Date: چهارشنبه, ژانویه 27, 2021 - 10:45
* لطفا از پیشینه کاریتان برای ما توضیح دهید و بفرمایید چه شد که از بین هنرها نقاشی را انتخاب کردید.
سلام خدمت شما و همه کسانی که ما را میبینند و صدای ما را میشنوند. حقیقتش این است که من حدودا در 20 سالگی که دانشجو بودم خوب یک نمایشگاهی بود، استادان و دانشجویانی که به قول خودشان خوب بودند در این نمایشگاه شرکت کرده بودند نمایشگاه در پارک لاله بود و کار من را هم در این نمایشگاه شرکت دادند و بعدا اتفاقی افتاد و من رفتم پیش خانوم سیحون که کارهایم را ببیند و خدمتتان عرض کنم که یک سری از کارهایم روی کاغذ بود. ایشان خودش همیشه چهارزانو در اتاقکش روی زمین مینشست، به من گفت: اوه اوه این آشغالها را جمع کن و برو، من خیلی دلم شکست و آدم احساسی بودم، دیگر نقاشیهایم را برداشتم و رفتم. یک مدت بعد خانم سیحون تلفن من را گیر آورده بود به من زنگ زد، آن زمان ما ساکن آزادی بودیم و گفت ننه پاشو و بند و بساطت را بردار و بیاور. بعد فهمیدم همان موقع هوشنگ سیحون همسر سابقش هم نمایشگاه میگذاشت و مرد خیلی آرامی بود واقعا خدا رحمتش کند. وقتی رفتم گفت نقاشیهایت را بده من و فرستاد پیش یک آقایی که الان اسمشان را یادم نمیآید و کارهای من را قاب کردند با قیمت بالا و آن زمان نگفت که پولی بده و خیلی خوشحال بود و کارهای من را گذاشت و در شب افتتاحیه خیلی سر و صدا راه انداخت و من هم رویم نمیشد برای افتتاحیه بروم و آخر سر رفته بودم توی کوچه، آمدند و من را صدا کردند که بیا خبرنگار میخواهد با تو مصاحبه کند. این اولین حرکت professional بود دیگر بعد از آن به قول خودش سرقفلی گالری شدم و در نمایشگاه گروهی شرکت میکردم. یک بار نمایشگاه وسیعی در پارک لاله کنار موزه معاصر برگزار کردیم مجسمه مش حسن پارک را تزیین کرده بود خدا رحمتش کند. در آنجا ما 12 نفر را انتخاب کرده بودیم که ما را جلو و خط اول میگذاشت این آخرین نمایشگاهی بود که با جدیت دنبال کرد و نمایشگاه خیلی خوبی شد و فرح پهلوی هم آمد و افتتاح کرد و با من حرف زد و شوخی کرد. آن زمان خاطرات خوبی بود، مثل خاطره من با سهراب. یک روز نشسته بودم و یک اقایی آمد و کنار من نشست و قیافه خیلی عجیب و غریبی داشت، یک سری کار بود که از من پرسید این کارها چطور است یک سری طراحی بود که من دوست نداشتم گفتم کارها مثل شعر میماند گفت خوب معلوم است شاعر این را کشیده است. این خاطره زیبایی است که من از سهراب داشتم. آن نمایشگاه هم پررونق شد و بعد از آن خیلی نمایشگاه دعوت شدم، در دانمارک دعوت شدم چک و بلغارستان دعوت شدم و همینطور جلو رفتیم یک مدت تصمیم گرفتم بروم در یوگوسلاوی و در آنجا کار کنم و نقاشی کنم رفتم آنجا و یک نمایشگاه گذاشتم خیلی مورد استقبال قرار گرفت ولی خوب یک کشور نیمه سوسیالیستی بود. در ایران و در خارج شاید من 90-92 نمایشگاه داشتم.
*از سبک کاریتان بگویید و اینکه به چه سبکهایی کار میکنید.
بازهم طبق معمول کارهایم سیاه و سفید بود و یک دفعه زدم به سیم آخر و شروع کردم کارهای رنگی را دوباره از سر گرفتن چون اوایل رنگی کار میکردم یک کاری بین کلاسیک، رئالیسم و یک خورده امپرسیونیسم دیگه کارهای امپرسیونیسم شروع شد و خیلی تداوم پیدا کرد ببینید این چیزها دست خود نقاش نیست، البته یک سری از کارهایم مثل سبک و سیاق شبیه ژرژ براک است که پدر کوبیسم دنیا است.
*از جوایزتان هم بگویید، جوایزی که در عرصههای بینالملل کسب کردید.
مال ایران را اگر بخواهم بگویم باید بگویم همه ایران. در کادنیه نیجریه هم من اول شدم از جایی که قبلا کار میکردم برای من یک نامه آمده بود و من دعوت شدم برای بینال، این داستان به اینجا کشید که من دعوت شدم و queen هلند آن را امضا کرده بود این خودش یک رئیس افتخاری یک بینال است بیش از 800 نفر نقاش شرکت کردند زیباترین کارها آمده بود و کسانی که سبک جدید دارند و من به عنوان صاحب سبک شناخته شدم یک کتابی بینال مسترینگ هلند برای من هم فرستادند و یک جایزه هم داشت که اصلا دست من نرسید جزو نفراتی که صاحب سبک بودند شناخته شدم و بین 8800 نفر حدود 270 یا 300 نفر را انتخاب کردند و من یکی از آن منتخبین بودم و خیلی برایم جالب بود. من ذوق زده اینجور چیزها نمیشدم ولی این یکی خیلی برایم جالب بود و به هیچ کس هم نشان ندادم، فقط این اواخر در جایی سخنرانی داشتم و بردنش بالا، دیگر از آن به بعد بینالها و نمایشگاههای بینالمللی را شرکت نمیکنم. یک مقدار که سن بالا میرود کار دیگر کاملا impression است و بعد از آن یک دفعه آدم هل داده میشود، یک نقاش نمیخواهد وقتی یک سبک را سالها کار کرده است یک تکانی به کارش بدهد نه این تکان خودش میآید. یک دفعه abstractions زنده شد در امپرسیونیستهای من impressionهای من و همینطور داشت نفوذ میکرد، میدانید حقه بازی میکرد. من همه کارهایم اسم دارد. به هر صورت الان دارم یک زمستان میکشم و من دلم میخواهد این زمستان را به شما نشان دهم چون این کار الان نیمه کاره است و مردد هستم، ازمغازههایی که رنگ میفروشند من رنگ روغنی میخواهم و گیرم نمیآید و مشکلاتی پیدا کردهام. به هر صورت حضورتان عرض کنم که الان دارم یک زمستانی را کار میکنم که خیلی زمستان است، خیلی سرد است. من یک سرمای دیگری کار کردم که آبی خیلی روشنی است دوستی وقتی آن را دید به من گفت یخ کردم پولاد.
*کرونا روی ابعاد زیادی از زندگی انسانها تاثیر گذاشته است و بسیاری از مشاغل را تحت تاثیر قرار داد میخواستم برای ما توضیح دهید که شما با این پدیده چه کاری کردید و چه کار میکنید.
نقاش تا زمانی که میشناسندش زنده است. همه فکر میکنند مردم فرانسه یا انگلیس خیلی هنرشناس هستند، نه، ببینید ایرانیها حتی سادهترین آنها میایستند و به کارهای آبستره نگاه میکنند. اما در مورد کرونا، اگر آدم نقاش وسیله کار کنار دستش باشد مثل من که الان یک سری محدودیتهایی پیدا کردهام و تنبلی کردم که بروم و خرید کنم، حدس میزدم که ممکن است همه جا بسته شود ولی دوست داشتم که کمکم خرید کنم. ببینید کرونا هنرمندان را هم خانهنشین کرده است خوب پس بهتر میتوانند کار کنند.
*در پایان اگر صحبتی و توصیهای هست که دوست داشته باشید آن را با مخاطبین در میان بگذارید خوشحال میشویم که بشنویم.
یک سری از هنرمندان اینجا واقعا فوقالعاده هستند، ولی آیا کارهایشان را خریدند؟نه. شاید یکی یا دو تا بعد از چند نمایشگاه. خوب ببینید نقاش میخواهد که کارش خریده شود و برود در خانههای مردم. عشق به مردم بدهید و از مردم عشق بگیرید.
*بسیار لذت بردیم از صحبتهای دلنشین شما و همچنین از اینکه تا الان با ما همراه بودید و ما را در این مصاحبه یاری کردید. شما را به خدا میسپارم. خدانگهدار.
خواهش میکنم امیدوارم که سال نو برای بینندگان شما و همه سال دلخوشی باشد، سال زمین خوردن کرونا باشد و برای همه آرزوی خوشحالی میکنم. روزتان بخیر.
سلام خدمت شما و همه کسانی که ما را میبینند و صدای ما را میشنوند. حقیقتش این است که من حدودا در 20 سالگی که دانشجو بودم خوب یک نمایشگاهی بود، استادان و دانشجویانی که به قول خودشان خوب بودند در این نمایشگاه شرکت کرده بودند نمایشگاه در پارک لاله بود و کار من را هم در این نمایشگاه شرکت دادند و بعدا اتفاقی افتاد و من رفتم پیش خانوم سیحون که کارهایم را ببیند و خدمتتان عرض کنم که یک سری از کارهایم روی کاغذ بود. ایشان خودش همیشه چهارزانو در اتاقکش روی زمین مینشست، به من گفت: اوه اوه این آشغالها را جمع کن و برو، من خیلی دلم شکست و آدم احساسی بودم، دیگر نقاشیهایم را برداشتم و رفتم. یک مدت بعد خانم سیحون تلفن من را گیر آورده بود به من زنگ زد، آن زمان ما ساکن آزادی بودیم و گفت ننه پاشو و بند و بساطت را بردار و بیاور. بعد فهمیدم همان موقع هوشنگ سیحون همسر سابقش هم نمایشگاه میگذاشت و مرد خیلی آرامی بود واقعا خدا رحمتش کند. وقتی رفتم گفت نقاشیهایت را بده من و فرستاد پیش یک آقایی که الان اسمشان را یادم نمیآید و کارهای من را قاب کردند با قیمت بالا و آن زمان نگفت که پولی بده و خیلی خوشحال بود و کارهای من را گذاشت و در شب افتتاحیه خیلی سر و صدا راه انداخت و من هم رویم نمیشد برای افتتاحیه بروم و آخر سر رفته بودم توی کوچه، آمدند و من را صدا کردند که بیا خبرنگار میخواهد با تو مصاحبه کند. این اولین حرکت professional بود دیگر بعد از آن به قول خودش سرقفلی گالری شدم و در نمایشگاه گروهی شرکت میکردم. یک بار نمایشگاه وسیعی در پارک لاله کنار موزه معاصر برگزار کردیم مجسمه مش حسن پارک را تزیین کرده بود خدا رحمتش کند. در آنجا ما 12 نفر را انتخاب کرده بودیم که ما را جلو و خط اول میگذاشت این آخرین نمایشگاهی بود که با جدیت دنبال کرد و نمایشگاه خیلی خوبی شد و فرح پهلوی هم آمد و افتتاح کرد و با من حرف زد و شوخی کرد. آن زمان خاطرات خوبی بود، مثل خاطره من با سهراب. یک روز نشسته بودم و یک اقایی آمد و کنار من نشست و قیافه خیلی عجیب و غریبی داشت، یک سری کار بود که از من پرسید این کارها چطور است یک سری طراحی بود که من دوست نداشتم گفتم کارها مثل شعر میماند گفت خوب معلوم است شاعر این را کشیده است. این خاطره زیبایی است که من از سهراب داشتم. آن نمایشگاه هم پررونق شد و بعد از آن خیلی نمایشگاه دعوت شدم، در دانمارک دعوت شدم چک و بلغارستان دعوت شدم و همینطور جلو رفتیم یک مدت تصمیم گرفتم بروم در یوگوسلاوی و در آنجا کار کنم و نقاشی کنم رفتم آنجا و یک نمایشگاه گذاشتم خیلی مورد استقبال قرار گرفت ولی خوب یک کشور نیمه سوسیالیستی بود. در ایران و در خارج شاید من 90-92 نمایشگاه داشتم.
*از سبک کاریتان بگویید و اینکه به چه سبکهایی کار میکنید.
بازهم طبق معمول کارهایم سیاه و سفید بود و یک دفعه زدم به سیم آخر و شروع کردم کارهای رنگی را دوباره از سر گرفتن چون اوایل رنگی کار میکردم یک کاری بین کلاسیک، رئالیسم و یک خورده امپرسیونیسم دیگه کارهای امپرسیونیسم شروع شد و خیلی تداوم پیدا کرد ببینید این چیزها دست خود نقاش نیست، البته یک سری از کارهایم مثل سبک و سیاق شبیه ژرژ براک است که پدر کوبیسم دنیا است.
*از جوایزتان هم بگویید، جوایزی که در عرصههای بینالملل کسب کردید.
مال ایران را اگر بخواهم بگویم باید بگویم همه ایران. در کادنیه نیجریه هم من اول شدم از جایی که قبلا کار میکردم برای من یک نامه آمده بود و من دعوت شدم برای بینال، این داستان به اینجا کشید که من دعوت شدم و queen هلند آن را امضا کرده بود این خودش یک رئیس افتخاری یک بینال است بیش از 800 نفر نقاش شرکت کردند زیباترین کارها آمده بود و کسانی که سبک جدید دارند و من به عنوان صاحب سبک شناخته شدم یک کتابی بینال مسترینگ هلند برای من هم فرستادند و یک جایزه هم داشت که اصلا دست من نرسید جزو نفراتی که صاحب سبک بودند شناخته شدم و بین 8800 نفر حدود 270 یا 300 نفر را انتخاب کردند و من یکی از آن منتخبین بودم و خیلی برایم جالب بود. من ذوق زده اینجور چیزها نمیشدم ولی این یکی خیلی برایم جالب بود و به هیچ کس هم نشان ندادم، فقط این اواخر در جایی سخنرانی داشتم و بردنش بالا، دیگر از آن به بعد بینالها و نمایشگاههای بینالمللی را شرکت نمیکنم. یک مقدار که سن بالا میرود کار دیگر کاملا impression است و بعد از آن یک دفعه آدم هل داده میشود، یک نقاش نمیخواهد وقتی یک سبک را سالها کار کرده است یک تکانی به کارش بدهد نه این تکان خودش میآید. یک دفعه abstractions زنده شد در امپرسیونیستهای من impressionهای من و همینطور داشت نفوذ میکرد، میدانید حقه بازی میکرد. من همه کارهایم اسم دارد. به هر صورت الان دارم یک زمستان میکشم و من دلم میخواهد این زمستان را به شما نشان دهم چون این کار الان نیمه کاره است و مردد هستم، ازمغازههایی که رنگ میفروشند من رنگ روغنی میخواهم و گیرم نمیآید و مشکلاتی پیدا کردهام. به هر صورت حضورتان عرض کنم که الان دارم یک زمستانی را کار میکنم که خیلی زمستان است، خیلی سرد است. من یک سرمای دیگری کار کردم که آبی خیلی روشنی است دوستی وقتی آن را دید به من گفت یخ کردم پولاد.
*کرونا روی ابعاد زیادی از زندگی انسانها تاثیر گذاشته است و بسیاری از مشاغل را تحت تاثیر قرار داد میخواستم برای ما توضیح دهید که شما با این پدیده چه کاری کردید و چه کار میکنید.
نقاش تا زمانی که میشناسندش زنده است. همه فکر میکنند مردم فرانسه یا انگلیس خیلی هنرشناس هستند، نه، ببینید ایرانیها حتی سادهترین آنها میایستند و به کارهای آبستره نگاه میکنند. اما در مورد کرونا، اگر آدم نقاش وسیله کار کنار دستش باشد مثل من که الان یک سری محدودیتهایی پیدا کردهام و تنبلی کردم که بروم و خرید کنم، حدس میزدم که ممکن است همه جا بسته شود ولی دوست داشتم که کمکم خرید کنم. ببینید کرونا هنرمندان را هم خانهنشین کرده است خوب پس بهتر میتوانند کار کنند.
*در پایان اگر صحبتی و توصیهای هست که دوست داشته باشید آن را با مخاطبین در میان بگذارید خوشحال میشویم که بشنویم.
یک سری از هنرمندان اینجا واقعا فوقالعاده هستند، ولی آیا کارهایشان را خریدند؟نه. شاید یکی یا دو تا بعد از چند نمایشگاه. خوب ببینید نقاش میخواهد که کارش خریده شود و برود در خانههای مردم. عشق به مردم بدهید و از مردم عشق بگیرید.
*بسیار لذت بردیم از صحبتهای دلنشین شما و همچنین از اینکه تا الان با ما همراه بودید و ما را در این مصاحبه یاری کردید. شما را به خدا میسپارم. خدانگهدار.
خواهش میکنم امیدوارم که سال نو برای بینندگان شما و همه سال دلخوشی باشد، سال زمین خوردن کرونا باشد و برای همه آرزوی خوشحالی میکنم. روزتان بخیر.
