Date: سهشنبه, اوت 10, 2021 - 10:45
سلام و عرض ادب خدمت کسانی که صدا و تصویر من را دارند، من مهین پولادخان هستم، 16-17 سال است که به کانادا مهاجرت کردهایم و ساکن تورنتو کانادا هستیم. البته مهاجرت همیشه مشکلاتی با خودش دارد و ما هم بینصیب نبودیم. در درجه اول آرزوی سلامتی دارم برای تمام انسانها و برگشت به اجتماعمان و رونق کسب و کارها و آن چیزی که حق هر انسانی است، امیدوارم که این بیماری مهلک از کل جهان ریشه کن شود و همه ما انسانها در سلامتی کامل باشیم و ریشه این بیماری و هر بیماری واگیردار مهلک از سر ما انسانها کنده شود. همیشه اتفاقات جالبی هم برای مهاجرین میافتد و من هم یکی از خاطراتی که دارم در این مورد است، سه روز بود ما به تورنتو آمده بودیم و هنوز خواب من تنظیم نشده بود. یک روز صبح زود بیدار شدم، اینجا هم همه جا سرسبز و خوب و بهار هم بود و گفتم تا شوهرم و بچهها بیدار میشوند من بروم و یک قدمی بزنم. همینطور که در حال خودم بودم و داشتم میرفتم یک مرتبه سر بلند کردم و دیدم ای داد بیداد من یک جایی هستم که دیگر خانهمان را گم کردهام و عجیب این بود که نمیدانستم و هر جا را نگاه میکردم همه خانهها شبیه هم بود و کوچهها مثل هم بود و البته که اینجا کوچه مثل کوچههایی که در ایران بود نداریم، موبایل هم با خودم نبرده بودم و واقعا دیگر ترسیدم، گفتم خدایا چکار کنم و حدود نیم ساعت از این خیابان به آن خیابان رفتم و دیدم همه جا پارک است و همه خانهها مثل هم هستند. در این موقع دیدم یک خانمی یک مقدار خرید کرده است و داشتند میآمدند و من نزدیک یک مدرسه بودم. من هم به هر صورت سه روز بود آمده بودم و حالا تحصیلاتی هم که داشتیم وقتی از زبان استفاده نکنیم همه را فراموش میکنیم، در هر صورت رفتم و یک سلام و علیکی کردم و گفتم که من ایرانی هستم و ایشان هم گفتند منم ایرانی هستم و یک لبخندی زدند و من انگار خدا دنیا را بهم داد، گفتم حقیقت این است که من آمدم برای پیاده روی چون خوابم نمیبرد و ما تازه آمدهایم اینجا و من خانهمان را گم کردهام. ایشان به من لطف کردند و گفتند آدرست را میدانی؟ گفتم بله و آدرسم را به ایشان گفتم و گفتند که من راننده school bus هستم و بیایید و سوار اتوبوس شوید و من شما را میرسانم و من به ایشان گفتم که شنیده بودم و حتی دیده بودم بعضیها واقعا مثل یک فرشته در زندگی آدم وارد میشوند، مثل شوهرم، مثل بچههایم و خیلی افراد دیگر، ولی گفتم شما هم یکی از آن فرشتهها هستی که امروز خدا شما را برای من رساند، چون من واقعا درمانده بودم و میخواستم بزنم زیر گریه و هیچ جا را بلد نبودم و موبایل هم نیاورده بودم و تصمیم گرفته بودم یک مقدار صبر کنم تا ساعت بگذرد. چون اون موقع 7 صبح بود و بعد برم در یکی از خانهها را بزنم و اجازه بگیرم که از تلفنشان استفاده کنم و به خانوادهام اطلاع دهم که مادرشان گم شده و بیایند و پیدایش کنند. ولی خوب آن خانم به من کمک کردند و من را رساندند در خانه و خیلی هم به ایشان تعارف کردم که برای صبحانه در خدمتشان باشم و گفتند که من باید بروم و بچهها را سوار کنم و به مدرسه برسانم. هم لحظه خیلی بدی بود آن زمانی که احساس کردم همه درها به رویم بسته است و میخواستم گریه کنم، بعد هم فوقالعاده خوشحال شدم، بخصوص وقتی یک هموطنم را دیدم.
انشاالله همیشه خوب و خوش سلامت باشید و هر جایی از دنیا که هستید امیدوارم که آرامش و خوشبختی برای همه مردم پیش بیاید و ناراحتی و مشکلات از بین برود. من خیلی خوشحال هستم که آمدم و اینجا زندگی میکنم چون از هر نظر کشور خیلی خوبی است و به ما میرسند و خیلی کانادا را دوست دارم، البته که وطن خودم را هم خیلی دوست دارم. به هر صورت برای مهاجرین یک وطن دوم هم هست که ما وطن دوممان کانادا است. خوب و خوش و سلامت باشید. خدانگهدار.
انشاالله همیشه خوب و خوش سلامت باشید و هر جایی از دنیا که هستید امیدوارم که آرامش و خوشبختی برای همه مردم پیش بیاید و ناراحتی و مشکلات از بین برود. من خیلی خوشحال هستم که آمدم و اینجا زندگی میکنم چون از هر نظر کشور خیلی خوبی است و به ما میرسند و خیلی کانادا را دوست دارم، البته که وطن خودم را هم خیلی دوست دارم. به هر صورت برای مهاجرین یک وطن دوم هم هست که ما وطن دوممان کانادا است. خوب و خوش و سلامت باشید. خدانگهدار.