ایران استار: سودای رسیدن به کانادا به هرقیمت باعث شده که متاسفانه برخی دختران و زنان جوان ایرانی طعمه سودجویی مالی و جنسی اغفالگران شوند. داستان برخی از این هموطنان آزار دهنده و عبرت آموز است.
هر از چندگاهی در رسانههای ایران خبری از اغفال یک دختر یا زن ایرانی به بهانه سفر به کانادا و اخذ اقامت منتشر میشود.
این زن جوان گفته است: «علاوه بر مبلغ مزبور، خودرو سواری پژو ۲۰۶ خود را دو دستی تقدیم این کلاهبردار کردم که پس از مدتی کاملا با من قطع ارتباط کرده است و پاسخگوی تماس هایم نیست.
پس از ثبت اظهارات شاکی، رسیدگی به موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس ایران قرار گرفت است. بررسیهای آنان بیانگر این بود که این مجرم سابقهدار تازه نامزد کرده و به استانهای اصفهان و هرمزگان گریخته و در چند نقطه استان کرمان نیز حضور داشته است.
همین اطلاعات باعض شده متهم سابقه دار در یکی از روستاهای استان کرمان به دام بیافتد. نکته عجیب اینکه این فرد پس از بازداشت اعتراف کرده به همین شیوه یعنی بهانه سفر به کانادا از دو خانم دیگر نیز بیش از دو میلیارد ریال اخاذی کرده است.
تجاوزی به بهانه اقامت کانادا
البته این تنها مورد از اخاذی از زنان به بهانه سفر به کانادا نیست و گاهی داستانهای به مراتب تلختری هم اتفاق افتاده است. برای مثال در دیماه ۱۳۹۸ مرد کلاهبردار که به بهانه اخذ اقامت کانادا و البته فرانسه بیش از یک میلیارد تومان اخاذی کرده بود و در حالی اتهام تجاوز نیز در پروندهاش به چشم میخورد، در تهران محاکمه شد.
نخستین شاکی این متهم همسر سابقش بود که از وی به اتهام کلاهبرداری ۸۰۰ میلیون تومانی شکایت کرده بود. او گفته بود: «سال ۹۲ با این مرد آشنا شدم او خودش را صراف معرفی کرد و گفت در کار دریافت اقامت کشورهای اروپایی است . از آنجا که بسیار فریبکار و چرب زبان بود حرفهایش را باور و با او ازدواج کردم. در مدتی که همسرش بودم او به بهانه درست کردن کار اقامت خانوادهام در فرانسه و کانادا ۸۰۰ میلیون تومان از ما گرفت اما وقتی مدتی گذشت و خبری نشد از او شکایت کردیم و من هم طلاق گرفتم. در این مدت مدام از پس دادن پولها حرف می زد اما هیچ خبری نشد تا اینکه فهمیدم به اتهام تجاوز به یک دختر دستگیرش کردهاند».
در این دادگاه دختر جوانی که به وی تعرض شده بود نیز ضمن بیان شکایتش گفت: این مرد دوست برادرم بود می گفت به راحتی می تواند برای ما اقامت بگیرد ما هم به او اعتماد کردیم و ۱۵۰ میلیون تومان به او پول دادیم اما خبری از اقامت نشد در این مدت او مرا فریب داد و به من تعرض کرد وقتی گفتم به جرم کلاهبرداری و تجاوز شکایت می کنم تهدید کرد که اگر شکایت کنی پولتان را پس نمی دهم اما من شکایت کردم. مدتی فراری بود تا اینکه در شمال کشور شناسایی و دستگیر شد.
قضات پس از بررسی پرونده متهم دریافتند وی از خانواده دیگری نیز ۲۰۰ میلیون تومان به همین ترفند کلاهبرداری کرده و تحت تعقیب قرار داشت. متهم نیز پس از شکایت خانوادهها پشت میز دفاع ایستاد و در حالی که منکر کلاهبرداری و تعرض بود گفته بود: «همه آنها با میل و رضایت خودشان پولها را به من دادند تا کار اقامتشان را درست کنم اما با توجه به شرایط کشور نتوانستم کارشان را درست کنم».
داستان عجیب و بدون قربانی
البته در ماجرهای ازدواج به بهانه سفر و اخذ اقامت به کانادا گاهی قربانی وجود ندارد اما داستان ها به شدت عجیب و غریب هستند. برای مثال به این داستان توجه کنید که در سال ۱۳۹۲ در تهران رخ داده است:
زنی میانسال با روسری رنگی و مانتوی گلدار وارد شد، سلام کرد و روی صندلی نشست. بلافاصله پس از او جوانی قد بلند، که شلوار جین قهوهای و کاپشن سرمهای به تن داشت وارد محکمه شد و کنار زن نشست. هر دو آرام و راحت به نظر میرسیدند و بر خلاف عمده مراجعان عصبانیت یا گرفتگی در چهرهایشان دیده نمیشد.
قاضی پس از ورق زدن پرونده گفت: «در وهله اول، به نظر نمیآمد زن و شوهر باشید، با این حال چرا میخواهید متارکه کنید؟» زن جواب داد: «هم ازدواج ما مصلحتی بوده و هم طلاقمان».
بلافاصله مرد جوان ادامه داد: «همه چیز خوب است و هیچ مشکلی با هم نداریم. جز یک مسأله...»
زن به میان حرفهای شوهرش پرید و گفت: «جز اینکه او حالا عاشق شده و میخواهد با دختری همسن و سال خودش ازدواج کند. این موضوع چندان غیر طبیعی نیست و من هم به او حق میدهم و آرزوی خوشبختی برایشان دارم». مرد گفت: «البته فقط این نیست. حالا کار و بارم هم بهتر شده و فکر میکنم در وطن خودم میتوانم آیندهام را بسازم».
پس از آن زن و مرد از گذشتهشان صحبت کردند. ماجرای ازدواج «ابراهیم» و «مهرناز» به ۴ سال پیش باز میگشت. در آن روزها مهرناز از شهر تورنتوی کانادا به تهران آمده بود تا به دوستان و اقوامش سری بزند. یک شب هم میهمان خانواده ابراهیم بود که حرف زدن درباره زندگی در کانادا ابراهیم را به مهاجرت علاقهمند کرد. چراکه او سودای اقامت در یک کشور خارجی همانند کانادا را در سر داشت. همان شب مهرناز تأکید کرد که در صورت ازدواج با یک شهروند کانادایی میتواند در مدت کمتری اقامت بگیرد و...
همان شب ابراهیم به مهرناز پیشنهاد داد که او را با اماکن تفریحی و گردشی جدید تهران آشنا کند و به همین بهانه پس از یک هفته رفت وآمد سرانجام به او درخواست ازدواج داد. اما مهرناز تأکید کرد که باید ابتدا موضوع را با مادر و خانوادهاش در میان بگذارد. این درحالی بود که مادر ابراهیم با این وصلت بشدت مخالفت کرد و گفت: «من آرزوهای زیادی دارم و نمیتوانم دوستم را در لباس عروسم ببینم». پدرش هم گفت: «دلم میخواهد اسم یک دختر جوان در شناسنامه پسرم ثبت شود، نه زن مطلقهای که جای مادرش باشد».
اما ابراهیم که پایش را در یک کفش کرده بود تا هر طور شده به کانادا برود، با کمک مهرناز، خانوادهاش را متقاعد کرد که عقدشان فقط یک ازدواج مصلحتی خواهد بود که بعد از دریافت اجازه اقامت، با طلاق خاتمه خواهد یافت. بدین ترتیب آنها ناگزیرموافقت کردند و دو هفته بعد مراحل آزمایش و کارهای اداری صورت گرفت و مهرناز با مهریه ۱۳۴۳ سکه طلا و گرفتن حق طلاق بدون قید وشرط به عقد ابراهیم درآمد. او در روز عقد به پدر و مادرشوهرش اعلام کرد که رقم مهریه و اجازه طلاق را برای اطمینان از ممنوع الخروج نشدن از سوی ابراهیم ثبت میکند و چشمداشتی به مهریهاش ندارد. چند روز بعد هم تازه عروس ۵۰ ساله تهران را ترک کرد تا آنکه سه سال بعد موفق شد مجوز اقامت ابراهیم را بگیرد. اما وقتی این خبررا به شوهرش داد و جواب او را شنید دهانش از تعجب بازماند. چرا که ابراهیم از آنسوی خط تلفن گفت: «من دیگه نمیخوام از ایران برم. من یه عشق واقعی پیداکردم ومیخواهم باهاش زندگی کنم. و...»
قاضی که بدینترتیب از داستان ازدواج این زوج با خبر شده بود، از آنها پرسید: «آیا در این مدت همدیگر را ندیدید؟ یا روابط زناشویی نداشتید؟»
مهرناز جواب داد: «از روزی که با هم عقد کردیم فقط چند روز با هم بودیم. اما نه من و نه ابراهیم مثل زن و شوهر به هم نگاه نمیکردیم. برای من یک نوعدوستی بود و کمک به پسر دوست قدیمیام. از تاریخ عقدمان نه ابراهیم به تورنتو آمد و نه من به تهران. تا اینکه خبردار شدم به دختری علاقهمند شده و کسب و کارش هم رونق گرفته است. حالا یک ماه است در تهران هستم و در هتل اقامت دارم. برای همین تصمیم گرفتیم طلاقمان را ثبت کنیم تا ابراهیم بتواند به خواستگاری دختر مورد علاقهاش برود. حالا هم مهریه و همه حقوقم را میبخشم».
قاضی از ابراهیم پرسید: «باید به دختری که دوستش داری، موضوع ازدواج مصلحتیات را گفته باشی. درست است؟»
و مرد جوان با تکان دادن سر، این موضوع را تأیید کرد.
قاضی سپس رو به زن گفت: «راستی شما در این سالها هرگز ازدواج نکردید؟»
مهرناز جواب داد: «چرا. ولی همسر اولم معتاد بود و به سختی توانستم از او طلاق بگیرم. بعد از آن به کمک برادرم، فرزند شش ماههام را برداشتم و راهی غربت شدم. در همه این سالها روی تربیت دخترم حساس بودم و حتی او را به مهدکودک هم نسپردم. باور کنید فرزندم را پشتم میبستم و در فروشگاه کار میکردم. کم کم تحصیلاتم را ادامه دادم و حالا وضع مالیام خیلی خوب است. هیچ نیازی هم به ازدواج نداشتم و ندارم و ترجیح میدهم فقط به آینده فرزندم فکر کنم».
قاضی پس از شنیدن این حرفها، فرم مربوط به طلاق توافقی را برداشت و مطالب مربوط به حقوق طرفین همچون مهریه، اجرتالمثل، نفقه، جهیزیه و... را نوشت و از هر دو طرف خواست زیر آن را امضا کنند.
وقتی که مهرناز و ابراهیم میخواستند دادگاه را ترک کنند، قاضی رو به زن کرد و گفت: «راستی جواز اقامت این جوان چه شد؟ حالا باطل میشود؟» و مهرناز جواب داد: «مشکلی نیست. هر وقت بخواهد میتواند بیاید. امیدوارم با همسرش بیایند و مدتی هم میهمان ما باشند». و ابراهیم هم لبخندی زد و گفت: «ممنونم. تا همین جا هم بیجهت شما را به زحمت انداختم».
هر از چندگاهی در رسانههای ایران خبری از اغفال یک دختر یا زن ایرانی به بهانه سفر به کانادا و اخذ اقامت منتشر میشود.
داستانهایی از اغفال جنسی و مالی دختران ایرانی به بهانه سفر به کانادا
این زن جوان گفته است: «علاوه بر مبلغ مزبور، خودرو سواری پژو ۲۰۶ خود را دو دستی تقدیم این کلاهبردار کردم که پس از مدتی کاملا با من قطع ارتباط کرده است و پاسخگوی تماس هایم نیست.
پس از ثبت اظهارات شاکی، رسیدگی به موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس ایران قرار گرفت است. بررسیهای آنان بیانگر این بود که این مجرم سابقهدار تازه نامزد کرده و به استانهای اصفهان و هرمزگان گریخته و در چند نقطه استان کرمان نیز حضور داشته است.
همین اطلاعات باعض شده متهم سابقه دار در یکی از روستاهای استان کرمان به دام بیافتد. نکته عجیب اینکه این فرد پس از بازداشت اعتراف کرده به همین شیوه یعنی بهانه سفر به کانادا از دو خانم دیگر نیز بیش از دو میلیارد ریال اخاذی کرده است.
تجاوزی به بهانه اقامت کانادا
البته این تنها مورد از اخاذی از زنان به بهانه سفر به کانادا نیست و گاهی داستانهای به مراتب تلختری هم اتفاق افتاده است. برای مثال در دیماه ۱۳۹۸ مرد کلاهبردار که به بهانه اخذ اقامت کانادا و البته فرانسه بیش از یک میلیارد تومان اخاذی کرده بود و در حالی اتهام تجاوز نیز در پروندهاش به چشم میخورد، در تهران محاکمه شد.
نخستین شاکی این متهم همسر سابقش بود که از وی به اتهام کلاهبرداری ۸۰۰ میلیون تومانی شکایت کرده بود. او گفته بود: «سال ۹۲ با این مرد آشنا شدم او خودش را صراف معرفی کرد و گفت در کار دریافت اقامت کشورهای اروپایی است . از آنجا که بسیار فریبکار و چرب زبان بود حرفهایش را باور و با او ازدواج کردم. در مدتی که همسرش بودم او به بهانه درست کردن کار اقامت خانوادهام در فرانسه و کانادا ۸۰۰ میلیون تومان از ما گرفت اما وقتی مدتی گذشت و خبری نشد از او شکایت کردیم و من هم طلاق گرفتم. در این مدت مدام از پس دادن پولها حرف می زد اما هیچ خبری نشد تا اینکه فهمیدم به اتهام تجاوز به یک دختر دستگیرش کردهاند».
در این دادگاه دختر جوانی که به وی تعرض شده بود نیز ضمن بیان شکایتش گفت: این مرد دوست برادرم بود می گفت به راحتی می تواند برای ما اقامت بگیرد ما هم به او اعتماد کردیم و ۱۵۰ میلیون تومان به او پول دادیم اما خبری از اقامت نشد در این مدت او مرا فریب داد و به من تعرض کرد وقتی گفتم به جرم کلاهبرداری و تجاوز شکایت می کنم تهدید کرد که اگر شکایت کنی پولتان را پس نمی دهم اما من شکایت کردم. مدتی فراری بود تا اینکه در شمال کشور شناسایی و دستگیر شد.
قضات پس از بررسی پرونده متهم دریافتند وی از خانواده دیگری نیز ۲۰۰ میلیون تومان به همین ترفند کلاهبرداری کرده و تحت تعقیب قرار داشت. متهم نیز پس از شکایت خانوادهها پشت میز دفاع ایستاد و در حالی که منکر کلاهبرداری و تعرض بود گفته بود: «همه آنها با میل و رضایت خودشان پولها را به من دادند تا کار اقامتشان را درست کنم اما با توجه به شرایط کشور نتوانستم کارشان را درست کنم».
داستان عجیب و بدون قربانی
البته در ماجرهای ازدواج به بهانه سفر و اخذ اقامت به کانادا گاهی قربانی وجود ندارد اما داستان ها به شدت عجیب و غریب هستند. برای مثال به این داستان توجه کنید که در سال ۱۳۹۲ در تهران رخ داده است:
زنی میانسال با روسری رنگی و مانتوی گلدار وارد شد، سلام کرد و روی صندلی نشست. بلافاصله پس از او جوانی قد بلند، که شلوار جین قهوهای و کاپشن سرمهای به تن داشت وارد محکمه شد و کنار زن نشست. هر دو آرام و راحت به نظر میرسیدند و بر خلاف عمده مراجعان عصبانیت یا گرفتگی در چهرهایشان دیده نمیشد.
قاضی پس از ورق زدن پرونده گفت: «در وهله اول، به نظر نمیآمد زن و شوهر باشید، با این حال چرا میخواهید متارکه کنید؟» زن جواب داد: «هم ازدواج ما مصلحتی بوده و هم طلاقمان».
بلافاصله مرد جوان ادامه داد: «همه چیز خوب است و هیچ مشکلی با هم نداریم. جز یک مسأله...»
زن به میان حرفهای شوهرش پرید و گفت: «جز اینکه او حالا عاشق شده و میخواهد با دختری همسن و سال خودش ازدواج کند. این موضوع چندان غیر طبیعی نیست و من هم به او حق میدهم و آرزوی خوشبختی برایشان دارم». مرد گفت: «البته فقط این نیست. حالا کار و بارم هم بهتر شده و فکر میکنم در وطن خودم میتوانم آیندهام را بسازم».
پس از آن زن و مرد از گذشتهشان صحبت کردند. ماجرای ازدواج «ابراهیم» و «مهرناز» به ۴ سال پیش باز میگشت. در آن روزها مهرناز از شهر تورنتوی کانادا به تهران آمده بود تا به دوستان و اقوامش سری بزند. یک شب هم میهمان خانواده ابراهیم بود که حرف زدن درباره زندگی در کانادا ابراهیم را به مهاجرت علاقهمند کرد. چراکه او سودای اقامت در یک کشور خارجی همانند کانادا را در سر داشت. همان شب مهرناز تأکید کرد که در صورت ازدواج با یک شهروند کانادایی میتواند در مدت کمتری اقامت بگیرد و...
همان شب ابراهیم به مهرناز پیشنهاد داد که او را با اماکن تفریحی و گردشی جدید تهران آشنا کند و به همین بهانه پس از یک هفته رفت وآمد سرانجام به او درخواست ازدواج داد. اما مهرناز تأکید کرد که باید ابتدا موضوع را با مادر و خانوادهاش در میان بگذارد. این درحالی بود که مادر ابراهیم با این وصلت بشدت مخالفت کرد و گفت: «من آرزوهای زیادی دارم و نمیتوانم دوستم را در لباس عروسم ببینم». پدرش هم گفت: «دلم میخواهد اسم یک دختر جوان در شناسنامه پسرم ثبت شود، نه زن مطلقهای که جای مادرش باشد».
اما ابراهیم که پایش را در یک کفش کرده بود تا هر طور شده به کانادا برود، با کمک مهرناز، خانوادهاش را متقاعد کرد که عقدشان فقط یک ازدواج مصلحتی خواهد بود که بعد از دریافت اجازه اقامت، با طلاق خاتمه خواهد یافت. بدین ترتیب آنها ناگزیرموافقت کردند و دو هفته بعد مراحل آزمایش و کارهای اداری صورت گرفت و مهرناز با مهریه ۱۳۴۳ سکه طلا و گرفتن حق طلاق بدون قید وشرط به عقد ابراهیم درآمد. او در روز عقد به پدر و مادرشوهرش اعلام کرد که رقم مهریه و اجازه طلاق را برای اطمینان از ممنوع الخروج نشدن از سوی ابراهیم ثبت میکند و چشمداشتی به مهریهاش ندارد. چند روز بعد هم تازه عروس ۵۰ ساله تهران را ترک کرد تا آنکه سه سال بعد موفق شد مجوز اقامت ابراهیم را بگیرد. اما وقتی این خبررا به شوهرش داد و جواب او را شنید دهانش از تعجب بازماند. چرا که ابراهیم از آنسوی خط تلفن گفت: «من دیگه نمیخوام از ایران برم. من یه عشق واقعی پیداکردم ومیخواهم باهاش زندگی کنم. و...»
قاضی که بدینترتیب از داستان ازدواج این زوج با خبر شده بود، از آنها پرسید: «آیا در این مدت همدیگر را ندیدید؟ یا روابط زناشویی نداشتید؟»
مهرناز جواب داد: «از روزی که با هم عقد کردیم فقط چند روز با هم بودیم. اما نه من و نه ابراهیم مثل زن و شوهر به هم نگاه نمیکردیم. برای من یک نوعدوستی بود و کمک به پسر دوست قدیمیام. از تاریخ عقدمان نه ابراهیم به تورنتو آمد و نه من به تهران. تا اینکه خبردار شدم به دختری علاقهمند شده و کسب و کارش هم رونق گرفته است. حالا یک ماه است در تهران هستم و در هتل اقامت دارم. برای همین تصمیم گرفتیم طلاقمان را ثبت کنیم تا ابراهیم بتواند به خواستگاری دختر مورد علاقهاش برود. حالا هم مهریه و همه حقوقم را میبخشم».
قاضی از ابراهیم پرسید: «باید به دختری که دوستش داری، موضوع ازدواج مصلحتیات را گفته باشی. درست است؟»
و مرد جوان با تکان دادن سر، این موضوع را تأیید کرد.
قاضی سپس رو به زن گفت: «راستی شما در این سالها هرگز ازدواج نکردید؟»
مهرناز جواب داد: «چرا. ولی همسر اولم معتاد بود و به سختی توانستم از او طلاق بگیرم. بعد از آن به کمک برادرم، فرزند شش ماههام را برداشتم و راهی غربت شدم. در همه این سالها روی تربیت دخترم حساس بودم و حتی او را به مهدکودک هم نسپردم. باور کنید فرزندم را پشتم میبستم و در فروشگاه کار میکردم. کم کم تحصیلاتم را ادامه دادم و حالا وضع مالیام خیلی خوب است. هیچ نیازی هم به ازدواج نداشتم و ندارم و ترجیح میدهم فقط به آینده فرزندم فکر کنم».
قاضی پس از شنیدن این حرفها، فرم مربوط به طلاق توافقی را برداشت و مطالب مربوط به حقوق طرفین همچون مهریه، اجرتالمثل، نفقه، جهیزیه و... را نوشت و از هر دو طرف خواست زیر آن را امضا کنند.
وقتی که مهرناز و ابراهیم میخواستند دادگاه را ترک کنند، قاضی رو به زن کرد و گفت: «راستی جواز اقامت این جوان چه شد؟ حالا باطل میشود؟» و مهرناز جواب داد: «مشکلی نیست. هر وقت بخواهد میتواند بیاید. امیدوارم با همسرش بیایند و مدتی هم میهمان ما باشند». و ابراهیم هم لبخندی زد و گفت: «ممنونم. تا همین جا هم بیجهت شما را به زحمت انداختم».
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Sunday, September 20, 2020 - 18:00