بدون تعارف ما ایرانیها به شدت اهل قضاوت کردن یکدیگر هستیم شاید یکی از مشکلات ریشهای ما در همین نکتهی ظریف و اساسی نهفته است
سونا مقدم، کارگردان و فیلمساز، در گفتگو با ایران استار: معصومه؛ قربانی اسیدپاشی، سرویست که از زمین دوباره برخاست
سونا مقدم متولد تهران، فارغالتحصیل رشته سینما در مقطع کارشناسی و و کارشناسی ارشد در رشته ادبیات نمایشی است. وی حدود 5 سال پیش به همراه همسر و فرزندش به کانادا مهاجرت کرد و اکنون ساکن تورنتو است، علاقه او به سینما بادیدن فیلم "پدرخوانده" و آثار چارلی چاپلین و باستر کیتون در سنین نوجوانی آغاز شد و این اشتیاق موجب شد که در 17 سالگی در آزمون "سینمای جوان" شرکت و اولین گام هایش را در جهت یادگیری و مطالعه ی آکادمیک سینما بردارد ونهایتا در ادامه ی آموزش و کسب تجارب بیشتر تحصیلاتش را در دانشگاه سینما تاتر تکمیلتر کند. او از سال 2004 کارش را به شکل حرفهای با ساخت فیلمی انیمیشن آغاز کرد .اولین فیلم داستانی- مستند او به نام "آدم و دو حوا" با محوریت یک زن در سال 2006 ساخته شد . رزومه ی کاری اوشامل فیلم هایی درفرمت کوتاه و بلند و در انواع داستانی و مستنداست.
دلیل گفتگوی ما با او؛ ماجرای آخرین فیلم اوست. محور فیلم اخیر سونا داستان زنانی است که قربانی اسیدپاشی شدهاند. فیلم علاوه بر روایتگر پیامدهای دهشتناک اسیدپاشی بر روح و روان فرد قربانی و خانواده واطرافیان آنان، زاویه دوربینش را به سمت و سویی دیگری از زندگی یکی از قربانیان " معصومه عطایی" به عنوان شخصیت محوری فیلم چرخانده است و توانسته به زیبایی پشتکار و مبارزهی معصومه را در شرایط سخت و دشوار بعد از این جنایت به بیننده نشان دهد. فیلم تصویرگر لحظات زنی مبارز است که همراه با درد و جراحت، توانمند میشود و تصویرگر سروی خمیده و بر زمین افتادهست که مجددا نیرو میگیرد تابار دیگر رو به آسمان برخیزد. بیننده فیلم او در حدواسط دو حس شادی و غم درگیر میشود تاسرانجام شکوه مقاومت و رشد این زن از دل نابودی هویت انسان درد کشیده را نظارهگر باشد و لب به تحسین بگشاید.
بر آن شدیم که با این فیلمساز در مورد این فیلم گفتگویی داشته باشیم تا شما و ما هر دو فراموش نکنیم که زنان زیادی در جهان، از جمله در کشورمان با خشونتهای مختلفی روبرو هستند که به همراهی برای بازگشت به زندگی نیازمندند.
سونا جان ضمن تشکر از شما برای این گفتگو، لطفا برایمان کمی در مورد این فیلم توضیح دهید.
در سال 2011 مشغول پژوهش بر روی یک مستند بلندی در رابطه با سرطان و زنان در ایران بودم. در همان زمان در یکی از خیابانهای تهران ، شاهد خشونت مردی نسبت به همسرش درملا عام شدم. این موضوع برای من ایجاد سوال کرد که چه اتفاقی میافتد که مرز شکیبایی و حرمت انسانها دریده میشود تا جایی که یک مرد به خودش اجازه میدهد در خیابان حرمت شکنی وهمسرش را تحقیر کند! بدین ترتیب جرقهای زده شد و شروع به تحقیق درباره انواع خشونت کردم و در نهایت با راهنمایی یکی از دوستان حقوقدانم با فاجعهآمیزترین شکل ممکن خشونت و جنایتی که انسان دنیای مدرن ایجاد کرده است یعنی اسیدپاشی مواجه شدم.
متاسفانه این یک فاجعه بزرگ است که در دنیا شایع شده و اهمیتش آنقدر در من دغدغه ایجاد کرد که پروژه قبلی راکنار گذاشتم و روی این موضوع متمرکز شدم. نهایتا تصمیم گرفتم تا فیلمی از این موضوع بسازم. طبعا اولین ذهنیتی که در افراد با شنیدن موضوع فیلم ایجاد میشود، رنج و درد و فاجعه است. در همان روزهای اول تصمیم گرفتم که نباید فیلم را صرفا از زاویه تراژیک و جنبهی غمانگیزش نشان دهم چون در آن صورت فیلمی صرفا آزاردهنده میشد و تاثیری که میبایست در ذهن بیننده بگذارد ماندگار نمیشد. ساعتها فکر و صحبت با حقوقدانان، روانشناسان و جامعهشناسان باعث شد در هنگام نوشتن فیلمنامه تصمیم گرفتم که علاوه بر نشان دادن این فاجعه به شکل واقعی، بُعد دیگری از زندگی قربانیان را نیز نشان دهم که مردم بدانند این افراد برای ادامه زندگی، انگیزههای زیبایی نیز دارند .انگیزهی زیبایی همچون داشتن فرزند.
بدین ترتیب من با قربانیان زیادی صحبت کردم، سپس 6 نفر را انتخاب کردم، 5 زن و 1 مرد و بعد از پروسهی پژوهش تصمیم گرفتم روند فیلم به سمت توانمندسازی استعدادها و قابلیتهای یکی از آنان پیش رود به طوری که الگویی برای دیگران شود. با این هدف فیلمبرداری را آغاز کردم که البته در هنگام تدوین کار با مشکلات فنی پیشآمده در راشهای یکی از آنها یعنی محسن مرتضوی ناچار شدم تصاویر او را از فیلم حذف کنم. فیلم با 5 شخصیت زن تدوین شد. معصومه عطایی همان شخصیت والگویی شد تا علاوه بر قابلیتهایی که داشت در طول ساخت فیلم جنبههای دیگر و جدیدی ازشخصیتش را کشف کنم و کمکش کنیم که دوباره برخیزد و الگوی بقیه شود. چهارشخصیت دیگر فیلم زیور، مهناز، رعنا و سمیه هستند که متاسفانه سمیه بر اثر شدت جراحات ناشی از اسید در پایان فیلمبرداری از دنیا رفت.
زمانی که با معصومه روبرو شدید در چه وضعی بود؟
یکسال پس از فاجعه اسیدپاشی، فرشته بانوی خیری به نام یاسی ناصری وارد زندگی معصومه شد او با کمک بنیاد خیریهی نیکو در آمریکا معصومه را برای ادامه درمان و به ویژه عملهای جراحی بر روی چشمها به امریکا برد. فکر کنم در آن زمان حدود 27 عمل جراحی رادر ایران پشت سرگذاشته بود. هر چند جراحیهای چشم و پیوندهای قرنیه درآمریکا موفقیتآمیز نبود اما این سفر باعث شد معصومه با موجی از احساسات انساندوستانه و محبت افرادی که بعضا از ملیتهای مختلفی بودند، مواجه شود. مهمتر از همه دید او نسبت به افراد و پیرامونش تغییر کرد. چند ماهی که از آمریکا برگشته بود به سراغش رفتم. در ابتدا تمایلی به همراهی در این فیلم نداشت. از آنجا که تصمیم گرفته بودم از یک قربانی که قابلیتهای مثبت خود را برای زندگی شکوفا میکند فیلمی بسازم، ترجیح دادم این پروژه را متوقف کنم و تا زمانی که شخصیت محوری و واجد شرایطی که مد نظرم بود را نیافتهام فیلم را شروع نکنم. مدتی دوستیمان را ادامه دادیم تا بالاخره اعتمادش جلب شد و تصمیم گرفت که در این پروژه همراه من باشد.
معصومه چه تحصیلاتی داشت و از نظر شخصیتی چگونه زنی بود؟
معصومه هنرجوی گرافیک بود، نقاشی میدانست. دختر بسیار باهوش و ساختارشکن بوده و هست. متانت وآرامش خاصی در چهره و رفتارش دارد و قدرت عجیبی در کلامش
برای این تغییر چه کردید؟ او را به چه چیزی تشویق کردید؟
من به او پیشنهاد کردم با وجود نابینایی نقاشی بکشد. ساعتها با او درباره تصاویر ذهنی و دورانی که نقاشی میکرده صحبت کردیم. در ابتدا درک شرایط فعلی و سختی که معصومه با مشکلات نابینایی دست و پنجه نرم میکرد برای من نیز دشوار بود اما صدایی در ذهنم نهیب میزد که او خواهد توانست. در جریان ساعتها گفتگو و زیر نظرگرفتن او به یکبار متوجه قلم بریل و صفحهای که او بدین وسیله خواندن و نوشتن یاد میگرفت شدم. جرقهای در ذهنم شکل گرفت و به او پیشنهاد دادم تا با همین قلم بریل نقاشی کند. کسانی که با افراد نابینا برخورد دارند میدانند بر اثر فشار نوک قلم بریل نقاطی بر روی کاغذ مخصوص حک میشود و سپس برجستگی در پشت صفحه ایجاد میشود و فرد نابینا با برگرداندن صفحه از پشت انگشتانش نقاط برجسته را لمس میکند و بدین ترتیب قادر به خواندن میشود. به او گفتم حالا این قلم بریل حکم قلم مو نقاشی را برای تو دارد و نقاشی را شروع کرد. به جرات میتوانم بگویم معصومه اولین زن در دنیاست که با خط بریل نقاشی میکشد. این اصلا کار راحتی نبود. او را به طبیعت بردیم تا همه چیز را لمس کند و دنیا را از زاویه حس روی انگشتانش ببیند.
آرزوی دیگر او این بود که سفالگر شود، او به مرکز آموزشی "عصای سفید"، یکی از مراکز آموزشی نابینایان میرفت و در آنجا زیر نظر فرشته بانویی "ناهید چارهدار" با شیوهی منحصر بفردی کلاسهای سفالگری برای نابینایان برگزار میشد و به افراد نابینا سفالگری یاد میداد. شیوهی این بانو به این شکل بود که برای هنرجوهای نابینا هر جلسه اشعاری از مولانا، حافظ، فردوسی و یا شاعری معاصر انتخاب میکردند و برای آنها میخواند و بچهها در حین کار با گل سفال تصورات خود را از آن شعر، با اشکالی غالبا انتزاعی روی گل پیاده میکردند. معصومه از آنجا که تصاویر را به خوبی در حافظهاش حک کرده بود. اشکال جالب و مفهومی خلق میکرد و روز به روز نشان میداد که قابلیتهای بسیاری برای پیشرفت دارد، چنانکه نمایشگاهی در کاخ نیاوران از دست ساختههای سفال و نقاشی و کولاژهای او برپا کردم. بعد از اتمام کلاسهای موسسه عزم او برای یادگیری علمیتر و تخصصی سفالگری ایرانی بیشتر شد، بنابراین ما با استاد کثیری صحبت کردیم. البته در ابتدا ایشان تردید داشتند، چرا که وی معتقد بود سفالگری نیاز به چشم و دیدن دارد اما وقتی برای اولین بار معصومه پشت چرخ سفالگری آموزشگاه سیلک استاد کثیری نشست و با گل کار کرد تحسین استاد را بر انگیخت. سرانجام به عنوان تنها هنرجوی نابینا او را پذیرفتند و از آنروز که حدودا 3 -4 سال میگذرد همچنان معصومه یکی از بهترین هنرجویان استاد کثیری است.
بخش بعدی او، بخش علاقه او به موسیقی بود. او بشدت تار را دوست داشته و دارد. او همچنین عضو گروه کر نابینایان نیز بود. در حین ساخت فیلم با گروه موسیقی هانیبال آشنا شدیم و ایشان از گروه کر نابینایان تهران دعوت کردند تا همکاری در یک کنسرت با ایشان داشته باشند. نهایتا بعد از تمرین معصومه و گروه نابینایان در تالار وحدت قطعات زیبایی را بسیار زیبا اجرا کردند و مورد استقبال بسیار زیادی قرار گرفت.
چقدر عالی، اگر موافقید برگردیم به مشکلات معصومه و ماجرایی که زندگیش را عوض کرد چه کسی به روی او اسید پاشید و آیا معصومه به قصاص معتقد بود یا خیر؟
پدر شوهر سابق معصومه، پس از یک سال و نیم جدایی معصومه از همسرش مرتکب چنین جنایتی شد. شب تولد معصومه به درب خانه پدری معصومه مراجعه کرده و بر روی او اسید پاشیده بود. معصومه عملهای زیادی کرده که همه اینها متحمل هزینههای سنگینی بوده است. البته همهی قربانیان متحمل درد و عذاب و هزینههای زیادی شدهاند. مهمترین مشکل دیگر معصومه، بخش حضانت فرزندش بود.به دلیل تقاضای قصاص از جانب معصومه خانواده همسرسابقش دست به معامله زدند تا فرزندش را بگیرند. معصومه در ابتدا خیلی سخت روی موضوع قصاص تاکید داشت. به یاد دارم در روزهای آغازین فیلمبرداری تاکید میکرد که خواهان قصاص است و مایل است که حتما در فیلم گفته شود و من نیز ترجیح دادم علیرغم مخالفت با موضوع قصاص به خواست او احترام بگذارم و همچون واسطی بدون هیچ دخل و تصرفی به نگارش وقایع بپردازم. هنگامیکه فیلمبرداری و مراحل پروداکشن فیلم به میانه رسید، معصومه گفت که از قصاص منصرف شده و اعتراف کرد با قصاص این آدم چیزی عاید او نخواهد شد جز اینکه یک خشونت دیگر به جامعه اضافه شود. به عقیدهی او آرامش و ادامهی زندگی در کنار فرزندش اهمیت بیشتری داشت. سرانجام از قصاص منصرف شد تا بتواندحضانت فرزندش را بگیرد. اما متاسفانه حق و حقوق مالی و هزینههای درمانی اش را نتوانست بگیرد.
فکر میکنی با این فیلم، علاوه بر نشان دادن قدرت یک زن، و فاجعه اسیدپاشی، چه چیزی را به دیگران منتقل کردی؟
مهمترین مسئله تغییر نگرش مردم به ویژه در وحلهی اول آقایان جامعهست که به زنان همچون مایملک خود نگاه نکنند. زن جنس و کالایی نیست که قابل خرید و فروش باشد و اگر قرار است از دستش بدهند پس باید او را از بین ببرند به عبارتی حالا که مال من نیست به هیچ کس دیگر نباید تعلق داشته باشد. مهمتر اینکه با تفکرهای غلط مبارزه کنیم به طور مثال اینکه زن باید با لباس سفید به خانه بخت برود و با کفن برگردد. خیلی از این زنان قربانی همین تفکرهای غلط ریشه دوانده در فرهنگمان شدهاند. قوانین حمایتی باید وضع شود تا زنان بعد از تصمیم به جدایی، گرفتار چنین خشونتهایی نشوند.
اما هدف بعدی من آگاهی از خطرات تعلیم و تربیت غلط کودکان دختر و پسر در خانوادهست که خانوادهها به ویژه مادران با دو جنس کودکان خود یکسان و بدون تبعیض برخورد کنند کودکان پسر رابه غلط تربیت نکنیم که در آینده تبدیل به مجرمانی شوند که حق هر گونه ظلم و ستمی برزنان روا بدانند. و مهمتر دختران را انسانهای ضعیف و فاقد اعتماد به نفس بار نیاوریم به عبارتی کلیتر زنجیرهی ایجاد خشونت جدا از عدم وجود قوانین جزایی محکم و قاطع و همچنین قوانین حمایتی در دست تک تک افراد یک جامعه است. طبعا مهم است که با این زنجیر چگونه برخورد کنیم تلاش کنیم به عنوان شهروندان این زنجیر را پاره کنیم یا ادامه دهیم! یادمان باشد که مجرم امروز خود قربانی یک خشونت پنهان یا آشکار دیروز بوده است.
ساخت این فیلم چه مدت طول کشید؟
با احتساب حدودا 7 ماه پژوهش و مرحلهی پروداکشن و پست پروداکشن میتوان گفت حدودا 5 سال به طول انجامید.
تیم شما چند نفر بودند؟ و اگر مایل هستی از آنان نام ببر.
بطور کلی در این پروژه یک گروه 15 تا 16 نفره بودیم. برخی از دوستان متغیر بودند که شامل دستیاران در حوزهی فیلمبرداری، صدابرداری و تدوین میشد. مدیر فیلمبرداری این فیلم را آقای" مهدی اصلانی" بعهده داشتند، صدابردار آقای "علی علوی" و مدیر تولید مرحوم "عباس خدادادی"، بودند که بسیار پدرانه، دوست و رفیق ما در این پروژه بودند و تا همین اواخر قبل از فوتشان، پدرانه معصومه راحمایت میکردند. طراحی صدا و میکس کار در "استودیو مون" و توسط خانم "انسیه ملکی"و تصحیح رنگ و نور و طراح پوستر ایران توسط آقای "بهزاد نعبلندی" انجام شد. ترجمه توسط آقای "حسن شرفالدین" و تیتراژ کار، هم توسط خانم "شهرزاد درفشه" انجام شد. که دست همه آنها را به مهر میفشارم.
چه کسی کار تدوین شما را کرد؟
تدوینگر خوب و صبور فیلم آقای "بابک بهداد " بودند. ایشان یکی از بهترین کارگردانان خوش فکر و مستندساز ایران هستند. بسیار دقیق و حساس بر روی پروژه کار کردند. تدوین این کار به دلیل فشار زیادی که روی تدوینگر و دستیارانش وارد میکرد، حدود 6-7 ماه طول کشید.
خودت به این فیلم چه نمرهای میدهی؟
به عنوان اولین تجربهی ساخت فیلم بلند به خودم نمره 18-19 میدهم. تجربهی بسیار خوبی بود در عین حال که سخت و طاقتفرسا هم بود. در میان تمام حوادث غیر قابل پیشبینی در طول ساخت فیلم اتفاقات ناخوشایندی هم جدای از عملها و دردهای ناشی از جراحات و مشکلات مالی و...بحث فرستادن نامهها به مسئولین بود که بیپاسخ ماندن آن باعث ناراحتی و خشم عمومی به ویژه برای قربانیان و خانوادههایشان شد. سکانسی در فیلم هست به اصرار قربانیها و خانم یاسی ناصری به عنوان خیر تلاشگر در این زمینه که نامهای یا به عبارتی شکایت نامهای از وضع موجود و مشکلات بیشمار حقوقی، قانونی و اجرایی به سران مملکت نوشته میشود که آنها را در جریان مشکلات و وضعیت اسفناک قربانیان قرار میدهند و از مسئولان عالی رتبه نظام درخواست کمک میکنند. نامه به آقای روحانی، خانم ملاوردی ریاست امور زنان در دفتر ریاست جمهوری و لاریجانی قوه قضاییه فرستاده شد. این نامهها توسط دوستان حقوقدان و خبرنگار ارسال شد. اما متاسفانه هیچ یک پاسخی ندادند. حادثهی ناخوشایند دیگر در اواسط کار تدوین بودم،که یکی ازقربانیها " سمیه مهری" که از شخصیتهای فیلم نیز بود، متاسفانه بر اثر شدت جراحات ناشی از نفوذ اسید به دستگاه تنفسیاش از دنیا رفت.
نقش خانواده شما در این راه چقدر پررنگ بود؟ همسرتان چه واکنشی داشت؟
بدون تردید در وحلهی اول به عنوان یک انسان در این پروژه از لحاظ انسانی و احساسی بسیار درگیر شدم. احساس میکردم معصومه و باقی قربانیان همچون عضوی از خانوادهام هستند و با مشاهدهی وضع آنان از نظر روحی خیلی بهم میریختم. تصاویر بسیار بدی در این مدت دیدم که در فیلم استفاده نکردم قطعا نمیتوانم انکار کنم که بر روی روح و روانم تاثیری نگذاشته. خانواده و همسرم در ابتدا خیلی نگران بودند که سوژهی پروژهی جدیدم داستان دردناک و تراژدی اسیدپاشی است. به هر حال حتی واژهی اسید پاشی خود به تنهایی یک واکنش منفی ایجاد میکند. در طول پروژه همسرم مدام نگران وضعیت روحی من بود. سردردهای بدی داشتم. به هر حال نقش همسر و دخترم در طول این چهار پنج سال با وجود اینکه همسرم هنوز نتوانسته خود را راضی کند که فیلم را ببیند، جای تشکر و قدردانی دارد.
این فیلم در شما چه اثر بزرگی گذاشت؟
در طول پروژه دادوستد خوبی بین ما به وجود آمد. صبوری معصومه، مرا صبور کرد و تحمل مرا بالا برد و نگاه من را در برخورد با مشکلات تغییر داد اما مهمترین نکته اینکه در طول ساخت فیلم آموختم تا زمانی که به قول معروف کفش طرف مقابل را به پا نکردهام از راه رفتن دیگران ایراد نگیرم. به عبارتی کسی را قضاوت نکنم. اینها از بهترین اثرات این فیلم در من بود. معصومه به خودباوری بیشتری رسید و من و همه تیم همراهم نیز نکات بزرگ زیادی از آنها آموختیم.
به قضاوت اشاره کردی؟ آنها از چه چیزی قضاوت میشدند؟
بدون تعارف ما ایرانیها به شدت اهل قضاوت کردن یکدیگر هستیم شاید یکی از مشکلات ریشهای ما در همین نکتهی ظریف و اساسی نهفته است. مثلا معصومه در بخشی از پیگیری پروندهی اسید پاشیاش میگفت قاضی دادگاه از معصومه پرسیده تو چه کردی که پدرشوهرت به روی تو اسید پاشیده؟ معصومه میگفت با این حرف قاضی دوباره درد و سوزش اسید رابر روی تنش حس کرده. فکر کنید قاضی یک مملکت چنین قضاوتی کند چقدر باید دردناک باشد.
همه کسانی که این گفتگو را میخوانند مایلند بدانند معصومه در چه وضعی است؟ الان چه میکند؟
او جزو هیئت مدیره انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی ایران است. در حال حاضر سفالگری پیشرفته را ادامه میدهدو پشت چرخ سفالگری سنتی ایران مینشیند و آثار بسیار زیبایی از اشکال مختلف میسازد و حتی در فکر فروش بیشتر آثارش نیز هست، از سوی دیگر، به عنوان معلم در مرکز آموزشی نابینایان تهران " عصای سفید" کار میکند و آموختههایش در زمینه سفالگری را به افراد نابینا منتقل میکند. در حال یادگیری کامپیوتر به شیوه ی نابینایان است. البته فعالیتهای دیگری نیز دارد این اواخر به گروه اجرایی یک نمایشنامه ی عروسکی نیز پیوسته که مراحل تمرینش را سپری میکند و فعالیتهای دیگر او که به طور مبسوط در کتاب زندگینامهاش که در حال نوشتن آن هست ،توضیح خواهد داد .از نظر شخصیتی بسیار قوی و توانمند شده است ، در اکثر محافل هنری و غیره تحسین مردم را بر میانگیزد.
هیچ امیدی به بینایی دوباره معصومه هست؟
عصب یکی از چشمانش به شکل کامل از بین رفته و در مورد چشم دیگرش عصب کار میکند البته بینایی ندارد .با پیشنهاد برخی پزشکان چشم ،منتظر تکنولوژی جدیدیست که به بازار عرضه شود تا مجدد پیوند شبکیهی چشم او انجام شود.
این فیلم تا بحال چند جایزه گرفته؟
در بیش از 15 جشنواره انتخاب و جایزه گرفت و استقبال جهانی وعمومی خوبی از این فیلم شد. من معتقدم هر اثر هنری برای ماندگاری باید بتواند "تلنگر"، "تعمق" و "تدبیر" را به مخاطبین منتقل کند و این فیلم به گفته داوران و منتقدین و تماشاگران چنین توانایی را داشته است.
مردم چگونه میتوانند فیلمت را ببینند
به زودی لینک دسترسی فیلم بر روی وب سایتم قرار خواهدگرفت.
برایت آرزوی موفقیت میکنیم و امیدواریم روزی، این خشونتها در جهان به پایان برسد
لطفا به عکس تبلیغات زیر توجه کنید؛ ادامه مطلب پس از این تبلیغات
دلیل گفتگوی ما با او؛ ماجرای آخرین فیلم اوست. محور فیلم اخیر سونا داستان زنانی است که قربانی اسیدپاشی شدهاند. فیلم علاوه بر روایتگر پیامدهای دهشتناک اسیدپاشی بر روح و روان فرد قربانی و خانواده واطرافیان آنان، زاویه دوربینش را به سمت و سویی دیگری از زندگی یکی از قربانیان " معصومه عطایی" به عنوان شخصیت محوری فیلم چرخانده است و توانسته به زیبایی پشتکار و مبارزهی معصومه را در شرایط سخت و دشوار بعد از این جنایت به بیننده نشان دهد. فیلم تصویرگر لحظات زنی مبارز است که همراه با درد و جراحت، توانمند میشود و تصویرگر سروی خمیده و بر زمین افتادهست که مجددا نیرو میگیرد تابار دیگر رو به آسمان برخیزد. بیننده فیلم او در حدواسط دو حس شادی و غم درگیر میشود تاسرانجام شکوه مقاومت و رشد این زن از دل نابودی هویت انسان درد کشیده را نظارهگر باشد و لب به تحسین بگشاید.
بر آن شدیم که با این فیلمساز در مورد این فیلم گفتگویی داشته باشیم تا شما و ما هر دو فراموش نکنیم که زنان زیادی در جهان، از جمله در کشورمان با خشونتهای مختلفی روبرو هستند که به همراهی برای بازگشت به زندگی نیازمندند.
سونا جان ضمن تشکر از شما برای این گفتگو، لطفا برایمان کمی در مورد این فیلم توضیح دهید.
در سال 2011 مشغول پژوهش بر روی یک مستند بلندی در رابطه با سرطان و زنان در ایران بودم. در همان زمان در یکی از خیابانهای تهران ، شاهد خشونت مردی نسبت به همسرش درملا عام شدم. این موضوع برای من ایجاد سوال کرد که چه اتفاقی میافتد که مرز شکیبایی و حرمت انسانها دریده میشود تا جایی که یک مرد به خودش اجازه میدهد در خیابان حرمت شکنی وهمسرش را تحقیر کند! بدین ترتیب جرقهای زده شد و شروع به تحقیق درباره انواع خشونت کردم و در نهایت با راهنمایی یکی از دوستان حقوقدانم با فاجعهآمیزترین شکل ممکن خشونت و جنایتی که انسان دنیای مدرن ایجاد کرده است یعنی اسیدپاشی مواجه شدم.
متاسفانه این یک فاجعه بزرگ است که در دنیا شایع شده و اهمیتش آنقدر در من دغدغه ایجاد کرد که پروژه قبلی راکنار گذاشتم و روی این موضوع متمرکز شدم. نهایتا تصمیم گرفتم تا فیلمی از این موضوع بسازم. طبعا اولین ذهنیتی که در افراد با شنیدن موضوع فیلم ایجاد میشود، رنج و درد و فاجعه است. در همان روزهای اول تصمیم گرفتم که نباید فیلم را صرفا از زاویه تراژیک و جنبهی غمانگیزش نشان دهم چون در آن صورت فیلمی صرفا آزاردهنده میشد و تاثیری که میبایست در ذهن بیننده بگذارد ماندگار نمیشد. ساعتها فکر و صحبت با حقوقدانان، روانشناسان و جامعهشناسان باعث شد در هنگام نوشتن فیلمنامه تصمیم گرفتم که علاوه بر نشان دادن این فاجعه به شکل واقعی، بُعد دیگری از زندگی قربانیان را نیز نشان دهم که مردم بدانند این افراد برای ادامه زندگی، انگیزههای زیبایی نیز دارند .انگیزهی زیبایی همچون داشتن فرزند.
بدین ترتیب من با قربانیان زیادی صحبت کردم، سپس 6 نفر را انتخاب کردم، 5 زن و 1 مرد و بعد از پروسهی پژوهش تصمیم گرفتم روند فیلم به سمت توانمندسازی استعدادها و قابلیتهای یکی از آنان پیش رود به طوری که الگویی برای دیگران شود. با این هدف فیلمبرداری را آغاز کردم که البته در هنگام تدوین کار با مشکلات فنی پیشآمده در راشهای یکی از آنها یعنی محسن مرتضوی ناچار شدم تصاویر او را از فیلم حذف کنم. فیلم با 5 شخصیت زن تدوین شد. معصومه عطایی همان شخصیت والگویی شد تا علاوه بر قابلیتهایی که داشت در طول ساخت فیلم جنبههای دیگر و جدیدی ازشخصیتش را کشف کنم و کمکش کنیم که دوباره برخیزد و الگوی بقیه شود. چهارشخصیت دیگر فیلم زیور، مهناز، رعنا و سمیه هستند که متاسفانه سمیه بر اثر شدت جراحات ناشی از اسید در پایان فیلمبرداری از دنیا رفت.
زمانی که با معصومه روبرو شدید در چه وضعی بود؟
یکسال پس از فاجعه اسیدپاشی، فرشته بانوی خیری به نام یاسی ناصری وارد زندگی معصومه شد او با کمک بنیاد خیریهی نیکو در آمریکا معصومه را برای ادامه درمان و به ویژه عملهای جراحی بر روی چشمها به امریکا برد. فکر کنم در آن زمان حدود 27 عمل جراحی رادر ایران پشت سرگذاشته بود. هر چند جراحیهای چشم و پیوندهای قرنیه درآمریکا موفقیتآمیز نبود اما این سفر باعث شد معصومه با موجی از احساسات انساندوستانه و محبت افرادی که بعضا از ملیتهای مختلفی بودند، مواجه شود. مهمتر از همه دید او نسبت به افراد و پیرامونش تغییر کرد. چند ماهی که از آمریکا برگشته بود به سراغش رفتم. در ابتدا تمایلی به همراهی در این فیلم نداشت. از آنجا که تصمیم گرفته بودم از یک قربانی که قابلیتهای مثبت خود را برای زندگی شکوفا میکند فیلمی بسازم، ترجیح دادم این پروژه را متوقف کنم و تا زمانی که شخصیت محوری و واجد شرایطی که مد نظرم بود را نیافتهام فیلم را شروع نکنم. مدتی دوستیمان را ادامه دادیم تا بالاخره اعتمادش جلب شد و تصمیم گرفت که در این پروژه همراه من باشد.
معصومه چه تحصیلاتی داشت و از نظر شخصیتی چگونه زنی بود؟
معصومه هنرجوی گرافیک بود، نقاشی میدانست. دختر بسیار باهوش و ساختارشکن بوده و هست. متانت وآرامش خاصی در چهره و رفتارش دارد و قدرت عجیبی در کلامش
برای این تغییر چه کردید؟ او را به چه چیزی تشویق کردید؟
من به او پیشنهاد کردم با وجود نابینایی نقاشی بکشد. ساعتها با او درباره تصاویر ذهنی و دورانی که نقاشی میکرده صحبت کردیم. در ابتدا درک شرایط فعلی و سختی که معصومه با مشکلات نابینایی دست و پنجه نرم میکرد برای من نیز دشوار بود اما صدایی در ذهنم نهیب میزد که او خواهد توانست. در جریان ساعتها گفتگو و زیر نظرگرفتن او به یکبار متوجه قلم بریل و صفحهای که او بدین وسیله خواندن و نوشتن یاد میگرفت شدم. جرقهای در ذهنم شکل گرفت و به او پیشنهاد دادم تا با همین قلم بریل نقاشی کند. کسانی که با افراد نابینا برخورد دارند میدانند بر اثر فشار نوک قلم بریل نقاطی بر روی کاغذ مخصوص حک میشود و سپس برجستگی در پشت صفحه ایجاد میشود و فرد نابینا با برگرداندن صفحه از پشت انگشتانش نقاط برجسته را لمس میکند و بدین ترتیب قادر به خواندن میشود. به او گفتم حالا این قلم بریل حکم قلم مو نقاشی را برای تو دارد و نقاشی را شروع کرد. به جرات میتوانم بگویم معصومه اولین زن در دنیاست که با خط بریل نقاشی میکشد. این اصلا کار راحتی نبود. او را به طبیعت بردیم تا همه چیز را لمس کند و دنیا را از زاویه حس روی انگشتانش ببیند.
آرزوی دیگر او این بود که سفالگر شود، او به مرکز آموزشی "عصای سفید"، یکی از مراکز آموزشی نابینایان میرفت و در آنجا زیر نظر فرشته بانویی "ناهید چارهدار" با شیوهی منحصر بفردی کلاسهای سفالگری برای نابینایان برگزار میشد و به افراد نابینا سفالگری یاد میداد. شیوهی این بانو به این شکل بود که برای هنرجوهای نابینا هر جلسه اشعاری از مولانا، حافظ، فردوسی و یا شاعری معاصر انتخاب میکردند و برای آنها میخواند و بچهها در حین کار با گل سفال تصورات خود را از آن شعر، با اشکالی غالبا انتزاعی روی گل پیاده میکردند. معصومه از آنجا که تصاویر را به خوبی در حافظهاش حک کرده بود. اشکال جالب و مفهومی خلق میکرد و روز به روز نشان میداد که قابلیتهای بسیاری برای پیشرفت دارد، چنانکه نمایشگاهی در کاخ نیاوران از دست ساختههای سفال و نقاشی و کولاژهای او برپا کردم. بعد از اتمام کلاسهای موسسه عزم او برای یادگیری علمیتر و تخصصی سفالگری ایرانی بیشتر شد، بنابراین ما با استاد کثیری صحبت کردیم. البته در ابتدا ایشان تردید داشتند، چرا که وی معتقد بود سفالگری نیاز به چشم و دیدن دارد اما وقتی برای اولین بار معصومه پشت چرخ سفالگری آموزشگاه سیلک استاد کثیری نشست و با گل کار کرد تحسین استاد را بر انگیخت. سرانجام به عنوان تنها هنرجوی نابینا او را پذیرفتند و از آنروز که حدودا 3 -4 سال میگذرد همچنان معصومه یکی از بهترین هنرجویان استاد کثیری است.
بخش بعدی او، بخش علاقه او به موسیقی بود. او بشدت تار را دوست داشته و دارد. او همچنین عضو گروه کر نابینایان نیز بود. در حین ساخت فیلم با گروه موسیقی هانیبال آشنا شدیم و ایشان از گروه کر نابینایان تهران دعوت کردند تا همکاری در یک کنسرت با ایشان داشته باشند. نهایتا بعد از تمرین معصومه و گروه نابینایان در تالار وحدت قطعات زیبایی را بسیار زیبا اجرا کردند و مورد استقبال بسیار زیادی قرار گرفت.
چقدر عالی، اگر موافقید برگردیم به مشکلات معصومه و ماجرایی که زندگیش را عوض کرد چه کسی به روی او اسید پاشید و آیا معصومه به قصاص معتقد بود یا خیر؟
پدر شوهر سابق معصومه، پس از یک سال و نیم جدایی معصومه از همسرش مرتکب چنین جنایتی شد. شب تولد معصومه به درب خانه پدری معصومه مراجعه کرده و بر روی او اسید پاشیده بود. معصومه عملهای زیادی کرده که همه اینها متحمل هزینههای سنگینی بوده است. البته همهی قربانیان متحمل درد و عذاب و هزینههای زیادی شدهاند. مهمترین مشکل دیگر معصومه، بخش حضانت فرزندش بود.به دلیل تقاضای قصاص از جانب معصومه خانواده همسرسابقش دست به معامله زدند تا فرزندش را بگیرند. معصومه در ابتدا خیلی سخت روی موضوع قصاص تاکید داشت. به یاد دارم در روزهای آغازین فیلمبرداری تاکید میکرد که خواهان قصاص است و مایل است که حتما در فیلم گفته شود و من نیز ترجیح دادم علیرغم مخالفت با موضوع قصاص به خواست او احترام بگذارم و همچون واسطی بدون هیچ دخل و تصرفی به نگارش وقایع بپردازم. هنگامیکه فیلمبرداری و مراحل پروداکشن فیلم به میانه رسید، معصومه گفت که از قصاص منصرف شده و اعتراف کرد با قصاص این آدم چیزی عاید او نخواهد شد جز اینکه یک خشونت دیگر به جامعه اضافه شود. به عقیدهی او آرامش و ادامهی زندگی در کنار فرزندش اهمیت بیشتری داشت. سرانجام از قصاص منصرف شد تا بتواندحضانت فرزندش را بگیرد. اما متاسفانه حق و حقوق مالی و هزینههای درمانی اش را نتوانست بگیرد.
فکر میکنی با این فیلم، علاوه بر نشان دادن قدرت یک زن، و فاجعه اسیدپاشی، چه چیزی را به دیگران منتقل کردی؟
مهمترین مسئله تغییر نگرش مردم به ویژه در وحلهی اول آقایان جامعهست که به زنان همچون مایملک خود نگاه نکنند. زن جنس و کالایی نیست که قابل خرید و فروش باشد و اگر قرار است از دستش بدهند پس باید او را از بین ببرند به عبارتی حالا که مال من نیست به هیچ کس دیگر نباید تعلق داشته باشد. مهمتر اینکه با تفکرهای غلط مبارزه کنیم به طور مثال اینکه زن باید با لباس سفید به خانه بخت برود و با کفن برگردد. خیلی از این زنان قربانی همین تفکرهای غلط ریشه دوانده در فرهنگمان شدهاند. قوانین حمایتی باید وضع شود تا زنان بعد از تصمیم به جدایی، گرفتار چنین خشونتهایی نشوند.
اما هدف بعدی من آگاهی از خطرات تعلیم و تربیت غلط کودکان دختر و پسر در خانوادهست که خانوادهها به ویژه مادران با دو جنس کودکان خود یکسان و بدون تبعیض برخورد کنند کودکان پسر رابه غلط تربیت نکنیم که در آینده تبدیل به مجرمانی شوند که حق هر گونه ظلم و ستمی برزنان روا بدانند. و مهمتر دختران را انسانهای ضعیف و فاقد اعتماد به نفس بار نیاوریم به عبارتی کلیتر زنجیرهی ایجاد خشونت جدا از عدم وجود قوانین جزایی محکم و قاطع و همچنین قوانین حمایتی در دست تک تک افراد یک جامعه است. طبعا مهم است که با این زنجیر چگونه برخورد کنیم تلاش کنیم به عنوان شهروندان این زنجیر را پاره کنیم یا ادامه دهیم! یادمان باشد که مجرم امروز خود قربانی یک خشونت پنهان یا آشکار دیروز بوده است.
ساخت این فیلم چه مدت طول کشید؟
با احتساب حدودا 7 ماه پژوهش و مرحلهی پروداکشن و پست پروداکشن میتوان گفت حدودا 5 سال به طول انجامید.
تیم شما چند نفر بودند؟ و اگر مایل هستی از آنان نام ببر.
بطور کلی در این پروژه یک گروه 15 تا 16 نفره بودیم. برخی از دوستان متغیر بودند که شامل دستیاران در حوزهی فیلمبرداری، صدابرداری و تدوین میشد. مدیر فیلمبرداری این فیلم را آقای" مهدی اصلانی" بعهده داشتند، صدابردار آقای "علی علوی" و مدیر تولید مرحوم "عباس خدادادی"، بودند که بسیار پدرانه، دوست و رفیق ما در این پروژه بودند و تا همین اواخر قبل از فوتشان، پدرانه معصومه راحمایت میکردند. طراحی صدا و میکس کار در "استودیو مون" و توسط خانم "انسیه ملکی"و تصحیح رنگ و نور و طراح پوستر ایران توسط آقای "بهزاد نعبلندی" انجام شد. ترجمه توسط آقای "حسن شرفالدین" و تیتراژ کار، هم توسط خانم "شهرزاد درفشه" انجام شد. که دست همه آنها را به مهر میفشارم.
چه کسی کار تدوین شما را کرد؟
تدوینگر خوب و صبور فیلم آقای "بابک بهداد " بودند. ایشان یکی از بهترین کارگردانان خوش فکر و مستندساز ایران هستند. بسیار دقیق و حساس بر روی پروژه کار کردند. تدوین این کار به دلیل فشار زیادی که روی تدوینگر و دستیارانش وارد میکرد، حدود 6-7 ماه طول کشید.
خودت به این فیلم چه نمرهای میدهی؟
به عنوان اولین تجربهی ساخت فیلم بلند به خودم نمره 18-19 میدهم. تجربهی بسیار خوبی بود در عین حال که سخت و طاقتفرسا هم بود. در میان تمام حوادث غیر قابل پیشبینی در طول ساخت فیلم اتفاقات ناخوشایندی هم جدای از عملها و دردهای ناشی از جراحات و مشکلات مالی و...بحث فرستادن نامهها به مسئولین بود که بیپاسخ ماندن آن باعث ناراحتی و خشم عمومی به ویژه برای قربانیان و خانوادههایشان شد. سکانسی در فیلم هست به اصرار قربانیها و خانم یاسی ناصری به عنوان خیر تلاشگر در این زمینه که نامهای یا به عبارتی شکایت نامهای از وضع موجود و مشکلات بیشمار حقوقی، قانونی و اجرایی به سران مملکت نوشته میشود که آنها را در جریان مشکلات و وضعیت اسفناک قربانیان قرار میدهند و از مسئولان عالی رتبه نظام درخواست کمک میکنند. نامه به آقای روحانی، خانم ملاوردی ریاست امور زنان در دفتر ریاست جمهوری و لاریجانی قوه قضاییه فرستاده شد. این نامهها توسط دوستان حقوقدان و خبرنگار ارسال شد. اما متاسفانه هیچ یک پاسخی ندادند. حادثهی ناخوشایند دیگر در اواسط کار تدوین بودم،که یکی ازقربانیها " سمیه مهری" که از شخصیتهای فیلم نیز بود، متاسفانه بر اثر شدت جراحات ناشی از نفوذ اسید به دستگاه تنفسیاش از دنیا رفت.
نقش خانواده شما در این راه چقدر پررنگ بود؟ همسرتان چه واکنشی داشت؟
بدون تردید در وحلهی اول به عنوان یک انسان در این پروژه از لحاظ انسانی و احساسی بسیار درگیر شدم. احساس میکردم معصومه و باقی قربانیان همچون عضوی از خانوادهام هستند و با مشاهدهی وضع آنان از نظر روحی خیلی بهم میریختم. تصاویر بسیار بدی در این مدت دیدم که در فیلم استفاده نکردم قطعا نمیتوانم انکار کنم که بر روی روح و روانم تاثیری نگذاشته. خانواده و همسرم در ابتدا خیلی نگران بودند که سوژهی پروژهی جدیدم داستان دردناک و تراژدی اسیدپاشی است. به هر حال حتی واژهی اسید پاشی خود به تنهایی یک واکنش منفی ایجاد میکند. در طول پروژه همسرم مدام نگران وضعیت روحی من بود. سردردهای بدی داشتم. به هر حال نقش همسر و دخترم در طول این چهار پنج سال با وجود اینکه همسرم هنوز نتوانسته خود را راضی کند که فیلم را ببیند، جای تشکر و قدردانی دارد.
این فیلم در شما چه اثر بزرگی گذاشت؟
در طول پروژه دادوستد خوبی بین ما به وجود آمد. صبوری معصومه، مرا صبور کرد و تحمل مرا بالا برد و نگاه من را در برخورد با مشکلات تغییر داد اما مهمترین نکته اینکه در طول ساخت فیلم آموختم تا زمانی که به قول معروف کفش طرف مقابل را به پا نکردهام از راه رفتن دیگران ایراد نگیرم. به عبارتی کسی را قضاوت نکنم. اینها از بهترین اثرات این فیلم در من بود. معصومه به خودباوری بیشتری رسید و من و همه تیم همراهم نیز نکات بزرگ زیادی از آنها آموختیم.
به قضاوت اشاره کردی؟ آنها از چه چیزی قضاوت میشدند؟
بدون تعارف ما ایرانیها به شدت اهل قضاوت کردن یکدیگر هستیم شاید یکی از مشکلات ریشهای ما در همین نکتهی ظریف و اساسی نهفته است. مثلا معصومه در بخشی از پیگیری پروندهی اسید پاشیاش میگفت قاضی دادگاه از معصومه پرسیده تو چه کردی که پدرشوهرت به روی تو اسید پاشیده؟ معصومه میگفت با این حرف قاضی دوباره درد و سوزش اسید رابر روی تنش حس کرده. فکر کنید قاضی یک مملکت چنین قضاوتی کند چقدر باید دردناک باشد.
همه کسانی که این گفتگو را میخوانند مایلند بدانند معصومه در چه وضعی است؟ الان چه میکند؟
او جزو هیئت مدیره انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی ایران است. در حال حاضر سفالگری پیشرفته را ادامه میدهدو پشت چرخ سفالگری سنتی ایران مینشیند و آثار بسیار زیبایی از اشکال مختلف میسازد و حتی در فکر فروش بیشتر آثارش نیز هست، از سوی دیگر، به عنوان معلم در مرکز آموزشی نابینایان تهران " عصای سفید" کار میکند و آموختههایش در زمینه سفالگری را به افراد نابینا منتقل میکند. در حال یادگیری کامپیوتر به شیوه ی نابینایان است. البته فعالیتهای دیگری نیز دارد این اواخر به گروه اجرایی یک نمایشنامه ی عروسکی نیز پیوسته که مراحل تمرینش را سپری میکند و فعالیتهای دیگر او که به طور مبسوط در کتاب زندگینامهاش که در حال نوشتن آن هست ،توضیح خواهد داد .از نظر شخصیتی بسیار قوی و توانمند شده است ، در اکثر محافل هنری و غیره تحسین مردم را بر میانگیزد.
هیچ امیدی به بینایی دوباره معصومه هست؟
عصب یکی از چشمانش به شکل کامل از بین رفته و در مورد چشم دیگرش عصب کار میکند البته بینایی ندارد .با پیشنهاد برخی پزشکان چشم ،منتظر تکنولوژی جدیدیست که به بازار عرضه شود تا مجدد پیوند شبکیهی چشم او انجام شود.
این فیلم تا بحال چند جایزه گرفته؟
در بیش از 15 جشنواره انتخاب و جایزه گرفت و استقبال جهانی وعمومی خوبی از این فیلم شد. من معتقدم هر اثر هنری برای ماندگاری باید بتواند "تلنگر"، "تعمق" و "تدبیر" را به مخاطبین منتقل کند و این فیلم به گفته داوران و منتقدین و تماشاگران چنین توانایی را داشته است.
مردم چگونه میتوانند فیلمت را ببینند
به زودی لینک دسترسی فیلم بر روی وب سایتم قرار خواهدگرفت.
برایت آرزوی موفقیت میکنیم و امیدواریم روزی، این خشونتها در جهان به پایان برسد
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, می 2, 2018 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو