سقوط ایران در تکوین بود. اما اینکه طی دو دهه گذشته دایماً "روشنفکرانِ فرنگ رفته علیه دولت خودشان تبلیغ کرده بودند و "سازمان امنیت" ایران را آنچنان بد معرفی کرده بودند به حقیقت نزدیکتر بوده است. بیبیسی را هم همه مخالفان ایرانی "شاه" در لندن میچرخاندند و گویندگی میکردند. از "ما" بود که بر "ما" بود.
وقتی میشنوم میگویند که مثلاً "انگلیس خمینی را تو آبنمک خوابانیده بود تا در چنین روزی از او استفاده کند"، یا اینکه این جمهوری اسلامی را انگلیس و آمریکا برپا داشتهاند، پاسخ باید داد که این جمعیت یکی دو میلیونی که در خیابانهای تهران علیه شاه و نظام شاهنشاهی و به سود خمینی و "جمهوری اسلامیر تظاهرات کردند چی؟ میگویند فریب خوردند. خُب آن خبرنگار هم فریب خورد. چه کس یا کسانی فریبشان دادند؟ و چرا باید اینهمه نادان باشند و فریب خورند.
از قضا آن خانم خبرنگار بلژیکی صد در صد هم اشتباه نمیکرد. در صف اول تظاهرکنندگان هوادار "قانون اساسی"ِ مشروطه سلطنتی و وسط همه، یکی از دوستانِ خانوادگی، جناب تیمسار "نعمانی" را شناختم که علاوه بر خدمت در ارتش، در حکومت (وزارت کشاورزی) هم خدمت میکرد و از مدیران ساواک هم بود ضمن اینکه مردی بسیار شریف و تصادفاً مسلمانِ مومن هم بود. اما "یک میلیون" ساواکی؟ آری همه "ساواکیها" به جبهه خمینی هنوز نپیوسته بودند و هنوز ساواکیهای مومن و با اخلاق و با اصول هم بودند که بر میهنشان و کشورشان دل بسوزانند، نه فقط بر موقعیت خویش. ساواکیهای درستکار و از همه مهمتر وفادار و آگاه هنوز وجود داشت. تیمسار "نعمانی" پس از انقلاب بازداشت شد و به زندان افکنده شد. اما به سلامت پس از مدتی آزاد شد. در صف مخالف هم آدمهای خوب و شریف بسیار بوده است. آن خبرنگار آژانس "بلگا" هم ۱۰۰٪ اشتباه نمیکرد. فقط ۹۹٪! مثل بقیه ملت "شهیدپرور" و "شاعر مسلک" ایران که به سال ۱۳۵۷ اشتباه بزرگی کرد.
پخش تلویزیونی زنده آمدن امام
پس از دیدار و گفتگوی موفقیتآمیزم با جناب "مسعود برزین" مدیر عامل جدید رادیو تلویزیون، شادمان به منزل برگشتم و این پیروزی را به "شیرین" با شرح و بسط فواید پخش برنامه زنده تلویزیونی ورود خمینی به تهران بیان داشتم. خیلی خوشحال بودم که اعتصاب به نظر من احمقانهی کارکنان رادیو تلویزیون که همه گونه آزادی برای خبررسانی داشتند را میشکستیم. و از همه مهمتر توجه ملت را دوباره به رسانهی ملی خودشان معطوف میداشتیم. شادمانی من همانقدر بیشتر شد که در روزنامه کیهان یا اطلاعات خبر را از زبان جناب برزین و اطلاعیه او به رسانهها در صفحه اول منتشر شد.
روز پیش از ورود "امام" خبر را همان روزنامه تکذیب کرد. از تلویزیون ملی ایران پخش نمیشود! از شدت تاثر دیوانه شدم. مردم از من بدتر. شنیدم، یا در روزنامه خواندم، که بعض مردم دستگاه گیرنده تلویزیون خود را از شدت عصبانیت از پنجره منزل به بیرون پرتاب کرده بودند.
بیدرنگ سوار اتومبیل شدم و از "مجیدیه" به سوی "جام جم" رفتم. و با "برزین" ملاقات کردم. "چی شد، آقای برزین؟!".
کارشکنی بعضی از سرکردگان اعتصابیون، در آخرین لحظهها. بعضیها نمیخواستند آرامش به کشور بازگردد.
یک ایران، دو نخستوزیر
چند روز پس از ورود آیتاللهالعظمی امام خمینی به تهران، "رهبر انقلاب اسلامی" به پیشنهاد و تصویب "شورای انقلاب"، مهندس مهدی بازرگان را به نخستوزیری منصوب کرد (۱۵ بهمن) و نخستوزیری شاپور بختیار را غیرقانونی و نامشروع اعلام کرد.
همان روزِ بازگشتش به ایران، خمینی در "بهشت زهرا" گفته بود: "من تو دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میکنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم. "
بختیار هم در واکنش به خمینی اعلام کرد :"یک ایران، یک نخستوزیر، بیشتر از این نه برای من قابل قبول است نه برای ملت ایران".
جنگ داخلی بر سر قدرت؟
تجزیه و تحلیل من این بود که ایران کشوری بود آماده درگیر شدن در جنگ. این یک تجزیه و تحلیل کارشناسانه بود، نه ادیبانه. خوانندگانی که مطالب پیشین مرا خواندهاند میدانند که تخصص دانشگاهی من در همین زمینههای جنگ و صلح بوده است. در صفحه ۴۲۲ رساله دکترای خود منطقهی "آسیای غربی" را (از به کار بردن اصطلاح استعمارساختهی "خاور میانه" اکراه دارم) "منطقهی انفجاری" اعلام کرده بودم که بر پایهی واقعیتهای ملموس و آماری بود، نه از باب ادبیات. جنگ داخلی هم جنگ محسوب میشود. این "منطقه انفجاری" نه فقط شامل ایران و عراق و عربستان بود که همه کشورهای منطقه را در بر میگرفت و حتا مصر و تا شاح آفریکا را. سه کشور نامبرده حوزه خلیج فارس که از جمله بالاترین نرخهای رشد جمعیتی، بالاترین درصد هزینههای نظامی نسبت به درآمد ملی را داشتند و از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۵ رقم خرید تسلیحاتشان برای عراق و عربستان ۷ برابر و در مورد ایران ۵ برابر شده بود، بنا بر نظریههای جنگشناسی مستعد برای درگیرشدن در جنگ بودند، به ویژه ایران.
تجزیه و تحلیل من انتخاب میان بازرگان و بختیار نبود. بلکه ضرورت آگاهی رساندن و هشدار دادن نسبت به خطرات جنگ بود. واقعیت این بود که ایران اکنون دو نخستوزیر دارد و بخش بزرگی از مردم کشور به دنبال روحالله خمینی، نظام موجود سلطنتی را قبول ندارند. به جای اغتشاش و جنگ میبایستی در محیطی آرام و به دور از زورگوئی و خشونت و هو و جنجال به آرای عمومی مراجعه کرد، یعنی رفراندم.
همین مطلب را نوشتم و به روزنامهها دادم، که منتشر نکردند و شاید نگاه هم نکردند. هر کدام موضع گرفته بودند و نویسندگان خود را داشتند. اما بالاخره مسئولان خبر را راضی کردم که از رادیو پخش شود و روز ۱۹ بهمن، یادم نیست صبح یا ظهر بود که گوینده خبر پس از پایان خبر اعلام کرد: "همکار ما شجاعالدین ضیائیان تفسیری دارد تحت عنوان "یک ایران، دو نخستوزیر" و سپس مطلب مرا خواند. آیا "مبشر" هنوز مسئول خبر بود (که بعدها در رادیو صدای آمریکا مشغول شد) که پیشنهاد کرد با صدای خودم بخوانم. اما از آنجا که صدای گویندگی خود را دوست ندارم، به عهده گوینده بهتر گذاشتم. اشتباه بود زیرا جملات من بلند و خواندنش برای گوینده گاه دشوار آمد.
۱۹ بهمن زادروز من هم هست و مسعوده و احمد به این مناسبت آمده بودند منزل ما و وقتی که از رادیو تلویزیون به خانه برگشتم، احمد کاملاً تصادفاً برنامه خبر رادیو و تفسیر مرا ضبط کرده بود.
باری در این تفسیر و پیام، به ملت هشدار دادم که خطر جنگ و بلبشو هم ایران هم همه منطقه را از افغانستان گرفته تا شاخ آفریقا تهدید میکند. نوشتم ایران اکنون دارای دو نخستوزیر است. نخستوزیر قانونی، آقای بختیار،که طبق قانون از مجلس رای اعتماد گرفته و نخستوزیری او توسط شاهنشاه به توشیح رسیده است. و اما اضافه کردم که بخش بزرگی از مردم دیگر این قانون را قبول ندارند و خواستار تغییر نظام هستند و آیتالعظمی امام خمینی به پشتوانه این مردم آقای بازرگان را به نخستوزیری تعیین کرده و او نخستوزیر تمایلات انقلابی مردم است. این دو که هر دو شخصیتهای میهندوست هستند باید با هم همکاری کنند تا آرامش را در کشور برقرار نموده، در محیطی آرام و به دور از خشونت نظام کشور را به همه پرسی/ رفراندم بگذارند. و هشدار دادم که دقت شود پرسش رفراندم درست تعیین شود اگر نه از یک "دیکتاتوری" به یک "استبداد" خواهیم رفت.
این آخرین پیام رادیوئی نظام شاهنشاهی مشروطه به ملت ایران بود که در پایان همه برنامههای خبری در روزهای ۱۹ و ۲۰ بهمن از رادیو سراسری ایران پخش شد و مردم را به صلح و آرامش و تعیین سرنوشت خویش به طرز متمدنانه دعوت کرد. این دعوت پس از چهل سال هنوز به قوت خود باقی است.
پخش نطق مهدی بازرگان در دانشگاه تهران
پیام صلح و آشتی من که دایماً از رادیو پخش میشد بی اثر نبود. روز ۲۰ بهمن در امجدیه تظاهرات هواداران قانون اساسی و شاپور بختیار بود و همزمان سخنرانی آقای بازرگان در دانشگاه تهران.
مسؤلان خبر تلویزیون تیم خبر به امجدیه گسیل میداشتند اما نه به دانشگاه تهران. هر چه اصرار کردم فایده نداشت. نمیتوانستند بفهمند که ارزش یک رسانه خبری در انعکاس اخبار مهم است، نه در انعکاس اخبار دلبخواه. "کارویژه" یا "فانکشن" رسانهی خوب در رساندن خبر است، نه در هواداری و تبلیغ جناح سیاسیِ دلخواه.
با ضبط صوت کوچک جیبی اما نسبتاً پیشرفته خود که در نیویورک خریده بودم، سرخود به دانشگاه تهران رفتم و نطق آقای بازرگان را ضبط کردم. وقتی به استودیوی خبر بازگشتم و بخشی از آن را به استماع جناب مدیر خبر رساندم، بیدرنگ نیشش باز شد و نطق آقای بازرگان هم علاوه بر جریان هواداران "قانون اساسی مشروطه" در امجدیه (مطمئن نیستم که آیا آقای بختیار هم در آنجا نطق کرده بود یا نه) پخش شد. بخشی از سخنان جناب بازرگان که باعث شد بالاخره مطلب "اُپُوزیسیون" از رادیو شاهنشاهی پخش شود را در ذیل میاورم. این را هم باید دانست که "دهها خبرنگار، فیلمبردار و عکاس ایرانی و خارجی در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند"، جز رادیو تلویزیون ملی ایران (اگر خودم را به حساب نیاورم)! به علاوه، به نوشته "ایران آنلاین": "ابراهیم یزدی، صادق قطبزاده، اکبر هاشمی رفسنجانی، احمد صدر حاج سید جوادی، مرتصی مطهری، یدالله سحابی و غلامعباس توسلی نیز همراه با بازرگان بودند. "
و اما آن بخش از سخنان جناب مهدی بازرگان در نخستین سخنرانی خود پس از اعلام نخستوزیری:
"از این بنده حقیر سرا پا تقصیر انتظار "علی" بودن نداشته باشید. "علی" نیستم که همان شب اول بگویم: "معاویه از جایت بلند شو". حتی انتظار رهبری و مرجع عالیقدری که بنده را مامور و مفتخر به این خدمت کردهاند و با عزم راسخ و ایمان و قدرتش سر به زیر انداخته و بولدوزر وار حرکت میکند و حرکت کرده، صخرهها و ریشهها و سنگها را سر جایش خرد کرده ولی پیش رفته و میرود، این انتظار را هم از بنده نداشته باشید. بنده یک ماشین سواری نازک نازنجی هستم که باید روی جادههای آسفالت و از راه هموار حرکت کنم. شما باید این راه را برایم هموار کنید. "
"امام" را به "بولدوزر" تشبیه میکرد که همه چیز را بر سر راه خود خراب میکند، و حساب خود را از او جدا میکرد. غیر مستقیم دست دوستی و همکاری به سوی "شاپور بختیار" برای ایجاد آرامش در کشور دراز میکرد.
اما نیروهای جامعهشناسانه در جهتِ انفجارِ خشونت قویتر بود و در واکنش به ندای صلح و آشتی، طی دو روزِ بعد، یعنی روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن، انفجار خشونت به وقوع پیوست.
و خشونت تا به امروز ادامه یافت.
ادامه دارد
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, August 7, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Dr. Shodja Eddin Ziaian دکتر شجاعالدین ضیائیان دکترای اقتصاد صلح از دانشگاه پاریس، فوق دکترای صلحشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا، و استاد بازنشسته دانشگاههای تورنتو و یورک میباشد |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو