وقتی تو آب دریا هستی در اعماقش زیباییها را میبینی ولی اگه زیاد بمونی غرق میشی
خلاصه فصل ششم:
سرداووس درحالیکه با نزدیکان و وفاداران جان اسنو کنترل دیوار را به دست میگیرند از ملیساندرا که میداند قدرت جادویی دارد میخواهد که او را زنده کند، موردی که با ترک اتاق از طرف همه به وقوع میپیوندد. ملیساندرا در اتاقش گردنبندش را قبل از خواب باز میکند و قیافه واقعیاش که پیرزنی است فرتوت، نشان داده میشود. فردای آن روز تمام کسانی که خیانت کردند اعدام شدند. سانسا وتیون بعد از فرار از وینترفل به دست شوالیه برین نجات مییابند، سانسا به تیون اجازه میدهد به جزایرآهن برگردد. در جزایر آهن عموی یورون ظاهر شده و بعد از قتل پدرش شاه جزیره میشود. سانسا به جان اسنو ملحق میشود. رمزی بولتون بعد از قتل پدر و برادر ناتنی تازه به دنیا آمدهاش لردوینترفل میشود. اوریکون برادر سانسا را از لرد آمبر تحویل میگیرد. در قلمرو پادشاهی جیمی با جسد میرسلا میرسد و قسم میخورد که انتقام مرگ او را میگیرد.گنجشک اعظم سعی میکند تامن را تحت کنترل بگیرد. در قلمرو دوران، والاریا بعد از کشتن پادشاه و ولیعهد قدرت را در دست میگیرد.
در براووس، آریا مثل گدای کور در خیابان توسط وایف ضرب و شتم میشود ولی توسط هاگار نجات داده و دوباره آموزش داده میشود و بیناییاش را به دست میآورد. به آریا شانسی دیگر داده میشود تا بازیگر تئاتری را به قتل برساند ولی آریا او را نجات داده و در جنگی موفق میشود وایف را به قتل برساند. براندون در سفری به گذشته میفهمد که وایت واکرها به وسیله بچههای جنگل درست شدهاند تا از آنها در مقابل انسانها حمایت کنند. واریس متوجه حمایت مالی بردهداران از پسران هارپی میشود. در میرین تیریون با بردهداران عهدنامه صلح میبندند. سانسا با دانستن این مورد که دایی بزرگش در ریورران ارتش دارد فرستادهای برای جلب حمایت میفرستند. رمزی با فرستادن نامهای به جان اسنو او را به قتل برادرش ریکون تهدید میکند و بازگشت سانسا را خواستار میشود. سانسا هم جان را متقاعد به پس گرفتن وینترفل میکند. بیلیش نامهای از سانسا دریافت میکند و شوالیههای وِیل را برعلیه رمزی به حرکت درمیآورد. جان و سانسا کمکهای اندکی جمع میکنند.
در قلمرو پادشاهی سرسی و اولنا اختلافات را کنار میگذارند تا گنجشک اعظم را شکست دهند ولی تامِن پادشاه اجازه نمیدهدکه سربازان جیمی به آنهاحمله کنند و از جیمی میخواهد با سپاهش به ریورران برود. دنریس در ملاقات با بزرگان دتراکی و در پی عدم تمکین آنها، آنها را به آتش میکشد و هنگامی که او از آتش زنده بیرون میآید تمام قبیله جلویش زانو میزنند.
در جزایر آهنین یورون پادشاهی را به چنگ می آورد ولی یارا وتئون فرار میکنند. در اسوس، دنریس از مورمونت میخواهد که خود را درمان کند. براندون به خاطر یک سفر از طرف پادشاه شب لمس میشود. موردی که باعث حمله وایت واکرها و ارتش مردگان به غارشان میشود. کلاغ سه چشم و بچههای جنگل کشته میشوند و هدور که با سفر به گذشتهی براندون در زمان نوجوانیاش توسط او تسخیر شده بود، جمله Hold the door را به زبان میآورد که همانا باعث میشود درب غار برای نجات جان براندون بسته شود، نتیجتا او تا آخر عمر عقبمانده ذهنی تلقی میشود و صحبت او به اشتباه هدور شنیده میشود ولی برن نجات پیدا میکند. ساموئل وگیلی بعد از شنیدن توهینهای لرد تارلی پدر ساموئل، هورن هیل را با همسرش به مقصد سیتادل ترک میکنند.
مارجری به مادربزرگش میگوید که گنجشک اعظم برای او خطرناک است و بهتر است آنجا را به مقصدهای گاردن ترک کند. جیمی به ریورران میرسد و آنجا را تصرف میکند. تئون و یارا تصمیم میگیرند به میرین بروند تا متحد دنریس شوند. در براووس، آریا به دیدن هاگار رفته میگوید آریا استارک از وینترفل است و میخواهد به خانه برود. سَندور (سگ شکاری) زنده است و انتقام مرگ نجاتدهندههایش را از تعدادی از انجمن برادری میگیرد .تامن، عدالت از طریق محاکمه را ممنوع میکند این موردیست که برای سرسی با نقشه استفاده از گریگور، نگران کننده است. میرین زیر حمله کشتیهای بردهداران است، اما دنریس بر میگردد و با آنها در مورد شرایط تسلیم صحبت میکند اما آنها رد میکنند. دنریس هم با 3 اژدهایش ناوگان آنها را مورد حمله قرار میدهد. کرم خاکستری دو نفر از بردهداران را مُیکشد و یکی را زنده میگذارد تا به بقیه آنچه اتفاق افتاده را شرح دهد. بعد از نبرد، تئون و یارا، با دنریس ملاقات میکنند تا اتحاد خودشان را اعلام کنند. دنریس سوار بر دراگون به دتراکیها میگوید که آنها وستروس را فتح خواهندکرد. انجمن برادری، سندور را میبینند و از او میخواهند به آنها بپیوندد. نزدیک وینترفل ارتشهای استارک و بولتون همدیگر را در میدان نبرد ملاقات میکنند. رمزی ظاهرا ریکون را آزاد میکند تا با استفاده از اوجان اسنو را به مرکز میدان نبرد بکشاند و سپس با تیر از راه دور ریکون را میکشد. سربازان بولتون نیروهای استارک را منگنه میکنند اما شوالیههای وِیل به کمکشان میآیند و پیروز میشوند. رمزی به وینترفل عقبنشینی میکند ولی غول وحشیها دروازه را خرد میکند. جان، رمزی را وحشیانه کتک میزند و او را زندانی میکند. سانسا بعدا به ملاقات رمزی میرود و شاهد خورده شدنش توسط سگهای وحشی خودش میگردد.
سرسی قبل از محاکمهاش ساختمان معبد سپت بالوور را منفجر میکند و تایرلها گنجشک اعظم همراه با هواداران افراطی و عده زیادی ازمردم به قتل میرسند. تامن خودکشی میکند. در دورن، واریس با اولناوالاریا ملاقات میکند و بین آنها بر علیه لنیسترها اتحادی رخ میدهد. داووس با ملیساندرا بر سر قتل شیرین برخورد میکند. جان، اور را از وینترفل تبعید میکند. وحشیها شوالیههای وِیل و خانوادههای شمالی به جان اسنو ابراز وفاداری میکنند. آریا والدرفِرِی و پسرانش را میکُشد. سمول تارلی و گیلی به سیتادل در شهر قدیمی میرسند. بِرَندون در سفر به گذشته میفهمد که جان پسر لیانا و ریگارتارگارین است که بعد از مرگ او توسط ادارداستارک به فرزندی گرفته شد. جیمی بهمحض برگشت به مقر پادشاهی شاهد تاجگذاری سرسی به عنوان ملکه هفت اقلیم شد. دنریس، میرین را به مقصد وستروس برای کسب تاج و تخت ترک میکند همراه با متحدینش و سه اژدهایش.
نقد سریال:
این فصل از بقیه فصول کمتر ما را شگفتزده میکند ولی جالب اینجاست که یکی از بهترین فصول برای محکم بودن فیلمنامه و بازی خوب بازیگران است، و شگفتیهایش برای ما خیلی جالبتر است. بازگشت آریا به وستروس انفجار سپت جامع بیلور همراه با خط زدن لیست مرگ آریااستارک (به شخصه شدیدا محتاج دیدن یک فقره آریا استارک برای محو بدخواهان بودم) البته در نبرد حرامزادگان اپیزود نهم اصل غافلگیری را همراه با جنگی کاملا حماسی و احساسی دیدیم و یکی از صحنههای ملودراماتیک هم مطمئنا وداع ملکه یخی سانسا استارک با همسر سابقش رمزی بولتون در کنار سگهای عزیزش است (ایرانیان که نگران جنگ با ایالات متحده در مقطع کنونی هستند همین احساس سانسا را نسبت به جان بولتون دارند البته متاسفانه یا خوشبختانه دم دستشان نیست!!!!)
استفاده ازکلمه آتش و خون (کتاب نویسنده درباره خاندان تارگرینها) از دهان واریس برای الاریا و اولناتایرل برای توصیف اتحاد دنریس با آنها برای انتقامگیری بسیار بجا و هشدار دهنده بود. البته من یاد قیافه لنسل لنیستر با دیدن شمع در آخرین لحظات عمرش و بعد انفجار البته همراه با موسیقی زیبا افتادم. البته من نمیدونم با همچین جنایتی چه طور راحت میشه بر شهری حکمروایی کرد که هیچ زنی تا به حال حاکم هفت اقلیمش نبوده. روش سرسی که در ابتدا میخواست از مذهب برای تقویت حکومتش استفاده کند ولی بعد دید نمیتواند، شبیه این مَثَل است که میگوید "دیگی که برای من نجوشه میخوام سر سگ توش بجوشه". نتیجه این که مثل پادشاه دیوانه، تمام مخالفینش را که نجبای شهر هم جزوشون بودند به خاکستر تبدیل کرد البته فکر خودکشی پسرش را نمیکرد.
وجود جان با داشتن کُدهای اخلاقی زیاد همه بینندهها را نگران میکند چه آنجا که به خاطر نجات برادر ناتنیاش ریکون دست به خطر میزند و وسط جنگ میرود، چه آنجا که ملیساندرا را با همه نیازش به خاطر جنایتش تبعید میکند. اگر نبود سانسازیرک حتما جنگ با رمزی بولتون هم جانش را به باد میداد؛ گرچه با همه این مسائل محبوبترین شخصیت داستان است. با دانستن اصل و نسب او میفهمیم چرا کتاب اسمش ترانه یخ و آتش است، فرزندِ آتشِ تارگارینها و یخهای استارک.
بادهای زمستان اسم مناسبی برای آخرین اپیزود فصل ششم بازی تاج و تخت است، به خاطر اینکه اسم کتاب بعدی جورج ارارمارتین نویسنده کتاب میباشد. این به مثابه معرفی خطوط جدید کتاب برای بینندگان سریال است. این دومین باریست که در این فصل نام کتابهای نویسنده بُرده میشود.
جملات به یادماندنی:
وقتی تو آب دریا هستی در اعماقش زیباییها را میبینی ولی اگه زیاد بمونی غرق میشی. زاغ سه چشم
هشدار زاغ سه چشم به بران که زیاد در گذشته نمون که در همون جا برای ابد خواهی موند.
اما ما کی هستیم؟ ما اسمی نداریم، خویشاوندی نداریم. هرکدام ازما فقیر و عاجز هستیم، ولی هنوز با هم هستیم و میتوانیم یک امپراطوری را واژگون کنیم. گنجشک اعظم
هشدار گنجشک اعظم به جیمی لنستر در مورد قدرتشان
من اونچه را که فکر میکنم درسته انجام میدم و به خاطرش هم میمیرم. جان اسنو
کمتر کسی این جمله را میگه و جان بعد از بازگشت از مرگ این جمله را بر زبان میاره.
سرداووس درحالیکه با نزدیکان و وفاداران جان اسنو کنترل دیوار را به دست میگیرند از ملیساندرا که میداند قدرت جادویی دارد میخواهد که او را زنده کند، موردی که با ترک اتاق از طرف همه به وقوع میپیوندد. ملیساندرا در اتاقش گردنبندش را قبل از خواب باز میکند و قیافه واقعیاش که پیرزنی است فرتوت، نشان داده میشود. فردای آن روز تمام کسانی که خیانت کردند اعدام شدند. سانسا وتیون بعد از فرار از وینترفل به دست شوالیه برین نجات مییابند، سانسا به تیون اجازه میدهد به جزایرآهن برگردد. در جزایر آهن عموی یورون ظاهر شده و بعد از قتل پدرش شاه جزیره میشود. سانسا به جان اسنو ملحق میشود. رمزی بولتون بعد از قتل پدر و برادر ناتنی تازه به دنیا آمدهاش لردوینترفل میشود. اوریکون برادر سانسا را از لرد آمبر تحویل میگیرد. در قلمرو پادشاهی جیمی با جسد میرسلا میرسد و قسم میخورد که انتقام مرگ او را میگیرد.گنجشک اعظم سعی میکند تامن را تحت کنترل بگیرد. در قلمرو دوران، والاریا بعد از کشتن پادشاه و ولیعهد قدرت را در دست میگیرد.
در براووس، آریا مثل گدای کور در خیابان توسط وایف ضرب و شتم میشود ولی توسط هاگار نجات داده و دوباره آموزش داده میشود و بیناییاش را به دست میآورد. به آریا شانسی دیگر داده میشود تا بازیگر تئاتری را به قتل برساند ولی آریا او را نجات داده و در جنگی موفق میشود وایف را به قتل برساند. براندون در سفری به گذشته میفهمد که وایت واکرها به وسیله بچههای جنگل درست شدهاند تا از آنها در مقابل انسانها حمایت کنند. واریس متوجه حمایت مالی بردهداران از پسران هارپی میشود. در میرین تیریون با بردهداران عهدنامه صلح میبندند. سانسا با دانستن این مورد که دایی بزرگش در ریورران ارتش دارد فرستادهای برای جلب حمایت میفرستند. رمزی با فرستادن نامهای به جان اسنو او را به قتل برادرش ریکون تهدید میکند و بازگشت سانسا را خواستار میشود. سانسا هم جان را متقاعد به پس گرفتن وینترفل میکند. بیلیش نامهای از سانسا دریافت میکند و شوالیههای وِیل را برعلیه رمزی به حرکت درمیآورد. جان و سانسا کمکهای اندکی جمع میکنند.
در قلمرو پادشاهی سرسی و اولنا اختلافات را کنار میگذارند تا گنجشک اعظم را شکست دهند ولی تامِن پادشاه اجازه نمیدهدکه سربازان جیمی به آنهاحمله کنند و از جیمی میخواهد با سپاهش به ریورران برود. دنریس در ملاقات با بزرگان دتراکی و در پی عدم تمکین آنها، آنها را به آتش میکشد و هنگامی که او از آتش زنده بیرون میآید تمام قبیله جلویش زانو میزنند.
در جزایر آهنین یورون پادشاهی را به چنگ می آورد ولی یارا وتئون فرار میکنند. در اسوس، دنریس از مورمونت میخواهد که خود را درمان کند. براندون به خاطر یک سفر از طرف پادشاه شب لمس میشود. موردی که باعث حمله وایت واکرها و ارتش مردگان به غارشان میشود. کلاغ سه چشم و بچههای جنگل کشته میشوند و هدور که با سفر به گذشتهی براندون در زمان نوجوانیاش توسط او تسخیر شده بود، جمله Hold the door را به زبان میآورد که همانا باعث میشود درب غار برای نجات جان براندون بسته شود، نتیجتا او تا آخر عمر عقبمانده ذهنی تلقی میشود و صحبت او به اشتباه هدور شنیده میشود ولی برن نجات پیدا میکند. ساموئل وگیلی بعد از شنیدن توهینهای لرد تارلی پدر ساموئل، هورن هیل را با همسرش به مقصد سیتادل ترک میکنند.
مارجری به مادربزرگش میگوید که گنجشک اعظم برای او خطرناک است و بهتر است آنجا را به مقصدهای گاردن ترک کند. جیمی به ریورران میرسد و آنجا را تصرف میکند. تئون و یارا تصمیم میگیرند به میرین بروند تا متحد دنریس شوند. در براووس، آریا به دیدن هاگار رفته میگوید آریا استارک از وینترفل است و میخواهد به خانه برود. سَندور (سگ شکاری) زنده است و انتقام مرگ نجاتدهندههایش را از تعدادی از انجمن برادری میگیرد .تامن، عدالت از طریق محاکمه را ممنوع میکند این موردیست که برای سرسی با نقشه استفاده از گریگور، نگران کننده است. میرین زیر حمله کشتیهای بردهداران است، اما دنریس بر میگردد و با آنها در مورد شرایط تسلیم صحبت میکند اما آنها رد میکنند. دنریس هم با 3 اژدهایش ناوگان آنها را مورد حمله قرار میدهد. کرم خاکستری دو نفر از بردهداران را مُیکشد و یکی را زنده میگذارد تا به بقیه آنچه اتفاق افتاده را شرح دهد. بعد از نبرد، تئون و یارا، با دنریس ملاقات میکنند تا اتحاد خودشان را اعلام کنند. دنریس سوار بر دراگون به دتراکیها میگوید که آنها وستروس را فتح خواهندکرد. انجمن برادری، سندور را میبینند و از او میخواهند به آنها بپیوندد. نزدیک وینترفل ارتشهای استارک و بولتون همدیگر را در میدان نبرد ملاقات میکنند. رمزی ظاهرا ریکون را آزاد میکند تا با استفاده از اوجان اسنو را به مرکز میدان نبرد بکشاند و سپس با تیر از راه دور ریکون را میکشد. سربازان بولتون نیروهای استارک را منگنه میکنند اما شوالیههای وِیل به کمکشان میآیند و پیروز میشوند. رمزی به وینترفل عقبنشینی میکند ولی غول وحشیها دروازه را خرد میکند. جان، رمزی را وحشیانه کتک میزند و او را زندانی میکند. سانسا بعدا به ملاقات رمزی میرود و شاهد خورده شدنش توسط سگهای وحشی خودش میگردد.
سرسی قبل از محاکمهاش ساختمان معبد سپت بالوور را منفجر میکند و تایرلها گنجشک اعظم همراه با هواداران افراطی و عده زیادی ازمردم به قتل میرسند. تامن خودکشی میکند. در دورن، واریس با اولناوالاریا ملاقات میکند و بین آنها بر علیه لنیسترها اتحادی رخ میدهد. داووس با ملیساندرا بر سر قتل شیرین برخورد میکند. جان، اور را از وینترفل تبعید میکند. وحشیها شوالیههای وِیل و خانوادههای شمالی به جان اسنو ابراز وفاداری میکنند. آریا والدرفِرِی و پسرانش را میکُشد. سمول تارلی و گیلی به سیتادل در شهر قدیمی میرسند. بِرَندون در سفر به گذشته میفهمد که جان پسر لیانا و ریگارتارگارین است که بعد از مرگ او توسط ادارداستارک به فرزندی گرفته شد. جیمی بهمحض برگشت به مقر پادشاهی شاهد تاجگذاری سرسی به عنوان ملکه هفت اقلیم شد. دنریس، میرین را به مقصد وستروس برای کسب تاج و تخت ترک میکند همراه با متحدینش و سه اژدهایش.
نقد سریال:
این فصل از بقیه فصول کمتر ما را شگفتزده میکند ولی جالب اینجاست که یکی از بهترین فصول برای محکم بودن فیلمنامه و بازی خوب بازیگران است، و شگفتیهایش برای ما خیلی جالبتر است. بازگشت آریا به وستروس انفجار سپت جامع بیلور همراه با خط زدن لیست مرگ آریااستارک (به شخصه شدیدا محتاج دیدن یک فقره آریا استارک برای محو بدخواهان بودم) البته در نبرد حرامزادگان اپیزود نهم اصل غافلگیری را همراه با جنگی کاملا حماسی و احساسی دیدیم و یکی از صحنههای ملودراماتیک هم مطمئنا وداع ملکه یخی سانسا استارک با همسر سابقش رمزی بولتون در کنار سگهای عزیزش است (ایرانیان که نگران جنگ با ایالات متحده در مقطع کنونی هستند همین احساس سانسا را نسبت به جان بولتون دارند البته متاسفانه یا خوشبختانه دم دستشان نیست!!!!)
استفاده ازکلمه آتش و خون (کتاب نویسنده درباره خاندان تارگرینها) از دهان واریس برای الاریا و اولناتایرل برای توصیف اتحاد دنریس با آنها برای انتقامگیری بسیار بجا و هشدار دهنده بود. البته من یاد قیافه لنسل لنیستر با دیدن شمع در آخرین لحظات عمرش و بعد انفجار البته همراه با موسیقی زیبا افتادم. البته من نمیدونم با همچین جنایتی چه طور راحت میشه بر شهری حکمروایی کرد که هیچ زنی تا به حال حاکم هفت اقلیمش نبوده. روش سرسی که در ابتدا میخواست از مذهب برای تقویت حکومتش استفاده کند ولی بعد دید نمیتواند، شبیه این مَثَل است که میگوید "دیگی که برای من نجوشه میخوام سر سگ توش بجوشه". نتیجه این که مثل پادشاه دیوانه، تمام مخالفینش را که نجبای شهر هم جزوشون بودند به خاکستر تبدیل کرد البته فکر خودکشی پسرش را نمیکرد.
وجود جان با داشتن کُدهای اخلاقی زیاد همه بینندهها را نگران میکند چه آنجا که به خاطر نجات برادر ناتنیاش ریکون دست به خطر میزند و وسط جنگ میرود، چه آنجا که ملیساندرا را با همه نیازش به خاطر جنایتش تبعید میکند. اگر نبود سانسازیرک حتما جنگ با رمزی بولتون هم جانش را به باد میداد؛ گرچه با همه این مسائل محبوبترین شخصیت داستان است. با دانستن اصل و نسب او میفهمیم چرا کتاب اسمش ترانه یخ و آتش است، فرزندِ آتشِ تارگارینها و یخهای استارک.
بادهای زمستان اسم مناسبی برای آخرین اپیزود فصل ششم بازی تاج و تخت است، به خاطر اینکه اسم کتاب بعدی جورج ارارمارتین نویسنده کتاب میباشد. این به مثابه معرفی خطوط جدید کتاب برای بینندگان سریال است. این دومین باریست که در این فصل نام کتابهای نویسنده بُرده میشود.
جملات به یادماندنی:
وقتی تو آب دریا هستی در اعماقش زیباییها را میبینی ولی اگه زیاد بمونی غرق میشی. زاغ سه چشم
هشدار زاغ سه چشم به بران که زیاد در گذشته نمون که در همون جا برای ابد خواهی موند.
اما ما کی هستیم؟ ما اسمی نداریم، خویشاوندی نداریم. هرکدام ازما فقیر و عاجز هستیم، ولی هنوز با هم هستیم و میتوانیم یک امپراطوری را واژگون کنیم. گنجشک اعظم
هشدار گنجشک اعظم به جیمی لنستر در مورد قدرتشان
من اونچه را که فکر میکنم درسته انجام میدم و به خاطرش هم میمیرم. جان اسنو
کمتر کسی این جمله را میگه و جان بعد از بازگشت از مرگ این جمله را بر زبان میاره.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, می 22, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Pedram Nazemzadeh پدرام ناظمزاده فارغالتحصیل رشته عمران و مدیریت است؛ وی در حال حاضر در تورنتو در زمینه ساختمان و کنترل پروژه فعالیت میکند. Pedram_nazemzadeh@yahoo.com |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو