ما میتوانیم گذشته خودمان را برای باقیمانده زندگی خود بررسی، ارزیابی، ارزشگذاری، تجزیه و تحلیل نمائیم که البته بسیاری از ماها اینکار را میکنیم.
بسیاری از زن و شوهرها معتقد هستند که عشق واقعی آن است که زن و شوهرها تمام مدت با یکدیگر باشند و همه اوقات خود را با همدیگر صرف نمایند. این دسته از زن و شوهرها کوشش میکنند که همه کارها و همه فعالیتها را با یکدیگر انجام دهند حتی اگر بعضی از فعالیتها قابل مشارکت با همدیگر نباشند.
اینگونه با هم بودن سفت و سخت معمولاً علامت عشق و علاقه فراوان نیست بلکه یک وابستگی دو طرفه میباشد که اغلب اوقات هسته خشم و نفرت را در شخص میکارد. گرچه به نظر میآید که این شیوه همیشه با هم بودن در مراحل اولیه ازدواج کارساز باشد، اما به زودی و در زمانی کوتاه این با هم بودن جدی بهم خواهد خورد. زمانیکه زن و شوهرها اینگونه بهم وابسته شوند در ابتدا یک حالت امنیت خاطر و راحتی احساس مینمایند به علاوه این بهم نزدیک بودن کمکم به نظر میرسد که افراد احساس کنترل شدن، خفگی و در دام افتادن نیز بنماید.
جدا بودن از یکدیگر درست مثل با همدیگر بودن در هر نوع روابطی بویژه رابطه زناشویی ضروری و لازم است. هر کدام از دو مورد فوق اگر وجود نداشته باشند، روابط زناشویی متعادل و احتمالاً باثبات نخواهد بود.
برای ازدواجی که قرار است پیشرفت و ترقی نماید، هر کدام از طرفین بایستی در زندگی شخصی خود احساس امنیت درونی نمایند و نیز با نزدیک بودن و سهیم بودن با همسر خود پاسخگو باشند.
هر کدام از طرفین، فرد واحدی هستند لذا باید فرصت آنرا داشته باشند که این وحدت خود را احساس نمایند. به علاوه نهایت و علاقه خود را بتوانند به صورت جداگانه ابراز نمایند و با آرامش و خونسردی و سرعت خود به خوبی حرکت نمایند. مهمتر اینکه در عین حال که ما آن تجارب قبلی خود را با خود داریم، همسر ما نیز فرصت آنرا خواهد داشت که از ما جدا باشد و ما را با خود نداشته باشد و هر زمان که هر دوی ما بخواهیم که با یکدیگر باشیم و هر دو با هم یکی شدیم این فرصت را خواهیم داشت. به کلامی دیگر بجای اینکه ما دو تکه و یا دو برش باشیم و کوشش نمائیم که یک واحد تنها باشیم، یاد خواهیم گرفت که وحدت خود را حفظ نمائیم و نیز بهطور کامل به عنوان دو انسان ویژه هر دو با هم سهیم شریک یکدیگر باشیم.
یک زندگی مشترک و موفق این است که هر کدام از دو طرف با واقعیتهای موجود کنار بیایند و نه با تجارب گذشته خود. البته ما سالها از مراجعین خود درباره تجارب دوران کودکی آنها مطالبی شنیدهایم. در حالیکه بدون شک تجارب اولیه دوران کودکی نقش بسیار مهمی را در شکل دادن به فرد بازی میکند، روشن است که عوامل دیگر حتی موثرتر و با نفوذتر در کیفیت وضعیت زندگی ما در رابطه زناشویی ما بازی میکنند.
ما میتوانیم گذشته خودمان را برای باقیمانده زندگی خود بررسی، ارزیابی، ارزشگذاری، تجزیه و تحلیل نمائیم که البته بسیاری از ماها اینکار را میکنیم. ممکن است که ما از داستانهای گذشته خود برای توجیه عقایدمان به ناچار به خاطر خوشبخت نبودن در زندگی فعلیمان استفاده نمائیم. البته چنین داستانسرایی از گذشته به خودی خود تاثیر کمی در جریان شکلگیری وضع آینده ما خواهد داشت. یادگیری از گذشته، و قرار دادن آنها در وضع فعلی و تمرین آنها به ما نشان میدهد که گذشته متفاوتی داشتهایم و حال باید کوشش نمائیم تا کمبودهای گذشته را جبران نمائیم. لازم و ضروری است که این جریانات ما را وادار میکند که اعتقادات و یادگرفتههای پیش خود را دوباره آزمایش و سوالات بسیاری را از خود نمائیم و هر کدام از آنها که به نظرتان درست و منطقی نمیآید از ذهن خود پاک کنیم و دیگر به سراغ او نرویم. مهم نیست که یک زن چه تعداد زمانی را بیاد آورد که پدرش فردی متجاوز ABUSIRE بوده است و سپس این ناسزاگویی و بدزبانی چه بسا در ارتباط با عدم اطمینان و اعتماد او به همه مردان شده است.
این گروه از زنها روابطشان در زندگی زناشویی تغییر نخواهد کرد، مگر اینکه درس دردناکی را یاد بگیرند که این روان زخمی خود را در گذشته حاصل کردهاند و نیز یاد بگیرند که خود را از آن تجارب دردناک خلاص نمایند. به کلامی دیگر با خاطرات و تجارب دردناک گذشته روبرو شوند و آنها را یکی بعد از دیگری از ذهن خود پاک کنند. ما مردها اغلب دوست داریم همسر خود را نصیحت و از او انتقاد کنیم، گاهی هم او را قضاوت بیجا و یا کنترل نمائیم که این رفتارهای او از گذشته در وجود او مانده است. متاسفانه اینگونه برخورد و اینگونه رفتار با همسر خود جز پائین آوردن او و ایجاد احساس حقارت در او چیز دیگری نیست. هر چند ما اصرار داریم که این نصایح و یا انتقادات به همسر کمک میکند، اما باور بفرمائید که این کلمات به ندرت اثر مثبتی خواهند داشت. حال اگر شریک زندگی شما مجال سخن گفتن پیدا کند بالاخره به شما میگوید لطفاً اینها را در خودتان نگهدارید مگر زمانیکه من از شما تقاضای کمک و استمداد نمایم. مواقع دیگر ممکن است به همسر خود بگوئیم که شما احساس کوچکی و حقارت نکنید اما این نه تنها مفید نخواهد بود، بلکه بیشتر جنبه انتقادی خواهد داشت و تولید بحث و گفتگو میکند که در نهایت نتیجهاش احساس محرومیت و عدم درک و فهمیدن همدیگر خواهد بود. معمولاً مشکل اصلی اینجاست که چه عواملی باعث شده است که ما را تحریک به گفتن چنین چیزی کرده باشد و نه فقط حرفهای ما، با انتقاد نمودن همسر خود زیر عنوان دلسوزی و کمک ما در واقع داریم افکار و احساسات او را منفی به حساب میآوریم و همیشه خودمان را محقق میدانیم و فکر میکنیم که ما درست میگوئیم و میخواهیم که همسرمان دقیقا به حرفهای ما گوش دهد و گفتههای ما را جدی تلقی نماید. در این حال خیلی تعجب نفرمائید که چرا همسرتان از این پیشنهادهای شما متنفر میشود زیرا در محتوای حرفهای شما اغلب قضاوتهای نادرست، سرزنش و نصایح ناخواسته خواهد بود. باور کنید که آنها درست میگویند و درست فکر میکنند و به خود اطمینان دارند و از این صحبتهای شما میخواهند دوری نمایند. آنها در دل خود میدانند که کلمات شما و نقطه نظرهای شما ارزش اطمینان کردن به آنها را ندارد.
پس بهتر است که ما از توجه و درخواست خود برای ارائه نصیحت و امثال آن دوری نمائیم و این چه در مورد همسر خود و چه در موارد دیگر مثل نصایح طولانی و بحثهای مفصل برای حوانان شما میباشد. زمانیکه قصد گفتن سخنی را دارید بهتر است کمی مکث نمائید و از خود بپرسید که با این حرفها میخواهم به چه نتیجهای برسم و چگونه موردی را حل نمایم آیا میخواهیم به شخص کمک کنیم و یا قصد داریم که با او بحث نمائیم.
اینگونه با هم بودن سفت و سخت معمولاً علامت عشق و علاقه فراوان نیست بلکه یک وابستگی دو طرفه میباشد که اغلب اوقات هسته خشم و نفرت را در شخص میکارد. گرچه به نظر میآید که این شیوه همیشه با هم بودن در مراحل اولیه ازدواج کارساز باشد، اما به زودی و در زمانی کوتاه این با هم بودن جدی بهم خواهد خورد. زمانیکه زن و شوهرها اینگونه بهم وابسته شوند در ابتدا یک حالت امنیت خاطر و راحتی احساس مینمایند به علاوه این بهم نزدیک بودن کمکم به نظر میرسد که افراد احساس کنترل شدن، خفگی و در دام افتادن نیز بنماید.
جدا بودن از یکدیگر درست مثل با همدیگر بودن در هر نوع روابطی بویژه رابطه زناشویی ضروری و لازم است. هر کدام از دو مورد فوق اگر وجود نداشته باشند، روابط زناشویی متعادل و احتمالاً باثبات نخواهد بود.
برای ازدواجی که قرار است پیشرفت و ترقی نماید، هر کدام از طرفین بایستی در زندگی شخصی خود احساس امنیت درونی نمایند و نیز با نزدیک بودن و سهیم بودن با همسر خود پاسخگو باشند.
هر کدام از طرفین، فرد واحدی هستند لذا باید فرصت آنرا داشته باشند که این وحدت خود را احساس نمایند. به علاوه نهایت و علاقه خود را بتوانند به صورت جداگانه ابراز نمایند و با آرامش و خونسردی و سرعت خود به خوبی حرکت نمایند. مهمتر اینکه در عین حال که ما آن تجارب قبلی خود را با خود داریم، همسر ما نیز فرصت آنرا خواهد داشت که از ما جدا باشد و ما را با خود نداشته باشد و هر زمان که هر دوی ما بخواهیم که با یکدیگر باشیم و هر دو با هم یکی شدیم این فرصت را خواهیم داشت. به کلامی دیگر بجای اینکه ما دو تکه و یا دو برش باشیم و کوشش نمائیم که یک واحد تنها باشیم، یاد خواهیم گرفت که وحدت خود را حفظ نمائیم و نیز بهطور کامل به عنوان دو انسان ویژه هر دو با هم سهیم شریک یکدیگر باشیم.
یک زندگی مشترک و موفق این است که هر کدام از دو طرف با واقعیتهای موجود کنار بیایند و نه با تجارب گذشته خود. البته ما سالها از مراجعین خود درباره تجارب دوران کودکی آنها مطالبی شنیدهایم. در حالیکه بدون شک تجارب اولیه دوران کودکی نقش بسیار مهمی را در شکل دادن به فرد بازی میکند، روشن است که عوامل دیگر حتی موثرتر و با نفوذتر در کیفیت وضعیت زندگی ما در رابطه زناشویی ما بازی میکنند.
ما میتوانیم گذشته خودمان را برای باقیمانده زندگی خود بررسی، ارزیابی، ارزشگذاری، تجزیه و تحلیل نمائیم که البته بسیاری از ماها اینکار را میکنیم. ممکن است که ما از داستانهای گذشته خود برای توجیه عقایدمان به ناچار به خاطر خوشبخت نبودن در زندگی فعلیمان استفاده نمائیم. البته چنین داستانسرایی از گذشته به خودی خود تاثیر کمی در جریان شکلگیری وضع آینده ما خواهد داشت. یادگیری از گذشته، و قرار دادن آنها در وضع فعلی و تمرین آنها به ما نشان میدهد که گذشته متفاوتی داشتهایم و حال باید کوشش نمائیم تا کمبودهای گذشته را جبران نمائیم. لازم و ضروری است که این جریانات ما را وادار میکند که اعتقادات و یادگرفتههای پیش خود را دوباره آزمایش و سوالات بسیاری را از خود نمائیم و هر کدام از آنها که به نظرتان درست و منطقی نمیآید از ذهن خود پاک کنیم و دیگر به سراغ او نرویم. مهم نیست که یک زن چه تعداد زمانی را بیاد آورد که پدرش فردی متجاوز ABUSIRE بوده است و سپس این ناسزاگویی و بدزبانی چه بسا در ارتباط با عدم اطمینان و اعتماد او به همه مردان شده است.
این گروه از زنها روابطشان در زندگی زناشویی تغییر نخواهد کرد، مگر اینکه درس دردناکی را یاد بگیرند که این روان زخمی خود را در گذشته حاصل کردهاند و نیز یاد بگیرند که خود را از آن تجارب دردناک خلاص نمایند. به کلامی دیگر با خاطرات و تجارب دردناک گذشته روبرو شوند و آنها را یکی بعد از دیگری از ذهن خود پاک کنند. ما مردها اغلب دوست داریم همسر خود را نصیحت و از او انتقاد کنیم، گاهی هم او را قضاوت بیجا و یا کنترل نمائیم که این رفتارهای او از گذشته در وجود او مانده است. متاسفانه اینگونه برخورد و اینگونه رفتار با همسر خود جز پائین آوردن او و ایجاد احساس حقارت در او چیز دیگری نیست. هر چند ما اصرار داریم که این نصایح و یا انتقادات به همسر کمک میکند، اما باور بفرمائید که این کلمات به ندرت اثر مثبتی خواهند داشت. حال اگر شریک زندگی شما مجال سخن گفتن پیدا کند بالاخره به شما میگوید لطفاً اینها را در خودتان نگهدارید مگر زمانیکه من از شما تقاضای کمک و استمداد نمایم. مواقع دیگر ممکن است به همسر خود بگوئیم که شما احساس کوچکی و حقارت نکنید اما این نه تنها مفید نخواهد بود، بلکه بیشتر جنبه انتقادی خواهد داشت و تولید بحث و گفتگو میکند که در نهایت نتیجهاش احساس محرومیت و عدم درک و فهمیدن همدیگر خواهد بود. معمولاً مشکل اصلی اینجاست که چه عواملی باعث شده است که ما را تحریک به گفتن چنین چیزی کرده باشد و نه فقط حرفهای ما، با انتقاد نمودن همسر خود زیر عنوان دلسوزی و کمک ما در واقع داریم افکار و احساسات او را منفی به حساب میآوریم و همیشه خودمان را محقق میدانیم و فکر میکنیم که ما درست میگوئیم و میخواهیم که همسرمان دقیقا به حرفهای ما گوش دهد و گفتههای ما را جدی تلقی نماید. در این حال خیلی تعجب نفرمائید که چرا همسرتان از این پیشنهادهای شما متنفر میشود زیرا در محتوای حرفهای شما اغلب قضاوتهای نادرست، سرزنش و نصایح ناخواسته خواهد بود. باور کنید که آنها درست میگویند و درست فکر میکنند و به خود اطمینان دارند و از این صحبتهای شما میخواهند دوری نمایند. آنها در دل خود میدانند که کلمات شما و نقطه نظرهای شما ارزش اطمینان کردن به آنها را ندارد.
پس بهتر است که ما از توجه و درخواست خود برای ارائه نصیحت و امثال آن دوری نمائیم و این چه در مورد همسر خود و چه در موارد دیگر مثل نصایح طولانی و بحثهای مفصل برای حوانان شما میباشد. زمانیکه قصد گفتن سخنی را دارید بهتر است کمی مکث نمائید و از خود بپرسید که با این حرفها میخواهم به چه نتیجهای برسم و چگونه موردی را حل نمایم آیا میخواهیم به شخص کمک کنیم و یا قصد داریم که با او بحث نمائیم.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, فوریه 6, 2019 - 19:00
درباره نویسنده/هنرمند
Safar Daee دکتر صفر داعی دکترای روانشناسی از دانشگاه انگلستان 905-770-4556 |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو