برادران کوئن با شش روایت مستقل حقایق تلخی چون زندگی مشقتبار و مرگ آنهم به آسانی را بیان میکنند
جدیدترین ساختهی برادران کوئن، اتان وجوئل به نویسندگی خودشان، به کالبدشکافی ماهیت شر و مسئلهی مرگ به سبکِ خاص این فیلمسازان میپردازد.توزیعکننده فیلم شبکه نتفلیکس است.
تاریخ انتشار: 16 نوامبر ۲۰۱۸ آمریکا
مدت:۱۳۲ دقیقه
چرا فیلم زیباست؟
شش داستان با حکایتهایی مجزا که با رنگهای مختلف نامگذاری شده ولی با دو شباهت ،یک هدف نشان دادن طیفهایی مختلف از مرگ و دوم مکان داستانها درغرب وحشی است. اگر میخواهید آهنگهای زیبای سبک کانتری را همراه با گیتار، سازدهنی، پیانو و چنگ بشنوید قسمت اول پیشنهاد من است. به اعتقاد من این 6 اپیزود مثل 6 آهنگ از یک خواننده درآلبومش است که با وجود مستقل بودن هر آهنگ شاهد یک هارمونی از روایاتی چند هستید. من خودم علاقه زیادی به فیلمهای موزیکال دارم ولی دراین فیلم درآهنگ اول یا آخر اپیزود اول یا تصنیف آخرین اپیزود، داستان دو نفر جایزهبگیر حدیث نفس آدمهای تنهایی در غرب است. یک بار شما آهنگ باسکر را درباره مرد پوکرباز مرده با دقت گوش کنید تا متوجه علاقه برادران کوئن به بیان اتوبیوگرافی آدمهای تنها شوید. استفاده از ویلی واتسون یا تام وِیتس خوانندههای سبک بلوزوراک درفیلم ارزش موزیکالتری به فیلم میدهد. درکل فیلم جز در مواقع صحبت کردن باسکر با دوربین شما احساس وجود دوربین نمیکنید. موارد موجود در غرب وحشی مثل دشت، کافهواگنهای درشکه سرخپوستها، سرقت از بانک، دوئل جویندگان طلا و صحنه دار زدن مولفههای قطعی آن است که هنرمندانه و بعضا با شوخ طبعی روایت میشود.
داستان فیلم:
ما یک رمان را با پوشش چرمی روی میز باز میکنیم که با این عنوان شروع میشود: باستر اسکراگز و بقیه داستانهای جنوبی آمریکا. به آرامی کتاب را باز و مشاهده میکنیم اولین ظرف رنگی و اولین داستان را...
داستان اول تصنیف باستراسکراگز: با این جمله شروع میشود: دوکابوی بلند میشن ازسر میز قمار، با اسلحهای که به طرف همدیگه نشونه رفتن: تو دیدیشون، باهاشون بازی میکنی، وبه مردعصبانی پوزخند میزنی.
شهرت یک هفتتیرکشِ ریزنقش ولی فرز به نام "باستر اسکراگز")تیم بلیک نلسون( که علاقه زیادی هم به گیتار و آوازخوانی دارد در غرب وحشی طنینانداز شده است. اوبه اکراه آدم میکشد و علاقهای به شهرتش در زمینه کشتن ندارد بلکه شیفته این است که او را بلبل سان سابا بخوانند. اوپس ازپشت سرگذاشتن صحرایی بیآب و علف به امید پیدا کردن یک میز پوکر و چند همپیاله باحال به میخانهای که آدرسش را حدس میزد میرسد، ولی در نبردی با اراذل و اوباش آنها را سوراخ سوراخ میکند. در شهر بعدی او که با دیدن میخانهای شلوغ و میزپوکری آماده سرخوش شده است و البته قبلا اسلحه او به علت قانون آنجا ضبط شده است با تهدید قماربازی زورگو روبرو میگردد که با اسلحه خود از پا درمیآید. باستر برای نشان دادن عدم علاقه به خشونت اقدام ترانه و رقصی زیبا اجرا میکند و همه را به شادی میفکند ولی این شور و شعف دیری نمیپاید و او مجبور به دوئل با برادرمقتول میگردد که به سرعت او راشکست میدهد. بلافاصله او با سوارکار تنهایی (ویلیواتسون) روبرو میگردد که آواز و موسیقی او را میستاید. همچنین او را به دوئل دعوت میکند چون جایزهبگیر است. او اشتباهی را مرتکب میشود که فرد قبلی انجام داده و جانش را از دست میدهد. سوارکار و روح باستر درحالی که ترانهای زیبا را اجرا میکنند یکی در روی زمین و دیگری بالزنان در فراز آسمان شهر را ترک میکنند.
داستان دوم حوالی آلگودونز: یک دزد بانک بدشانس، بانک دورافتادهای را برای دستبرد انتخاب کرده که به خیال خودش دور از دست پلیس باشد غافل از اینکه تنها کارمند بانک پیرمردی کارآزموده است که او را در یک درگیری تسلیم قانون میکند وقتی دزد(جیمزفرانکو)به هوش میآید خود را بالای اسب میبیند با طناب دار درگردن، روبروی کلانتر وگروهش. کمی بعد سرخپوستها به آنان حمله کرده و به غیر از فرانکو بقیه را میکشند و او را در همانحال رها میکنند. او با کمک گلهداری خود را نجات میدهد ولی غافل از اینکه او گلهدزد است و دوباره دستگیر میشود. اوکه برخلاف گلهدزد فرار نکرده به اعدام محکوم میشود. وی که اهمیتی به اعدامش نمیدهد با دیدن دختر زیبایی در بین جمعیت به این مساله فکر میکند که میتوانست جور دیگری زندگی کند ولی دیگر دیر شده بود.
داستان سوم روشی برای کسب درآمد: دورهگردی (لیام نیسن) برای گذران زندگی با کالسکه خود غرب وحشی را درمینوردد و با جوانک بدون دست وپایی (هری ملینگ) که با زبان شیوایی از ادبیات و شعر تاریخ و دین سخن میگوید معرکهگیری میکند. دورهگرد البته هرازچندگاهی از مواهب دنیوی بهره مند میشود و در همان حال جوانک معلول شاهدی خاموش است. پس ازمدتی افول تعداد تماشاچیان او راکلافه و مستاصل میکندتا اینکه شبی نظارهگر مرغی میشود که ظاهرا با جمع و ضرب اعداد آشناست و بازارش کاملا سکه است. او تصمیم به خرید مرغ میکند و در فکر اینکه از شر جوانک علیل خلاص شود. در راه رودخانهای را دیده کالسکه رانگه داشته و عمق آب را میآزماید د حالی که جوان به تلخی سرنوشت خود را حدس میزند. دقایقی بعد کالسکه فقط دو مسافر دارد، مرغ و مرد دورهگرد.
داستان چهارم تمام طلاهای دره: یک جوینده کهنه کارطلا )تام وِیتس خواننده) با یک روش بدیع و منطقی به کشف طلا در یک منطقه بکر دست میزند. او آرامش منطقه را برهم میزند تا به سودای کشف گنجی در این دره نایل گردد. زمانی که به طلا دست پیدا میکند خوشحالیش با دیدن سایهای که بالای گودال طلاست ناپدید میشود، گلولهای به او شلیک میشود. دزد با این فکر که او مرده به داخل حفره وارد میشود اما پیرمرد او را از پا درمیآورد. بعد از چند روز نقاهت اوکه بهبود یافته درحالی که آوازی زمزمه میکند دره راترک میکند، در حالی که هم او هم دره دیگر مثل اول نیستند.
داستان پنجم دختری که شوکه شد: یک کابوی بلند قد با تفنگی برروی شانهاش و سگی واقواقکنان از یک تپه به طرف واگن پایین میآید.کابوی دیگر سوار بر اسب به طرف او میآید و گوینده نقل میکند: آقای آرتور هیچ نمیداند چه بایدبه بیلی نپ بگوید.
خواهر و برادری تصمیم میگیرند که به ایالت اورگون در غرب بروند. برادر(جفرسون مایز) درضمن برنامهای برای ازدواج خواهر کمرویش(زوییکازان) با یک تاجرموفق که قراراست شریک او شود دارد. برادر به علت بیماری احتمالا وبا میمیرد خواهر در نهایت اندوه تصمیم میگیرد که ادامه دهد. دو راهنمای کاروان که جوان جاافتادهای خوشقلب (بیل هک) و مرد مسنتری کمحرف هستند برادرش ر به خاک میسپارند. علاوه بر این سگ برادرش را به علت سروصدای زیاد با یک تیرفراری میدهند. درهمین حال راننده واگن دختر تقاضای نصف مبلغ 400 دلار را تا شهر فورتلا رامی میکند. موردی که او ادعا میکند با برادر دختر شرط کرده ولی پولها با برادر دختر دفن شده است و راننده تهدید میکند که به شهر مبدا برمیگردد. او ماجرا را با دو راهنما درمیان میگذارد. راهنمای جوان به اومیگوید با صحبت با راننده ماجرا را تا مقصد اداره میکند. در ادامه مسیر ولی به دخترعلاقهمندشده و از او خواستگاری میکند و به علت ایجاد علاقه پیشنهاد را قبول میکند. جوان موضوع را با راهنمای دیگر و شریکش درمیان میگذارد، البته ناخشنودی شریکش را نیز احساس میکند. روز بعد راهنمای مسن متوجه غیبت دختر میشود و میبیند که دختر در پشت تپهها مشغول بازی با سگ برادرش است. ناگهان آنها موردحمله تعدادی سرخپوست قرار میگیرند که پیشنهاد صلح آنها را نیز نمیپذیرند. در اول مبارزه راهنما هفتتیری به دختر میدهد که درصورت احتمال اسیرشدن قبل از آن اقدام به خودکشی کند تا عواقب سخت آن را نبیند، موردی که دختر را شوکزده میکند. او با تکیه بر تجربهاش جنگی موثر را با آنها انجام میدهد، در آخر با ضربه تبر یک سرخپوست به زمین میافتد ولی با زیرکی او را از پا درمیآورد. اوبه سراغ دختر میرود ومیبیند که به خاطر نصیحت او و به گمان به قتل رسیدنش خودکشی کرده است. حالا او نمیداند به بیلی شریکش و همسرآینده دختر چه بگوید.
داستان ششم مردن جاویدان است: این فصل با این جمله آغازمیشود.چه بشنوه صحبت شما راچه نشنوه کالسکهران سرعتشو کم نمیکنه.
یک کالسکهچی با قیافهای مرموز درحالی که چهار مرد و یک زن مسافر آن هستند به طرف فورت مورگان شهری درغرب وحشی میراند. هریک از مسافرین قسمتی از زندگی خود را برای دیگران تعریف میکنند. بحث خانم مسن مسافر (تاین دالی) با مسافر دست راستش (سال روبینک) به مشاجره کشیده میشود، حال او نامساعد شده ولی درشکهچی با وجود درخواست مسافر دلیجان را متوقف نمیکند. بعد از بهتر شدن حال خانم مسافر، مرد نسبتا چاقی(برندان گلیسون) که بنا به گفته خودشان با شریکش جایزهبگیر هستند و برای همین به فورت مورگان میروند آوازی اجرا میکند که مسافرین لذت میبرند. شریک او بعد داستانهای خودش را با همکارش در ارتباط با قتل و مرگ بیان میکند تا به مقصد میرسند.کالسکهچی بدون اینکه چمدانهای آنها را پیاده کند و مسافر تازهای سوار دوباره همان راه را بازمیگردد. جایزهبگیرها با آرامش به همراه جنازه داخل تنها هتل شهرمیروند. مسافران دیگر با ترس و لرز داخل هتل میشوند.
نقدفیلم:
برادران کوئن با شش روایت مستقل حقایق تلخی چون زندگی مشقتبار و مرگ آنهم به آسانی را بیان میکنند تا احساسات ما همچون غم، اندوه، تحیر، تعجب، ماتم، افسوس و شادی را به چالش بکشاند. در اپیزود اول دره مانیومنت کلرادو بسیار زیباست گرچه تصور شخصی با پیراهن تمیز و اتوکشیده و سانتیمانتال در همچین جایی به شدت دور از ذهن به نظر میرسد ولی به نظر من کنایه از وجدانی آسوده و پاک است. استفاده از اسب استالیون سفید با لباس سفید حس بیگناهی او را در عین شهرت آدمکشیاش به ما یادآوری میکند و پرواز او به بهشت. اجرای ترانه زیبا درکافه همراه با حاضرین یکی از نقاط قشنگ فیلم بود شما مقایسه کنید قیافه عبوس کسانی که سر میز پوکر بودند قبل از باستر و بعد از آواز خواندنش که همه شاد بودند. استفاده از شکستن دیوارچهارم (وقتی بازیگران درصحنه فیلم یا تئاتر دیوار مجازی بین خودشان و بینندهها را از بین میبرند و با آنها شروع به صحبت میکنند.) توسط باستر اسکراگز بسیار جالب در قسمتهای مناسب استفاده شده است. اپیزود دوم جوانی را نشان میدهد که برای زندگی ارزشی قائل نیست و وقتی به ارزش آن میاندیشد که خیلی دیرشده است. اینکه از جرمکرده قسر در میرود و به جرم ناکرده اعدام میشود طنز قضیه نیز هست.
اپیزود سوم جوانی که یکبار در زندگی بدشانسی آورده و معلول شده در یک دوئل با مرغ ریاضیدانی شکست میخورد. در اپیزود چهارم پیرمردی که آزمندانه خاک را میکاود از جوان دزد گلایه میکند که به او از پشت حمله کرده ولی خود را نمیبیند که زیباییهای جنگل و رود را ناجوانمردانه هتک حرمت میکند. اپیزود پنجم روایت دختری کاملا مطیع است که با دستور برادرش برای ازدواج به اورگون میرود ولی آن لحظه که طالعش به او لبخند میزند آن را به سگ واقواقوی برادرش که قرار بود کشته شود میبازد و اطاعت محض از دستوری میکند که برایش مرگ به ارمغان میآورد. و اپیزود آخر ارواحی که هنوز نفهمیدهاند فورت مورگان شهری درآن دنیاست و آنها بر دلیجان مرگ سوار.
استفاده کم از کلام و تکیه بر فضا در اپیزود جوانک هنرمند آن زمان که او و دورهگرد به هم نگاه کردند و همچنین نگاه دورهگرد به مرغ بدون هیچ سخنی گویا بود. در اپیزود دخترشوکزده بدون بیان هیچ کلمهای و با دیدن پرسپکتیوی زیبا از تپه شما به غمانگیزترین احتمال پایان قصه میرسید.
حرف آخر: همیشه فکر میکردم وقتی کارگردان و نویسنده مجزا هستند کار بهتر است چون اثر یکدیگر را به چالش کشیده و همچون داوری بیطرف ولی نگران کار خود، به نقد دیگری میپردازند. این کار برادران کوئن جزو استثنائات بود.
.1 The Ballad of Buster Scruggs
تاریخ انتشار: 16 نوامبر ۲۰۱۸ آمریکا
مدت:۱۳۲ دقیقه
چرا فیلم زیباست؟
شش داستان با حکایتهایی مجزا که با رنگهای مختلف نامگذاری شده ولی با دو شباهت ،یک هدف نشان دادن طیفهایی مختلف از مرگ و دوم مکان داستانها درغرب وحشی است. اگر میخواهید آهنگهای زیبای سبک کانتری را همراه با گیتار، سازدهنی، پیانو و چنگ بشنوید قسمت اول پیشنهاد من است. به اعتقاد من این 6 اپیزود مثل 6 آهنگ از یک خواننده درآلبومش است که با وجود مستقل بودن هر آهنگ شاهد یک هارمونی از روایاتی چند هستید. من خودم علاقه زیادی به فیلمهای موزیکال دارم ولی دراین فیلم درآهنگ اول یا آخر اپیزود اول یا تصنیف آخرین اپیزود، داستان دو نفر جایزهبگیر حدیث نفس آدمهای تنهایی در غرب است. یک بار شما آهنگ باسکر را درباره مرد پوکرباز مرده با دقت گوش کنید تا متوجه علاقه برادران کوئن به بیان اتوبیوگرافی آدمهای تنها شوید. استفاده از ویلی واتسون یا تام وِیتس خوانندههای سبک بلوزوراک درفیلم ارزش موزیکالتری به فیلم میدهد. درکل فیلم جز در مواقع صحبت کردن باسکر با دوربین شما احساس وجود دوربین نمیکنید. موارد موجود در غرب وحشی مثل دشت، کافهواگنهای درشکه سرخپوستها، سرقت از بانک، دوئل جویندگان طلا و صحنه دار زدن مولفههای قطعی آن است که هنرمندانه و بعضا با شوخ طبعی روایت میشود.
داستان فیلم:
ما یک رمان را با پوشش چرمی روی میز باز میکنیم که با این عنوان شروع میشود: باستر اسکراگز و بقیه داستانهای جنوبی آمریکا. به آرامی کتاب را باز و مشاهده میکنیم اولین ظرف رنگی و اولین داستان را...
داستان اول تصنیف باستراسکراگز: با این جمله شروع میشود: دوکابوی بلند میشن ازسر میز قمار، با اسلحهای که به طرف همدیگه نشونه رفتن: تو دیدیشون، باهاشون بازی میکنی، وبه مردعصبانی پوزخند میزنی.
داستان دوم حوالی آلگودونز: یک دزد بانک بدشانس، بانک دورافتادهای را برای دستبرد انتخاب کرده که به خیال خودش دور از دست پلیس باشد غافل از اینکه تنها کارمند بانک پیرمردی کارآزموده است که او را در یک درگیری تسلیم قانون میکند وقتی دزد(جیمزفرانکو)به هوش میآید خود را بالای اسب میبیند با طناب دار درگردن، روبروی کلانتر وگروهش. کمی بعد سرخپوستها به آنان حمله کرده و به غیر از فرانکو بقیه را میکشند و او را در همانحال رها میکنند. او با کمک گلهداری خود را نجات میدهد ولی غافل از اینکه او گلهدزد است و دوباره دستگیر میشود. اوکه برخلاف گلهدزد فرار نکرده به اعدام محکوم میشود. وی که اهمیتی به اعدامش نمیدهد با دیدن دختر زیبایی در بین جمعیت به این مساله فکر میکند که میتوانست جور دیگری زندگی کند ولی دیگر دیر شده بود.
داستان سوم روشی برای کسب درآمد: دورهگردی (لیام نیسن) برای گذران زندگی با کالسکه خود غرب وحشی را درمینوردد و با جوانک بدون دست وپایی (هری ملینگ) که با زبان شیوایی از ادبیات و شعر تاریخ و دین سخن میگوید معرکهگیری میکند. دورهگرد البته هرازچندگاهی از مواهب دنیوی بهره مند میشود و در همان حال جوانک معلول شاهدی خاموش است. پس ازمدتی افول تعداد تماشاچیان او راکلافه و مستاصل میکندتا اینکه شبی نظارهگر مرغی میشود که ظاهرا با جمع و ضرب اعداد آشناست و بازارش کاملا سکه است. او تصمیم به خرید مرغ میکند و در فکر اینکه از شر جوانک علیل خلاص شود. در راه رودخانهای را دیده کالسکه رانگه داشته و عمق آب را میآزماید د حالی که جوان به تلخی سرنوشت خود را حدس میزند. دقایقی بعد کالسکه فقط دو مسافر دارد، مرغ و مرد دورهگرد.
داستان چهارم تمام طلاهای دره: یک جوینده کهنه کارطلا )تام وِیتس خواننده) با یک روش بدیع و منطقی به کشف طلا در یک منطقه بکر دست میزند. او آرامش منطقه را برهم میزند تا به سودای کشف گنجی در این دره نایل گردد. زمانی که به طلا دست پیدا میکند خوشحالیش با دیدن سایهای که بالای گودال طلاست ناپدید میشود، گلولهای به او شلیک میشود. دزد با این فکر که او مرده به داخل حفره وارد میشود اما پیرمرد او را از پا درمیآورد. بعد از چند روز نقاهت اوکه بهبود یافته درحالی که آوازی زمزمه میکند دره راترک میکند، در حالی که هم او هم دره دیگر مثل اول نیستند.
داستان پنجم دختری که شوکه شد: یک کابوی بلند قد با تفنگی برروی شانهاش و سگی واقواقکنان از یک تپه به طرف واگن پایین میآید.کابوی دیگر سوار بر اسب به طرف او میآید و گوینده نقل میکند: آقای آرتور هیچ نمیداند چه بایدبه بیلی نپ بگوید.
خواهر و برادری تصمیم میگیرند که به ایالت اورگون در غرب بروند. برادر(جفرسون مایز) درضمن برنامهای برای ازدواج خواهر کمرویش(زوییکازان) با یک تاجرموفق که قراراست شریک او شود دارد. برادر به علت بیماری احتمالا وبا میمیرد خواهر در نهایت اندوه تصمیم میگیرد که ادامه دهد. دو راهنمای کاروان که جوان جاافتادهای خوشقلب (بیل هک) و مرد مسنتری کمحرف هستند برادرش ر به خاک میسپارند. علاوه بر این سگ برادرش را به علت سروصدای زیاد با یک تیرفراری میدهند. درهمین حال راننده واگن دختر تقاضای نصف مبلغ 400 دلار را تا شهر فورتلا رامی میکند. موردی که او ادعا میکند با برادر دختر شرط کرده ولی پولها با برادر دختر دفن شده است و راننده تهدید میکند که به شهر مبدا برمیگردد. او ماجرا را با دو راهنما درمیان میگذارد. راهنمای جوان به اومیگوید با صحبت با راننده ماجرا را تا مقصد اداره میکند. در ادامه مسیر ولی به دخترعلاقهمندشده و از او خواستگاری میکند و به علت ایجاد علاقه پیشنهاد را قبول میکند. جوان موضوع را با راهنمای دیگر و شریکش درمیان میگذارد، البته ناخشنودی شریکش را نیز احساس میکند. روز بعد راهنمای مسن متوجه غیبت دختر میشود و میبیند که دختر در پشت تپهها مشغول بازی با سگ برادرش است. ناگهان آنها موردحمله تعدادی سرخپوست قرار میگیرند که پیشنهاد صلح آنها را نیز نمیپذیرند. در اول مبارزه راهنما هفتتیری به دختر میدهد که درصورت احتمال اسیرشدن قبل از آن اقدام به خودکشی کند تا عواقب سخت آن را نبیند، موردی که دختر را شوکزده میکند. او با تکیه بر تجربهاش جنگی موثر را با آنها انجام میدهد، در آخر با ضربه تبر یک سرخپوست به زمین میافتد ولی با زیرکی او را از پا درمیآورد. اوبه سراغ دختر میرود ومیبیند که به خاطر نصیحت او و به گمان به قتل رسیدنش خودکشی کرده است. حالا او نمیداند به بیلی شریکش و همسرآینده دختر چه بگوید.
داستان ششم مردن جاویدان است: این فصل با این جمله آغازمیشود.چه بشنوه صحبت شما راچه نشنوه کالسکهران سرعتشو کم نمیکنه.
یک کالسکهچی با قیافهای مرموز درحالی که چهار مرد و یک زن مسافر آن هستند به طرف فورت مورگان شهری درغرب وحشی میراند. هریک از مسافرین قسمتی از زندگی خود را برای دیگران تعریف میکنند. بحث خانم مسن مسافر (تاین دالی) با مسافر دست راستش (سال روبینک) به مشاجره کشیده میشود، حال او نامساعد شده ولی درشکهچی با وجود درخواست مسافر دلیجان را متوقف نمیکند. بعد از بهتر شدن حال خانم مسافر، مرد نسبتا چاقی(برندان گلیسون) که بنا به گفته خودشان با شریکش جایزهبگیر هستند و برای همین به فورت مورگان میروند آوازی اجرا میکند که مسافرین لذت میبرند. شریک او بعد داستانهای خودش را با همکارش در ارتباط با قتل و مرگ بیان میکند تا به مقصد میرسند.کالسکهچی بدون اینکه چمدانهای آنها را پیاده کند و مسافر تازهای سوار دوباره همان راه را بازمیگردد. جایزهبگیرها با آرامش به همراه جنازه داخل تنها هتل شهرمیروند. مسافران دیگر با ترس و لرز داخل هتل میشوند.
نقدفیلم:
برادران کوئن با شش روایت مستقل حقایق تلخی چون زندگی مشقتبار و مرگ آنهم به آسانی را بیان میکنند تا احساسات ما همچون غم، اندوه، تحیر، تعجب، ماتم، افسوس و شادی را به چالش بکشاند. در اپیزود اول دره مانیومنت کلرادو بسیار زیباست گرچه تصور شخصی با پیراهن تمیز و اتوکشیده و سانتیمانتال در همچین جایی به شدت دور از ذهن به نظر میرسد ولی به نظر من کنایه از وجدانی آسوده و پاک است. استفاده از اسب استالیون سفید با لباس سفید حس بیگناهی او را در عین شهرت آدمکشیاش به ما یادآوری میکند و پرواز او به بهشت. اجرای ترانه زیبا درکافه همراه با حاضرین یکی از نقاط قشنگ فیلم بود شما مقایسه کنید قیافه عبوس کسانی که سر میز پوکر بودند قبل از باستر و بعد از آواز خواندنش که همه شاد بودند. استفاده از شکستن دیوارچهارم (وقتی بازیگران درصحنه فیلم یا تئاتر دیوار مجازی بین خودشان و بینندهها را از بین میبرند و با آنها شروع به صحبت میکنند.) توسط باستر اسکراگز بسیار جالب در قسمتهای مناسب استفاده شده است. اپیزود دوم جوانی را نشان میدهد که برای زندگی ارزشی قائل نیست و وقتی به ارزش آن میاندیشد که خیلی دیرشده است. اینکه از جرمکرده قسر در میرود و به جرم ناکرده اعدام میشود طنز قضیه نیز هست.
اپیزود سوم جوانی که یکبار در زندگی بدشانسی آورده و معلول شده در یک دوئل با مرغ ریاضیدانی شکست میخورد. در اپیزود چهارم پیرمردی که آزمندانه خاک را میکاود از جوان دزد گلایه میکند که به او از پشت حمله کرده ولی خود را نمیبیند که زیباییهای جنگل و رود را ناجوانمردانه هتک حرمت میکند. اپیزود پنجم روایت دختری کاملا مطیع است که با دستور برادرش برای ازدواج به اورگون میرود ولی آن لحظه که طالعش به او لبخند میزند آن را به سگ واقواقوی برادرش که قرار بود کشته شود میبازد و اطاعت محض از دستوری میکند که برایش مرگ به ارمغان میآورد. و اپیزود آخر ارواحی که هنوز نفهمیدهاند فورت مورگان شهری درآن دنیاست و آنها بر دلیجان مرگ سوار.
استفاده کم از کلام و تکیه بر فضا در اپیزود جوانک هنرمند آن زمان که او و دورهگرد به هم نگاه کردند و همچنین نگاه دورهگرد به مرغ بدون هیچ سخنی گویا بود. در اپیزود دخترشوکزده بدون بیان هیچ کلمهای و با دیدن پرسپکتیوی زیبا از تپه شما به غمانگیزترین احتمال پایان قصه میرسید.
حرف آخر: همیشه فکر میکردم وقتی کارگردان و نویسنده مجزا هستند کار بهتر است چون اثر یکدیگر را به چالش کشیده و همچون داوری بیطرف ولی نگران کار خود، به نقد دیگری میپردازند. این کار برادران کوئن جزو استثنائات بود.
.1 The Ballad of Buster Scruggs
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, مارس 27, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
![]() | Pedram Nazemzadeh پدرام ناظمزاده فارغالتحصیل رشته عمران و مدیریت است؛ وی در حال حاضر در تورنتو در زمینه ساختمان و کنترل پروژه فعالیت میکند. Pedram_nazemzadeh@yahoo.com |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی