بستن این هفتهنامه فکاهی یک حرکت ابلهانه بود و نشانِ نابردباری بعضی دستاندرکارانِ حکومت. گورِ نظام را میکندند؟
تغییر بزرگ-20
۱۳۳۲-۱۳۵۲| ۱۹۵۳-۱۹۷۳
"مطالعات تاریخی تنها هنگامی معنای علمی مییابد که مقایسه در کار باشد" - نویسندهای نامدار که نامش را به یاد ندارم.
در ۱۳۵۲-۱۹۷۳، تهران را به قصد ادامه تحصیل در فرانسه ترک کردم. کشوری و پایتختی را ترک میکردم پر تضاد. در دو دهه پیشین، تغییرات در تهران فوقالعاده بود و چشمگیر. از یک شهر خاکستری، ساکن، ماتمزده، درگیر میان سنت و تجدد، به یک شهر پویا، درحالِ ساختمان، قدری با رنگ و رو، کماکان درگیر میان سنت و تجدد، اما با برخوردی حادتر میان آن دو. اجازه بدهید برای شرح این جو از برخی "جوک"ها و لطیفهها یاد کنیم.
جوکها سوپاپ دلنگرانیهای اجتماعی و سیاسی
جوکها نمایشگر وضعیت و دلنگرانیها و مسائل عمده جوامعاند. در جامعه دیکتاتوری اتحاد شوروی که دو روزنامه مهم داشت، "پراودا" (حقیقت) و "ایزوستیا" (خبر) مردم جوک ساخته بودند که "حیف که در "پراودا" "ایزوستیا" نیست و در "ایزوستیا" "پراودا" نیست". جوک درباره جنایتهای دوران "استالین" بسیار زیاد بوده است. بسیار هم جالب و پر معنا اما بیان آنها در این مقاله کوتاه نمیگنجد.
در کشورهای اروپائی نوع جوکها بسا لطیفتر از جامعهی دیکتاتوری روسیه شوروی و جامعهی پر درد ایرانِ بوده است. مثلاً این جوک که به صورت معماست: "از کجا میشود فهمید که یک گنجشک نر است یا ماده؟
- او را روی میز میگذاریم، اگر پرواز کرد نر است و اگر پرواز کرد ماده است".
به فارسی هیچ معنا ندارد اما. به انگلیسی اینجور باید خواند:
How to know if a bird is male or female?
– Put it on the table, if he flies, it’s a male, and if she flies, it’s a female!
مسئلهی بسیار پیچیده و دردناک تبعیض جنسیتی زبانی و فرهنگی در اروپا و آمریکا و اثرات و عواقب زیانبخشآن را که دایماً مشاهده میکنیم، از طریق جوکباز میکنند.
در مقالهای که بیش از بیست سال پیش در همین هفتهنامه تحت عنوان "فمینیسم و فرهنگ پارسی-ایرانی" که به مناسبت سمینار "بنیاد پژوهشهای زنان ایران" در پاریس، نوشته و منتشر شد ("ایران استار"، شماره ۲۵ جولای ۱۹۹۷، ص ۴۰-۴۱) شرح دادم که چگونه، چون زبان پارسی و فرهنگ ایرانی تبعیض "جنسیتی" قایل نیست، "فمینیسم" که در واقع مکمل "هیومنیسم" است،جز به تصنع قابلِ برگردان به پارسی نیست و ایدئولوژی آن یک ایدئولوژی وارداتی و تصنعی "شبه روشنفکری" است که با فرهنگ پارسی- ایرانی نامتجانس است. "انساندوستی" یا "بشردوستی" ایرانی، هم زن هم مرد را به طور کاملاً برابر، و اصولاً "باهم" نه "جدا از هم"، تداعی میکند.
جوکها در تهران
برخورد آرام میان سنت و تجدد در دههی نخست (۱۳۴۲-۱۳۳۲) را شاید خیابان لالهزار بهتر از هر جای دیگر به نمایش میگذاشت، جائی که فیالواقع محل نمایش هم بود؛ محل پیدائی سینماها و تماشاخانهها، عکاسخانهها. ومحل پیدائی قشری از مردان جوان با لباس و شمایل "فرنگی"، با موهای "کُرنل"ی و سبیلِ "دوگلاس"ی، و اهلِ نوشیدنِ"آب هویج"، قشری موسوم به "ژیگولو". اینها خودشان را برای بانوان میساختند، اما کو بانوان؟!
جو متحول تهران و همزیستی متضاد و اجباری میان شادی و آزادی از یکسو، و عزا از سوی دیگر را این لطیفه خوب مینمایاند:
ماه سینهزنی است و ژیگولوها هم در دو دسته سینه میزنند اما با دو انگشتِ نشانه و میانی که آرام متوجه سینه مینمایند؛ دسته نخست فریاد میزند که:"مُسیو حسین را کشتند" و دسته دیگر:"بیتربیتی نمودند"!
در دهه دوم،اما (۱۳۴۲-۱۳۵۲)، این تضادها بیشتر شد و "جوکها" هم پررنگتر، شدیدتر و قدری هم وقیحتر. "جشن هنر شیراز" و بیپروائیهای سکسی آن تنها یک مورد بارز بود، فیلمهای سینمائی موردی دیگر، که به تدریج برهنگیها را بیشتر میکرد، همه با زندگانی سنتی ایران (و نه فقط سنت اسلامی) در تضاد شدیدتری قرار گرفت."روشنفکران آوانگاردِ" از فرنگ برگشته در بیپروائی با یکدیگر رقابت میکردند و از پشتیبانی بخشِ شهبانوئی دربار نیز بر خوردار بودند.
در این مورد جوکها کم نیستند اما نه امروز و نه در این هفتهنامه بازگوئی آنها شاید دیگر جایش نباشد. آنانی که سنی داشتند لابد به یاد دارند.
چنانکه مستحضرید، در دهه پس از "انقلاب سفید" (۱۳۴۲-۵۲ ) و پس از سرکوب شورش خونین خرداد ۱۳۴۲، با ضعیف شدنِ نیروهای عمدهی بازدارنده یعنی فئودالها و آخوندها، رشد اقتصادی ایرانِ نوین آغاز شد. کارگاهها و کارخانجات در ایران سبز و فعال شدند. آزادی زنان رنگ و روی تازه و زندهای به جامعه داد. جوٌ اجتماعی تغییر کرد. و دهه دوم تغییرات بزرگ آغازشد. متاسفانه همراه با این تغییرات مثبت که اساساً وجود آزادیهای بیشتر، ترقی و رشد اقتصادی، نگرش بیشتر به آینده، و مشارکت و برابری بیشتر دختران و زنان با پسران و مردان بود، نه ضوابط اخلاقی اروپای صنعتی شده که محصول سدهها مبارزه و تحول بود به ایران میتوانست منتقل شود، نه رهبران ایرانِ نوین ضوابط اخلاقی متناسب دیگری که بتواند جای ضوابط سنتی اسلامی را بگیرد ارائه و اشاعه دادند. درجه پیشرفت اجتماعی مترادف شد با درجه کوتاهی دامن برای زنان و پوشیدن کت و شلوار و کراوات برای مردان. نوگرائی اجتماعی، عمدتاً، ظاهری و سطحی بود.
و اما، تحول دیگر این بود که همزمان، بافت اجتماعی تهران هم با هجوم روستائیان به پایتخت دگرگون میشد. جمعیت ایران و تهران به میمنت بهداشت بهتر و خوراک بهتر، به سرعت رو به رشد بود. بیابانهای عباس آباد به سرعت به مرکز شمال شهر تبدیل شد! ضوابط اخلاقی خیل روستائیانِ سوداگر که برای درآمد بیشتر و کارِعملگی و بنائی به تهران هجوم آورده بودند با آن آزادگیهای اجتماعی که به بیبند و باری میماند در تضاد آمد.
داستانِ عملهی خیابان کریمخان زند
من شخصاً شاهد رفتار دلخراش بعضی مردانِ گردن کلفت با دختران روپوش مدرسه پوشیده بودم و در چند مورد هم دخالت کردم که مورد آخر تا دو هفته شصتم باد کرده بود اما آن عمله یا بنا هیچ طوریش نشده بود! خوب است زنده ماندم.
و اما مورد داستان آن "عمله"ی خیابان "کریمخان زند" این تضاد را بدجوری به نمایش گذاشت. در تابستانِ داغ یکی از آن سالها، روز روشن، طرفهای ظهر، در یک بازار میوه و تره بار که در آن خیابان، بین "ایرانشهر" و کلیسای ارامنه، بر پا بود، ظاهراً آن عمله نتوانست جلوی خودش را بگیرد و به خانمی که لابد کم لباس و یا نازک لباس بود در مقابل جمعیت آن کار را کرد! من قضیه را دنبال نکردم، و حتا مطمئن نیستم که واقعیت بود یا شایعه، اما بسیار گویای وضعیت ناهنجار تحولات اجتماعی بود؛ نشان از قاتی پاتی شدن و بیمعیار و ضابطه شدنِ روابط اجتماعی میان طبقات اجتماعیِ نو ظهور دوران "پسا فئودالی" و "انقلاب تجاری -صنعتی" ایران بود.
"جشن هنر شیراز" و "صمد آقا"ی پرویز صیاد
آن وقت در "جشن هنر شیراز" لابد شنیدهاید که در سالهای آخر نظام شاهنشاهی آن نمایش عمل جنسی را در شهر شیراز، آن "هنرمند"ِ فرنگی که به خیال خودش "آوانگارد" بود به نمایش گذاشت. از "ایران" چیزی نمیدانست و نمیدانست که چند سال پیش از او "عمله"ی ما خیلی "اوانگارد"تر از او و با بازیگریای بسیار طبیعیتر، بدون خرج، آن نمایش را به اجرا گذاشته بود! در مورد انتقاداتی که به جشن هنر شیراز شد، بحث بسیار است. له و علیه. اما به نظر من این تقلید کورکورانه و نسنجیده از پدیدههای نمایشی "غرب"، در مجموع فایدهای برای ایران نداشت. تصنع بود. من هرگز علاقهای به رفتن به آن "جشن" نداشتم.
نمونهی هنرمندِ مفیدِ "ساخت ایران" پرویز صیاد بود که با خلقِ پرسوناژ صمد آقا تضادِ میان برخورد یک روستائی با شهرِ سریعاً در حال تحول و ناهماهنگ تهران را به نقد گرفته بود.گوگوش هم تا وقتی من ایران بودم، دخترِ ایران بود.
بسته شدن "توفیق"
نمیدانم چه وقت هفتهنامه فکاهی "توفیق" از انتشار باز ایستاد یا آنرا از انتشار باز داشتند. و به جای آن هفته نامهی "کاریکاتور" را که بسیار خنک بود منتشر ساختند. "توفیق" با انتقادات فکاهیِ اصیل خود، "سوپاپ" ابراز احساسات مردم بود که با بسته شدنش به انفجار این احساسات، چند سال بعد، بیگمان کمک کرد.
"شب جمعه دو چیز یادت نره، دوم "توفیق"."، شعار تبلیغاتی آن نشریهی خوب بود که حکومت را مرتب و به طور طبیعی که وظیفه یک روزنامه فکاهی است به طنز میبست. برای هرکدام از دولتمردان یا دولتزنان نامی گذاشته بود، "عصائی" برای هویدا، "دکتر خوش اقبال" برای مدیر عامل شرکت نفت و برای حزب حاکم یعنی "ایران نوین"، "اینا رو ببین"!
"اداره هواشناسی" یکی از اسبابهای اصلی جوکهای "توفیق" بود و میدانم که برادران "توفیق" با دکتر محمد حسن گنجی، بنیانگزار و مدیر عامل اداره هواشناسی کشور روابط بسیار دوستانه داشتهاند و دکتر گنجی که تحصیلکره آمریکا بود کوچکترین گلهای از ایشان و جوکهایشان نداشت.
بستن این هفتهنامه فکاهی یک حرکت ابلهانه بود و نشانِ نابردباری بعضی دستاندرکارانِ حکومت. گورِ نظام را میکندند؟ یا سقوط آن نظام در هر صورت به علل جامعهشناسانه اجتنابناپذیر بود؟ پاسخ به این پرسشها یک کتاب قطور میشود.
دیگر شب جمعه "توفیق" نبود که تبسمی به لب مردم آورد. پس، "فرهاد" صدای خسته و گرفته مردم شد:
توی قابِ خیسِ این پنجرهها، عکسی از جمعهی غمگین میبینم، چه سیاهه به تنش رختِ عزا، تو چشاش ابرای سنگین میبینم. داره از ابر سیاه خون میچکه؛ جمعهها خون جای بارون میچکه.
عجب "عکس"ی! بی آنکه خود بدانند، این هنرمندان، افقِ سیاهِ"انقلابِ اسلامی" را ترسیم میکردند.
۱۳۳۲-۱۳۵۲| ۱۹۵۳-۱۹۷۳
"مطالعات تاریخی تنها هنگامی معنای علمی مییابد که مقایسه در کار باشد" - نویسندهای نامدار که نامش را به یاد ندارم.
در ۱۳۵۲-۱۹۷۳، تهران را به قصد ادامه تحصیل در فرانسه ترک کردم. کشوری و پایتختی را ترک میکردم پر تضاد. در دو دهه پیشین، تغییرات در تهران فوقالعاده بود و چشمگیر. از یک شهر خاکستری، ساکن، ماتمزده، درگیر میان سنت و تجدد، به یک شهر پویا، درحالِ ساختمان، قدری با رنگ و رو، کماکان درگیر میان سنت و تجدد، اما با برخوردی حادتر میان آن دو. اجازه بدهید برای شرح این جو از برخی "جوک"ها و لطیفهها یاد کنیم.
جوکها سوپاپ دلنگرانیهای اجتماعی و سیاسی
جوکها نمایشگر وضعیت و دلنگرانیها و مسائل عمده جوامعاند. در جامعه دیکتاتوری اتحاد شوروی که دو روزنامه مهم داشت، "پراودا" (حقیقت) و "ایزوستیا" (خبر) مردم جوک ساخته بودند که "حیف که در "پراودا" "ایزوستیا" نیست و در "ایزوستیا" "پراودا" نیست". جوک درباره جنایتهای دوران "استالین" بسیار زیاد بوده است. بسیار هم جالب و پر معنا اما بیان آنها در این مقاله کوتاه نمیگنجد.
در کشورهای اروپائی نوع جوکها بسا لطیفتر از جامعهی دیکتاتوری روسیه شوروی و جامعهی پر درد ایرانِ بوده است. مثلاً این جوک که به صورت معماست: "از کجا میشود فهمید که یک گنجشک نر است یا ماده؟
- او را روی میز میگذاریم، اگر پرواز کرد نر است و اگر پرواز کرد ماده است".
به فارسی هیچ معنا ندارد اما. به انگلیسی اینجور باید خواند:
How to know if a bird is male or female?
– Put it on the table, if he flies, it’s a male, and if she flies, it’s a female!
مسئلهی بسیار پیچیده و دردناک تبعیض جنسیتی زبانی و فرهنگی در اروپا و آمریکا و اثرات و عواقب زیانبخشآن را که دایماً مشاهده میکنیم، از طریق جوکباز میکنند.
در مقالهای که بیش از بیست سال پیش در همین هفتهنامه تحت عنوان "فمینیسم و فرهنگ پارسی-ایرانی" که به مناسبت سمینار "بنیاد پژوهشهای زنان ایران" در پاریس، نوشته و منتشر شد ("ایران استار"، شماره ۲۵ جولای ۱۹۹۷، ص ۴۰-۴۱) شرح دادم که چگونه، چون زبان پارسی و فرهنگ ایرانی تبعیض "جنسیتی" قایل نیست، "فمینیسم" که در واقع مکمل "هیومنیسم" است،جز به تصنع قابلِ برگردان به پارسی نیست و ایدئولوژی آن یک ایدئولوژی وارداتی و تصنعی "شبه روشنفکری" است که با فرهنگ پارسی- ایرانی نامتجانس است. "انساندوستی" یا "بشردوستی" ایرانی، هم زن هم مرد را به طور کاملاً برابر، و اصولاً "باهم" نه "جدا از هم"، تداعی میکند.
جوکها در تهران
برخورد آرام میان سنت و تجدد در دههی نخست (۱۳۴۲-۱۳۳۲) را شاید خیابان لالهزار بهتر از هر جای دیگر به نمایش میگذاشت، جائی که فیالواقع محل نمایش هم بود؛ محل پیدائی سینماها و تماشاخانهها، عکاسخانهها. ومحل پیدائی قشری از مردان جوان با لباس و شمایل "فرنگی"، با موهای "کُرنل"ی و سبیلِ "دوگلاس"ی، و اهلِ نوشیدنِ"آب هویج"، قشری موسوم به "ژیگولو". اینها خودشان را برای بانوان میساختند، اما کو بانوان؟!
جو متحول تهران و همزیستی متضاد و اجباری میان شادی و آزادی از یکسو، و عزا از سوی دیگر را این لطیفه خوب مینمایاند:
ماه سینهزنی است و ژیگولوها هم در دو دسته سینه میزنند اما با دو انگشتِ نشانه و میانی که آرام متوجه سینه مینمایند؛ دسته نخست فریاد میزند که:"مُسیو حسین را کشتند" و دسته دیگر:"بیتربیتی نمودند"!
در دهه دوم،اما (۱۳۴۲-۱۳۵۲)، این تضادها بیشتر شد و "جوکها" هم پررنگتر، شدیدتر و قدری هم وقیحتر. "جشن هنر شیراز" و بیپروائیهای سکسی آن تنها یک مورد بارز بود، فیلمهای سینمائی موردی دیگر، که به تدریج برهنگیها را بیشتر میکرد، همه با زندگانی سنتی ایران (و نه فقط سنت اسلامی) در تضاد شدیدتری قرار گرفت."روشنفکران آوانگاردِ" از فرنگ برگشته در بیپروائی با یکدیگر رقابت میکردند و از پشتیبانی بخشِ شهبانوئی دربار نیز بر خوردار بودند.
در این مورد جوکها کم نیستند اما نه امروز و نه در این هفتهنامه بازگوئی آنها شاید دیگر جایش نباشد. آنانی که سنی داشتند لابد به یاد دارند.
چنانکه مستحضرید، در دهه پس از "انقلاب سفید" (۱۳۴۲-۵۲ ) و پس از سرکوب شورش خونین خرداد ۱۳۴۲، با ضعیف شدنِ نیروهای عمدهی بازدارنده یعنی فئودالها و آخوندها، رشد اقتصادی ایرانِ نوین آغاز شد. کارگاهها و کارخانجات در ایران سبز و فعال شدند. آزادی زنان رنگ و روی تازه و زندهای به جامعه داد. جوٌ اجتماعی تغییر کرد. و دهه دوم تغییرات بزرگ آغازشد. متاسفانه همراه با این تغییرات مثبت که اساساً وجود آزادیهای بیشتر، ترقی و رشد اقتصادی، نگرش بیشتر به آینده، و مشارکت و برابری بیشتر دختران و زنان با پسران و مردان بود، نه ضوابط اخلاقی اروپای صنعتی شده که محصول سدهها مبارزه و تحول بود به ایران میتوانست منتقل شود، نه رهبران ایرانِ نوین ضوابط اخلاقی متناسب دیگری که بتواند جای ضوابط سنتی اسلامی را بگیرد ارائه و اشاعه دادند. درجه پیشرفت اجتماعی مترادف شد با درجه کوتاهی دامن برای زنان و پوشیدن کت و شلوار و کراوات برای مردان. نوگرائی اجتماعی، عمدتاً، ظاهری و سطحی بود.
و اما، تحول دیگر این بود که همزمان، بافت اجتماعی تهران هم با هجوم روستائیان به پایتخت دگرگون میشد. جمعیت ایران و تهران به میمنت بهداشت بهتر و خوراک بهتر، به سرعت رو به رشد بود. بیابانهای عباس آباد به سرعت به مرکز شمال شهر تبدیل شد! ضوابط اخلاقی خیل روستائیانِ سوداگر که برای درآمد بیشتر و کارِعملگی و بنائی به تهران هجوم آورده بودند با آن آزادگیهای اجتماعی که به بیبند و باری میماند در تضاد آمد.
داستانِ عملهی خیابان کریمخان زند
من شخصاً شاهد رفتار دلخراش بعضی مردانِ گردن کلفت با دختران روپوش مدرسه پوشیده بودم و در چند مورد هم دخالت کردم که مورد آخر تا دو هفته شصتم باد کرده بود اما آن عمله یا بنا هیچ طوریش نشده بود! خوب است زنده ماندم.
و اما مورد داستان آن "عمله"ی خیابان "کریمخان زند" این تضاد را بدجوری به نمایش گذاشت. در تابستانِ داغ یکی از آن سالها، روز روشن، طرفهای ظهر، در یک بازار میوه و تره بار که در آن خیابان، بین "ایرانشهر" و کلیسای ارامنه، بر پا بود، ظاهراً آن عمله نتوانست جلوی خودش را بگیرد و به خانمی که لابد کم لباس و یا نازک لباس بود در مقابل جمعیت آن کار را کرد! من قضیه را دنبال نکردم، و حتا مطمئن نیستم که واقعیت بود یا شایعه، اما بسیار گویای وضعیت ناهنجار تحولات اجتماعی بود؛ نشان از قاتی پاتی شدن و بیمعیار و ضابطه شدنِ روابط اجتماعی میان طبقات اجتماعیِ نو ظهور دوران "پسا فئودالی" و "انقلاب تجاری -صنعتی" ایران بود.
"جشن هنر شیراز" و "صمد آقا"ی پرویز صیاد
آن وقت در "جشن هنر شیراز" لابد شنیدهاید که در سالهای آخر نظام شاهنشاهی آن نمایش عمل جنسی را در شهر شیراز، آن "هنرمند"ِ فرنگی که به خیال خودش "آوانگارد" بود به نمایش گذاشت. از "ایران" چیزی نمیدانست و نمیدانست که چند سال پیش از او "عمله"ی ما خیلی "اوانگارد"تر از او و با بازیگریای بسیار طبیعیتر، بدون خرج، آن نمایش را به اجرا گذاشته بود! در مورد انتقاداتی که به جشن هنر شیراز شد، بحث بسیار است. له و علیه. اما به نظر من این تقلید کورکورانه و نسنجیده از پدیدههای نمایشی "غرب"، در مجموع فایدهای برای ایران نداشت. تصنع بود. من هرگز علاقهای به رفتن به آن "جشن" نداشتم.
نمونهی هنرمندِ مفیدِ "ساخت ایران" پرویز صیاد بود که با خلقِ پرسوناژ صمد آقا تضادِ میان برخورد یک روستائی با شهرِ سریعاً در حال تحول و ناهماهنگ تهران را به نقد گرفته بود.گوگوش هم تا وقتی من ایران بودم، دخترِ ایران بود.
بسته شدن "توفیق"
نمیدانم چه وقت هفتهنامه فکاهی "توفیق" از انتشار باز ایستاد یا آنرا از انتشار باز داشتند. و به جای آن هفته نامهی "کاریکاتور" را که بسیار خنک بود منتشر ساختند. "توفیق" با انتقادات فکاهیِ اصیل خود، "سوپاپ" ابراز احساسات مردم بود که با بسته شدنش به انفجار این احساسات، چند سال بعد، بیگمان کمک کرد.
"شب جمعه دو چیز یادت نره، دوم "توفیق"."، شعار تبلیغاتی آن نشریهی خوب بود که حکومت را مرتب و به طور طبیعی که وظیفه یک روزنامه فکاهی است به طنز میبست. برای هرکدام از دولتمردان یا دولتزنان نامی گذاشته بود، "عصائی" برای هویدا، "دکتر خوش اقبال" برای مدیر عامل شرکت نفت و برای حزب حاکم یعنی "ایران نوین"، "اینا رو ببین"!
"اداره هواشناسی" یکی از اسبابهای اصلی جوکهای "توفیق" بود و میدانم که برادران "توفیق" با دکتر محمد حسن گنجی، بنیانگزار و مدیر عامل اداره هواشناسی کشور روابط بسیار دوستانه داشتهاند و دکتر گنجی که تحصیلکره آمریکا بود کوچکترین گلهای از ایشان و جوکهایشان نداشت.
بستن این هفتهنامه فکاهی یک حرکت ابلهانه بود و نشانِ نابردباری بعضی دستاندرکارانِ حکومت. گورِ نظام را میکندند؟ یا سقوط آن نظام در هر صورت به علل جامعهشناسانه اجتنابناپذیر بود؟ پاسخ به این پرسشها یک کتاب قطور میشود.
دیگر شب جمعه "توفیق" نبود که تبسمی به لب مردم آورد. پس، "فرهاد" صدای خسته و گرفته مردم شد:
توی قابِ خیسِ این پنجرهها، عکسی از جمعهی غمگین میبینم، چه سیاهه به تنش رختِ عزا، تو چشاش ابرای سنگین میبینم. داره از ابر سیاه خون میچکه؛ جمعهها خون جای بارون میچکه.
عجب "عکس"ی! بی آنکه خود بدانند، این هنرمندان، افقِ سیاهِ"انقلابِ اسلامی" را ترسیم میکردند.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, March 6, 2019 - 19:00
درباره نویسنده/هنرمند
Dr. Shodja Eddin Ziaian دکتر شجاعالدین ضیائیان دکترای اقتصاد صلح از دانشگاه پاریس، فوق دکترای صلحشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا، و استاد بازنشسته دانشگاههای تورنتو و یورک میباشد |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو