استفاده از بازیگران قدرتمند و تاثیرگذار زن در فیلم پلنگ سیاه، برخلاف رویه معمول بقیه فیلمهای اَبَرقهرمانی است
کارگردان: رایان کوگلر
تهیه کننده: کوین فایگی
نویسنده فیلمنامه: جو رابرت کول - رایان کوگلر؛ براساس کمیک استن لی
بازیگران: چادویک بوزمن - مایکل بی.جردن - لوپیتا نیونگو - مارتین فریمن - فارست ویتاکر - اندی سرکیس
موسیقی: لودویگ گورانسون
فیلمبرداری: ریچل موریسون
تدوین: کلاودیا کستلو - مایکل شاور
شرکت تولید: مارول استودیوز
توزیعکننده: استودیو سینمایی والت دیزنی
تاریخ پخش: ۱۶ فوریه۲۰۱۸ (ایالات متحده) مدت:۱۳۴ دقیقه
بودجه:۲۱۰ میلیون دلار - گیشه :حدود۱٫۴میلیارد دلار
پلنگ سیاه یکی از رادیکالترین فیلمهای هالیوود تا به حال به اعتقادمن است
پلنگ سیاه جدیدترین شخصیت از سری داستانهای مصور کمپانی مارول است که به سینما آمده، شخصیتی که مراحل ساخت یک فیلم سینمایی برای آن به بیش از دو دهه پیش باز میگردد. در آن مقطع، تلاشهای شبانهروزی وسلی اسنایپس (بازیگر سری فیلمهای "تیغ") برای ساخت فیلمی از "پلنگ سیاه" هربار به درب بسته خورد تا جایی که وی در سال 1996 پس از اینکه مراحل پیشتولید را آغاز کرده بود، از ساخت اثر منصرف شد و در یک مصاحبه گفت که برای بسیاری این سوء تفاهم پیش آمده که ما در حال ساخت یک فیلم درباره (حزب پلنگ سیاه) هستیم و نه یک شخصیت اَبَرقهرمان! (حزب پلنگ سیاه، یک سازمان چپگرای انقلابی بود که در دهه 60 میلادی در آمریکا فعالیت میکرد و تمرکزش بر دفاع از حقوق جامعه سیاهپوستان بود).
حالا امروز سازندگان پلنگ سیاه زمان مناسبی را برای ساخت فیلم انتخاب کرده و برآورد مناسبی از احتمال موفقیتشان داشتهاند، در زمانی که بیشترین شکایات در مورد نادیده گرفتن حقوق اقلیتها، خصوصا سیاهان وجود دارد و حتی کار بهتحریم اسکار چند سال پیش توسط عدهای از بازیگران و دستاندرکاران هالیوود کشید. تا به حال اَبَر قهرمانان زیادی مارول و دیسیکامیک تحویل دادهاند، تمام این نقشها، به جز تک و توکی مثل "تیغ"، در دست سفیدها بوده است اما حالا نه فقط سیاهان کل فیلم را تسخیرکردهاند بلکه حتی اصالتشان خارج از ینگه دنیا و در آفریقا با نام پادشاه تچالا در سرزمین خیالی واگاندا با نیرویی جادویی و زرهی تمامقد خودنمایی میکند. خبری هم از نیویورک یا محله بروکلین نیست که یک دوجین اَبَرقهرمان تحویل داده!
فیلم اوج غرور و افتخار را در شمایل یک فیلم ابرقهرمانی با اصالت آفریقاییتباران به اقلیت سیاه هدیه میدهد.
کارگردان به روشهای پیشین مثل فیلم تیغ، که خلاصهاش (سیناپس) مبارزه کاراکتر احاطه شده با خیل انبوهی بازیگر سفید در خاک آمریکاست، عمل نکرده است. بازیگران اصلی با وجود اینکه انگلیسی یا آمریکایی هستند به استثنا مامور سیا سیاهپوست هستند. یکی از زیرکیهای کوگلر و تیمش معرفی زودهنگام پلنگ سیاه و ضایعه درگذشت پدرش در انتقامجویان ("اَوِنجرز") است.
داستان فیلم پس از وقایع فیلم «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» اتفاق میافتد و در این میان شخصیت تچالا یا همان پلنگ سیاه نیز به مخاطبین سینما معرفی میشود. اتفاقات فیلم اينبار پیرامون شخصیت پلنگ سیاه و سرزمین زادگاهش در آفریقاست.
شروع داستان در واکاندا است؛ موطن قهرمان آفریقایی ما واکاندا، روی کوهی از ویبرانیوم (که خواص شگفتانگیزی دارد) ساخته شده است. این فلز کشور را قادر ساخته تکنولوژیهای پیچیدهای را خلق کند (البته نه به خوبی تونی استارک)؛ واکاندا سرزمینی است خارج از دید اغیار که بیگانگان آن را روستایی فقیر با جمعیتی دامدار عمدتا بُزپرور میپندارند اما در زیر گنبد هولوگرافیک شهری با امکانات بسیار مدرن و مدینه فاضلهای قرار دارد که خودروهای ضد جاذبه بین آسمانخراشهایش در ترددند. راستی آخرین باری که شما یک کشور یا شهر آفریقائی با این حجم شادی و نشاط و بهرهوری که سوئیس و نروژ را توی جیبش بذاره، اونم در هالیوود، کی دیدهاید؟ فکر کنم جواب هیچ وقت است! این حجم از لباسها، آرایش، موسیقی همراه با طبل و آوای محلی آفریقایی و گویش مردم در فیلم باعث غرور سیاهان در اقصی نقاط جهان شده است و البته واقعا تاثیرگذار هم هست. این مورد را با استفاده زیاد از شخصیتهای محوری مونث در فیلم ترکیب کنید تا مفهوم تغییر را به خوبی متوجه شوید. نحوه مبارزه پلنگ سیاه شباهت زیادی به مبارزه پلنگها در حیات وحش دارد و البته از سایر اَبَرقهرمانان مقداری ضعیفتر است. بازی اندی سرکیس در نقش اولیسس کلاو یک تروریست و قاچاقچی شباهتهایی به اسامه بنلادن دارد ولی واقعا از قابلیتهای خوب او در بازیگری استفاده نشده است، شاید هم من از این بازیگر زیادی خوشم میآید!
کارگردان رایان کوگلر و فیلمبردار ریچل موریسون یک واکاندای خیرهکننده خلق کردند که بیننده را به باور یک آیندهشهر میرساند. فیلمبرداری و ترکیب رنگها کاریست استادانه، موسیقی رپ کندریک لامار زیبا و دلفریب است، مشتاق شنیدن آلبوم پلنگ سیاه او هستم. وقتی به صحنه کازینو در کره جنوبی رسیدم فکر کردم همان صحنه اسکایفال را میخواهند بازسازی کنند ولی کارشان حتی خیلی بهتر از آن درآمده است. یادی کنیم از صحنههای نبرد تنبهتن که یادآور جنگ ستارگان است، فیلمی که نشان میدهد تمدنها در عین پیشرفته بودن، تعیین فرد برنده را به مبارزه با شمشیر لیزری در دوئل وا میگذارند؛ اینجا از سلاحهای سرد و هنرهای رزمی استفاده شده و اتفاقا اوج داستان در همینجاست، درست شبیه به جنگ ستارگان. وزن ژئوپلتیک داستان در مورد دو طرف مناقشه یعنی اریک آدمکش و پلنگ سیاه (دو تا پسرعمو) دقیقا قضیه سیاست خارجی را تداعی میکند! چیزی که شما در اختلاف سلیقه دمکراتها و ترامپ و در مجموع جمهوریخواهها میبینید! خلاصه در وسط مبارزات انفجار و تعقیب خودروها شما به مباحث سیاست خارجی هم میاندیشید! گرچه شما فکر میکنید که دو طرف ماجرا دارند خیلی دگم به دنیا نگاه میکنند: یکی میخواهد نسبت به حوادث بیتفاوت باشد ولی دیگری میخواهد باعث جنگ شود؛ ناخودآگاه به یاد دیک چینی (مشاور سابق رئیس جمهور آمریکا) ولی در آفریقا میافتید. در نتیجه شما با یک جنگ داخلی واقعی مواجه میشوید، نه مثل جنگ داخلی در کاپیتان آمریکا که در آن چند متحد سابق اتحادشان را بر هم زدهاند. البته به نسبت یک فیلم از نوع اَبَرقهرمان که پُر از ظرافتهایی در مبارزه است (کاپیتان آمریکا یا مردآهنی)، یا نقشههای زیرکانه (بتمن و پیکان)، یا خلاقیت در بکارگیری روش و توانمندیهای تکنولوژیکی، پلنگ سیاه در استفاده از این موارد کمی ضعیفتر بنظر میرسد. ابزارآلات خواهرش و داروهای گیاهی معلمش خیلی بهتر از بقیه فیلمها نیست در نتیجه شما به یاد آیرونمن و بتمن و تواناییهای آنها میافتید. این نوع مسائل در نبرد با شیاطین و ناکام ماندن در از فرار آنها ناکارآمدیشان را اثبات میکنند و به همین دلیل سقوط پلنگ سیاه آغاز میشود و به دست دادن متحد او میانجامد.
فیلم در ارائه فیلمنامهای که بتواند از پتانسیلهای این جهان بهره کامل ببرد، ضعیف بوده است. ساده و قابل پیشبینی بودن حوادث داستان، لطمهای به کلیت فیلم زده اگرچه فکر میکنم تهیهکنندگان و استودیو فیلمسازی خواستهاند در معرفی اولین فیلم از سری پلنگ سیاه هیچ ریسکی نکنند. مورد دیگر قابل بحث، پرداخت شخصیتهای داستان است، پرداختها کلی و بدون جزئیات هستند، مخصوصا دو شخصیت بد فیلم در ارائه نطق قوی هستند ولی فاقد درونمایهای برای توضیح شخصیتشان بودهاند و در قسمتهای پایانی هم رسما بیتاثیر و کسلکننده میشوند. در فیلمهای اَبَرقهرمانان فقط شوالیه تاریکی بتمن به خاطر نقش مکمل هیث لجر در اسکار جایزه گرفته است، ولی این فیلم الان در چند قسمت کاندیدای جوایز اسکار شده است، البته اندی سرکیس بازیگر انگلیسی فیلم در اینباره با طعنه گفته است: "این جوایز چه معنی دارند و چه کاری میتوانند برای ما بکنند؟ آنها جوایز با پرستیژ برای فیلمهایی با مباحث جدی هستند، اما فیلمهای پُرفروش اجراهایی بامهارت خاص احتیاج دارند. شما باید هم ورزشکار و هم کمدین ماهری در اجرای ترفندهای مختلف با ذهنی تکنولوژیگرا باشید که مجبورید یک کاراکتر باورپذیر از یک جهان فانتزی را برای مخاطبتان درست کنید. این هیچ شباهتی با کاری مانند نشستن افسرده روی صندلی آشپزخانه ندارد (طعنه به فیلمهای دیگر). البته باتوجه به درآمد هنگفت بلاکباسترها، سازندگان آنها نیاز به کمپین برای بردن این نوع جوایز مانند اسکار هم ندارند. فیلمهای بسیار موفق اجراهایی دارند که مهارتهای زیادی را در بردارد".
استفاده از بازیگران قدرتمند و تاثیرگذار زن در فیلم پلنگ سیاه، برخلاف رویه معمول بقیه فیلمهای اَبَرقهرمانی است.
درکل پلنگ سیاه علیرغم نوآوریها و فیلمبرداری مناسب، با مشکلاتی در فیلمنامه، بازیگری، و شخصیتپردازی مواجه است ولی کماکان به ویژه برای طرفداران مجموعه اَبَرقهرمانان فیلمی سرگرمکننده به شمار میرود که در آن اکشنهای جذاب و نفسگیری میتوان یافت: ایجاد سرزمین خیالی واکاندا و طراحی و اجرای جلوههای ویژه آن نیز استثنایی هستند. تماشای فیلم به شرط اینکه برای سرگرمی باشد عالیست، بعلاوه میتوان در محیطی خانوادگی از دیدن آن لذت برد.
تهیه کننده: کوین فایگی
نویسنده فیلمنامه: جو رابرت کول - رایان کوگلر؛ براساس کمیک استن لی
بازیگران: چادویک بوزمن - مایکل بی.جردن - لوپیتا نیونگو - مارتین فریمن - فارست ویتاکر - اندی سرکیس
موسیقی: لودویگ گورانسون
فیلمبرداری: ریچل موریسون
تدوین: کلاودیا کستلو - مایکل شاور
شرکت تولید: مارول استودیوز
توزیعکننده: استودیو سینمایی والت دیزنی
تاریخ پخش: ۱۶ فوریه۲۰۱۸ (ایالات متحده) مدت:۱۳۴ دقیقه
بودجه:۲۱۰ میلیون دلار - گیشه :حدود۱٫۴میلیارد دلار
پلنگ سیاه یکی از رادیکالترین فیلمهای هالیوود تا به حال به اعتقادمن است
پلنگ سیاه جدیدترین شخصیت از سری داستانهای مصور کمپانی مارول است که به سینما آمده، شخصیتی که مراحل ساخت یک فیلم سینمایی برای آن به بیش از دو دهه پیش باز میگردد. در آن مقطع، تلاشهای شبانهروزی وسلی اسنایپس (بازیگر سری فیلمهای "تیغ") برای ساخت فیلمی از "پلنگ سیاه" هربار به درب بسته خورد تا جایی که وی در سال 1996 پس از اینکه مراحل پیشتولید را آغاز کرده بود، از ساخت اثر منصرف شد و در یک مصاحبه گفت که برای بسیاری این سوء تفاهم پیش آمده که ما در حال ساخت یک فیلم درباره (حزب پلنگ سیاه) هستیم و نه یک شخصیت اَبَرقهرمان! (حزب پلنگ سیاه، یک سازمان چپگرای انقلابی بود که در دهه 60 میلادی در آمریکا فعالیت میکرد و تمرکزش بر دفاع از حقوق جامعه سیاهپوستان بود).
حالا امروز سازندگان پلنگ سیاه زمان مناسبی را برای ساخت فیلم انتخاب کرده و برآورد مناسبی از احتمال موفقیتشان داشتهاند، در زمانی که بیشترین شکایات در مورد نادیده گرفتن حقوق اقلیتها، خصوصا سیاهان وجود دارد و حتی کار بهتحریم اسکار چند سال پیش توسط عدهای از بازیگران و دستاندرکاران هالیوود کشید. تا به حال اَبَر قهرمانان زیادی مارول و دیسیکامیک تحویل دادهاند، تمام این نقشها، به جز تک و توکی مثل "تیغ"، در دست سفیدها بوده است اما حالا نه فقط سیاهان کل فیلم را تسخیرکردهاند بلکه حتی اصالتشان خارج از ینگه دنیا و در آفریقا با نام پادشاه تچالا در سرزمین خیالی واگاندا با نیرویی جادویی و زرهی تمامقد خودنمایی میکند. خبری هم از نیویورک یا محله بروکلین نیست که یک دوجین اَبَرقهرمان تحویل داده!
فیلم اوج غرور و افتخار را در شمایل یک فیلم ابرقهرمانی با اصالت آفریقاییتباران به اقلیت سیاه هدیه میدهد.
کارگردان به روشهای پیشین مثل فیلم تیغ، که خلاصهاش (سیناپس) مبارزه کاراکتر احاطه شده با خیل انبوهی بازیگر سفید در خاک آمریکاست، عمل نکرده است. بازیگران اصلی با وجود اینکه انگلیسی یا آمریکایی هستند به استثنا مامور سیا سیاهپوست هستند. یکی از زیرکیهای کوگلر و تیمش معرفی زودهنگام پلنگ سیاه و ضایعه درگذشت پدرش در انتقامجویان ("اَوِنجرز") است.
داستان فیلم پس از وقایع فیلم «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» اتفاق میافتد و در این میان شخصیت تچالا یا همان پلنگ سیاه نیز به مخاطبین سینما معرفی میشود. اتفاقات فیلم اينبار پیرامون شخصیت پلنگ سیاه و سرزمین زادگاهش در آفریقاست.
شروع داستان در واکاندا است؛ موطن قهرمان آفریقایی ما واکاندا، روی کوهی از ویبرانیوم (که خواص شگفتانگیزی دارد) ساخته شده است. این فلز کشور را قادر ساخته تکنولوژیهای پیچیدهای را خلق کند (البته نه به خوبی تونی استارک)؛ واکاندا سرزمینی است خارج از دید اغیار که بیگانگان آن را روستایی فقیر با جمعیتی دامدار عمدتا بُزپرور میپندارند اما در زیر گنبد هولوگرافیک شهری با امکانات بسیار مدرن و مدینه فاضلهای قرار دارد که خودروهای ضد جاذبه بین آسمانخراشهایش در ترددند. راستی آخرین باری که شما یک کشور یا شهر آفریقائی با این حجم شادی و نشاط و بهرهوری که سوئیس و نروژ را توی جیبش بذاره، اونم در هالیوود، کی دیدهاید؟ فکر کنم جواب هیچ وقت است! این حجم از لباسها، آرایش، موسیقی همراه با طبل و آوای محلی آفریقایی و گویش مردم در فیلم باعث غرور سیاهان در اقصی نقاط جهان شده است و البته واقعا تاثیرگذار هم هست. این مورد را با استفاده زیاد از شخصیتهای محوری مونث در فیلم ترکیب کنید تا مفهوم تغییر را به خوبی متوجه شوید. نحوه مبارزه پلنگ سیاه شباهت زیادی به مبارزه پلنگها در حیات وحش دارد و البته از سایر اَبَرقهرمانان مقداری ضعیفتر است. بازی اندی سرکیس در نقش اولیسس کلاو یک تروریست و قاچاقچی شباهتهایی به اسامه بنلادن دارد ولی واقعا از قابلیتهای خوب او در بازیگری استفاده نشده است، شاید هم من از این بازیگر زیادی خوشم میآید!
کارگردان رایان کوگلر و فیلمبردار ریچل موریسون یک واکاندای خیرهکننده خلق کردند که بیننده را به باور یک آیندهشهر میرساند. فیلمبرداری و ترکیب رنگها کاریست استادانه، موسیقی رپ کندریک لامار زیبا و دلفریب است، مشتاق شنیدن آلبوم پلنگ سیاه او هستم. وقتی به صحنه کازینو در کره جنوبی رسیدم فکر کردم همان صحنه اسکایفال را میخواهند بازسازی کنند ولی کارشان حتی خیلی بهتر از آن درآمده است. یادی کنیم از صحنههای نبرد تنبهتن که یادآور جنگ ستارگان است، فیلمی که نشان میدهد تمدنها در عین پیشرفته بودن، تعیین فرد برنده را به مبارزه با شمشیر لیزری در دوئل وا میگذارند؛ اینجا از سلاحهای سرد و هنرهای رزمی استفاده شده و اتفاقا اوج داستان در همینجاست، درست شبیه به جنگ ستارگان. وزن ژئوپلتیک داستان در مورد دو طرف مناقشه یعنی اریک آدمکش و پلنگ سیاه (دو تا پسرعمو) دقیقا قضیه سیاست خارجی را تداعی میکند! چیزی که شما در اختلاف سلیقه دمکراتها و ترامپ و در مجموع جمهوریخواهها میبینید! خلاصه در وسط مبارزات انفجار و تعقیب خودروها شما به مباحث سیاست خارجی هم میاندیشید! گرچه شما فکر میکنید که دو طرف ماجرا دارند خیلی دگم به دنیا نگاه میکنند: یکی میخواهد نسبت به حوادث بیتفاوت باشد ولی دیگری میخواهد باعث جنگ شود؛ ناخودآگاه به یاد دیک چینی (مشاور سابق رئیس جمهور آمریکا) ولی در آفریقا میافتید. در نتیجه شما با یک جنگ داخلی واقعی مواجه میشوید، نه مثل جنگ داخلی در کاپیتان آمریکا که در آن چند متحد سابق اتحادشان را بر هم زدهاند. البته به نسبت یک فیلم از نوع اَبَرقهرمان که پُر از ظرافتهایی در مبارزه است (کاپیتان آمریکا یا مردآهنی)، یا نقشههای زیرکانه (بتمن و پیکان)، یا خلاقیت در بکارگیری روش و توانمندیهای تکنولوژیکی، پلنگ سیاه در استفاده از این موارد کمی ضعیفتر بنظر میرسد. ابزارآلات خواهرش و داروهای گیاهی معلمش خیلی بهتر از بقیه فیلمها نیست در نتیجه شما به یاد آیرونمن و بتمن و تواناییهای آنها میافتید. این نوع مسائل در نبرد با شیاطین و ناکام ماندن در از فرار آنها ناکارآمدیشان را اثبات میکنند و به همین دلیل سقوط پلنگ سیاه آغاز میشود و به دست دادن متحد او میانجامد.
فیلم در ارائه فیلمنامهای که بتواند از پتانسیلهای این جهان بهره کامل ببرد، ضعیف بوده است. ساده و قابل پیشبینی بودن حوادث داستان، لطمهای به کلیت فیلم زده اگرچه فکر میکنم تهیهکنندگان و استودیو فیلمسازی خواستهاند در معرفی اولین فیلم از سری پلنگ سیاه هیچ ریسکی نکنند. مورد دیگر قابل بحث، پرداخت شخصیتهای داستان است، پرداختها کلی و بدون جزئیات هستند، مخصوصا دو شخصیت بد فیلم در ارائه نطق قوی هستند ولی فاقد درونمایهای برای توضیح شخصیتشان بودهاند و در قسمتهای پایانی هم رسما بیتاثیر و کسلکننده میشوند. در فیلمهای اَبَرقهرمانان فقط شوالیه تاریکی بتمن به خاطر نقش مکمل هیث لجر در اسکار جایزه گرفته است، ولی این فیلم الان در چند قسمت کاندیدای جوایز اسکار شده است، البته اندی سرکیس بازیگر انگلیسی فیلم در اینباره با طعنه گفته است: "این جوایز چه معنی دارند و چه کاری میتوانند برای ما بکنند؟ آنها جوایز با پرستیژ برای فیلمهایی با مباحث جدی هستند، اما فیلمهای پُرفروش اجراهایی بامهارت خاص احتیاج دارند. شما باید هم ورزشکار و هم کمدین ماهری در اجرای ترفندهای مختلف با ذهنی تکنولوژیگرا باشید که مجبورید یک کاراکتر باورپذیر از یک جهان فانتزی را برای مخاطبتان درست کنید. این هیچ شباهتی با کاری مانند نشستن افسرده روی صندلی آشپزخانه ندارد (طعنه به فیلمهای دیگر). البته باتوجه به درآمد هنگفت بلاکباسترها، سازندگان آنها نیاز به کمپین برای بردن این نوع جوایز مانند اسکار هم ندارند. فیلمهای بسیار موفق اجراهایی دارند که مهارتهای زیادی را در بردارد".
استفاده از بازیگران قدرتمند و تاثیرگذار زن در فیلم پلنگ سیاه، برخلاف رویه معمول بقیه فیلمهای اَبَرقهرمانی است.
درکل پلنگ سیاه علیرغم نوآوریها و فیلمبرداری مناسب، با مشکلاتی در فیلمنامه، بازیگری، و شخصیتپردازی مواجه است ولی کماکان به ویژه برای طرفداران مجموعه اَبَرقهرمانان فیلمی سرگرمکننده به شمار میرود که در آن اکشنهای جذاب و نفسگیری میتوان یافت: ایجاد سرزمین خیالی واکاندا و طراحی و اجرای جلوههای ویژه آن نیز استثنایی هستند. تماشای فیلم به شرط اینکه برای سرگرمی باشد عالیست، بعلاوه میتوان در محیطی خانوادگی از دیدن آن لذت برد.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, ژانویه 30, 2019 - 19:00
درباره نویسنده/هنرمند
Pedram Nazemzadeh پدرام ناظمزاده فارغالتحصیل رشته عمران و مدیریت است؛ وی در حال حاضر در تورنتو در زمینه ساختمان و کنترل پروژه فعالیت میکند. Pedram_nazemzadeh@yahoo.com |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو