این فصل برای هفتادمین جشنواره امی 22 بار کاندید جوایز شد
خلاصه فصل هفتم:
آریا استارک با کشتن بقیه لردهای خانه فری تسویه حساب کاملش را انجام میدهد و از لیستش کاسته میشود. او که به سمت کینگزلندینگ رهسپار بود تا سرسی را هم از لیست حذف کند، متوجه میشود که جان اسنو شاه شمال شده است و از تصمیم خود منصرف میشود و به خانهاش در وینترفل بر میگردد.
سم تارلی در مطالعاتش در سیتادل متوجه میشود که دراگون استون معدنی از شیشه اژدها دارد و جان را از این موضوع مطلع میکند. جان که میداند تنها سلاح برای از بین بردن وایت واکرها، شیشه اژدها است، فرماندهی شمال را به سانسا میسپارد و راهی درگون استون میشود. او پس از صحبت با دنریس و تیریون این اجازه را میگیرد که شیشهها را از آنجا استخراج کند.
دنریس که از دو شکست خود بسیار ناراحت بود، علیرغم مخالفت تیریون با اژدهایش و دوتراکی به ارتش لنیسترها که به سمت کینگزلندینگ با غنایم در حال حرکت بود حمله میکند و آنها را به آتش میکشد. جیمی لنیستر به کمک برون، یار دیرینش فرار میکند و تارلیها هم که تسلیم دنریس نمیشوند در آتش سوزانده میشوند. تیریون لنیستر مخفیانه وارد کینگزلندینگ میشود تا با جیمی صحبت کند. او به جیمی میگوید که سرسی را قانع کند که با دنریس بر سر صلح موقت تا شکست دادن کامل وایت واکرها موافقت کند. جان اسنو برای اثبات وجود وایت واکرها تصمیم میگیرد با گروهی به آنسوی دیوار برود و یکی از مردگان را با خود به کینگزلندینگ بیاورد تا همه را قانع کند که این خطر چقدر جدی است.
سرانجام جان اسنو و گروهش در راهشان به آنسوی دیوار پس از درگیر شدن با گروه کوچکی از مردگان یکی از آنها را گیر میاندازند، اما در همان موقع گروه بزرگی از مردگان به سمت آنها هجوم میآورند و جان اسنو به جندری، فرزند نامشروع رابرت باراتیون که همراه آنها بود، میگوید که با سرعت به سمت دیوار برگردد و از دنریس کمک بگیرد.
جان اسنو و گروهش در محاصره ارتش مردگان قرار میگیرند. پس از مدتی در حالی که مردگان به سمت آنها هجوم آورده بودند، ناگهان دنریس و دو اژدهایش به کمک جان آمدند اما در همین حال پادشاه شب نیزهای به سمت اژدها پرتاب میکند و یکی از اژدهاهای دنریس کشته میشود و دنریس سوار بر اژدهایش آنجا را ترک میکند؛ اما جان اسنو نمیتواند به آنها برسد، عمویش به یاری او که تقریبا محاصره شده بود میآید و او را سوار بر اسبی میکند تا به سمت دیوار بازگردد.
سرسی که با ملاقات دنریس و جان اسنو موافقت کرده بود به دراگون پیت میآید و با دنریس و جان دیدار میکند و همه آنها مرد مردهای که جان از آنسوی دیوار آورده بود، میبینند و سرسی به ظاهر با صلح موقت موافقت میکند. جان و دنریس و ارتشش به سمت شمال میروند. جیمی لنیستر هم بر خلاف خواسته سرسی راهی نبرد با وایت واکرها میشود.
لیتل فینگر که در پی دسیسهای برای تفرقه انداختن بین اریا و سانسا بود، توطئهاش توسط آنها خنثی میشود و اریا در حضور همه، با خنجری گلوی او را میبرد. برن برای سم که از سیتادل به وینترفل آمده بود، بازگو میکند که جان فرزند لیاینا استارک و ریگار تارگرین است و اسم حقیقی او، ایگون تارگرین است موردی که با سندکتبی ازدواج نیز اثبات میشود. ارتش پادشاه شب با کمک اژدهای دنریس که دیگر جزو زامبیها شده دیوار را نابود میکند.
نقد سریال:
همیشه این سئوال برایم بود چه میشد بنیاف و وایس تهیه کنندهها تعداد اپیزودها را افزایش بدهند؟ تازه نامردها از10 تا به 7 تا رساندند،خلاصه کفران نعمت، نعمت ازکفت بیرون کند! شروع این فصل برخلاف فصل قبلی واقعا خوب بود. اینکه قهرمان مورد نظرت از یک دختر بچه شیطون و بازیگوش به ندای انتقام یک خانواده تبدیل شود وکاری میکند که کلا خانواده فری ازصحنه روزگارحذف شود،گرچه تغییرصدا و تغییر قیافه همراه با تغییر قد و وزن دیگر کار عادی تلقی نمیشود!! در این داستان وقتی یک طرف خیلی خشن برخورد میکند بقیه هم همین جواب رابه او میدهند. یاد نابودی کامل گنجشک اعظم یا سران دوتراکیها بیفتید. قسمت خوب داستان اختلافهای سانسا و جان است که خوب پرداخته شده موقعیکه جان به هنگام عفو خانوادههای آمبر و کاراستارک میگوید من پسران را به خاطرگناه پدران مجازات نمیکنم، یاد بچگی خودش افتادیم که با نامهربانی کاتلین استارک روبرو میشد و همچنین این حقیقت که با خطری که جان اسنو در مقابل پادشاه شب دیده متحد شدن بین خانوادهها را بااهمیتتر از تسویه حساب دیده گرچه سانسا با توجه به خاطراتی که از پدر و برادرش دیده فکر میکند شرافت و صداقت برای بقاکافی نیست. ایرادی که دربازیهای تاج وتخت دراین فصل کاملا دیده میشود سریع به هم آوردن داستان است. درفصلهای آغازین با معرفی خوب خانوادهها شخصیتها و داستانهای مربوط به آنها بینندگان زیادی جذب سریال شدند. درقسمتهای میانی داستانها به اوج رسیدند. شما به غیر از شناختن شخصیتهای خانوادههای مهم لنیستر، استارک، براتیون، مارتل، دورنها، تارگارین با وقایع مهمی همچون عروسی خونین قتل جافری، نبرد حرامزادهها، تاریخ پادشاه شب و قتل نداستارک روبرو شدید. برخلاف بیشتر داستانهای تاریخی فهمیدید پادشاهان، شوالیهها، مذهبیها، جادوگران یا حتی زنان میتوانند چقدر جنایت انجام دهند، ولی در این فصل که باید گرهها باز شود و مشکلات حل گردد، سرعت زیاد به مشکلات اضافه میکند. گروه جان اسنو در برف گیرمیافتند و درکمتر از یک روز دنریس تارگارین به دادان میرسد، آنهم از دراگون استون، یک چیزی تو مایههای خطر با اینترنت پرسرعت وهواپیمای جنگنده با رادار که بشود پیدایشان کرد. خلاصه جیپیاس تاریخچهای دارد. البته کله پا کردن لیتل فینگر واقعا در قسمت پایانی شیرین بود و همینطور جنگ اژدهای دنریس با ارتش لنیسترها که البته قبلش با دیالوگ آریا و سربازان لنیسترها احساس سمپاتی برای ما نسبت به آنها ایجاد شده بود، برای همین هم خوشحالی نکردیم. استفاده از دئوس اکس ماکینا (امداد غیبی از روایت یک داستان است تا بهطور غیرمنتظره داستان یا نتیجه یک جنگ و کشمکش را تغییر دهد. امدادهای غیبی معمولاً سرشتی ایزدی دارند و موقعی وارد داستان میشوند که تحولات داستان گره خورده یا نیروهای نیکنهاد خود بهتنهایی از پس نیروهای شر بر نمیآیند) دراین فصل نیز برای جان، البته بار دوم استفاده شد.
درآخر ازکجا زنجیر برای درآوردن اژدها آوردند آنهم این نوعش، مگه اونجا هم هومدیپو دارند.!!؟
جملات به یادماندنی:
آریا بعد از کشتن باقیمانده خانواده فری: اگر یک گرگ را تنها بگذارید هیچوقت گوسفندان ایمن نیستند. وقتی ازت پرسیدند چه اتفاقی افتاده بگو شمال همیشه به خاطر دارد زمستان برای خاندان فری آمد.
واریس، در توضیح روش کار خود به دنریس تارگرین:
"ناسازگاری را نباید با وفاداری کور تحسین کرد. تا زمانی که چشمهایم را دارم، از آنها استفاده خواهم کرد. من در یک خاندان بزرگ متولد نشدم. من از هیچ چیز آمدهام. من به عنوان یک برده فروخته شدم و روی من قیمت گذاشته شده است، در کوچهها، خانهها و خانههای رها شده زندگی میکردم، تو میخوای بدونی من به کجا وفادارم؟ نه به یک پادشاه یا ملکه، بلکه به مردم. افرادی که تحت اختیار و رنج و عذاب حکام هستند. کسانی که آرزوی موفقیت شما رو میکنند. اگر شما تقاضای یک اتحاد کور را میکنید، من به آرزوی شما احترام میگذارم.کرم خاکستری میتونه من رو بکشه، یا اژدهاتون من رو طعمه قرار بده.
اما اگر شما من رو زنده نگه دارید، من به شما به خوبی خدمت خواهم کرد. من خودم را به دیدن شما بر روی تخت آهن متعهد میکنم، چون من تو را انتخاب میکنم از آنجا که میدانم مردم هیچ شانس بیشتری از شما ندارند."
بریک دنداریون به جان اسنو:
مرگ دشمن ماست، اولین و آخرین. دشمن همیشه پیروز میشه ولی ما بازم بايد باهاش بجنگيم.
حاشیهها:
فصل هفتم سریال بازی تاجو تخت را میتوان پرحاشیهترین فصل این مجموعه به حساب آورد. قسمت اول سریال تنها در طی سه روز بیش از چندین میلیون بار به صورت غیرقانونی دانلود شد. نکته قابل توجه این است که با وجود انتشار زودتر از موعد اپیزود چهارم، این اپیزود در روز پخش اصلی بیش از ۱۰ میلیون نفر بیننده داشت و موفق شد عنوان پرمخاطبترین اپیزود سریال را به خود اختصاص دهد. با این حال اما حواشی سریال ادامه پیدا کرد. حدود یک هفته قبل از پخش قسمت ششم با نام "آنسوی دیوار" این اپیزود ناگهان بر سطح اینترنت پخش شد. ابتدا گمان میرفت که باز هکرها این کار را کرده باشند اما مدیران اچبیاو اعلام کردند که این اپیزود به اشتباه از طرف کشور اسپانیا پخش شدهاست و آنها تحقیقات خود را برای کشف بروز این اتفاق آغاز کردهاند. اپیزود ششم نیز به صورت گستردهای دانلود شد و بازخوردهای جالبی از سوی تماشاگران نسبت به آن منتشر شد.
جوایز:
این فصل برای هفتادمین جشنواره امی 22 بار کاندید جوایز شد و برای بهترین سریال درام و بهترین بازیگر نقش دوم "پیتردینکلج" درسریال درام برنده جایزه شد.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
درباره نویسنده/هنرمند
Pedram Nazemzadeh پدرام ناظمزاده فارغالتحصیل رشته عمران و مدیریت است؛ وی در حال حاضر در تورنتو در زمینه ساختمان و کنترل پروژه فعالیت میکند. Pedram_nazemzadeh@yahoo.com |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو