تا زمانیکه شخص نتواند این افکار "خودکوچکبینی" را که در متن رفتار خود میباشد تغییر دهد، به همان حال خواهد ماند
روانشناسی- 1043
خودباوری چیست؟ معنی خودباوری اینست که شخص خود را با آنچه که دارد بپذیرد نه کم و نه زیاد. متاسفانه پذیرش و ویژگیهای شخصی برای همه افراد وجود ندارد. یکی از عوامل مهم شخصیتی در زندگی افراد قبول و پذیرش آنچه خود دارند و یا آنچه که هستند میباشد. افرادی که خودباوری ضعیفی دارند هرگز کیفیتهای روانی- عاطفی خوب خود را نمیبینند و خود را آنطوریکه هستند نمیپذیرند. چه تعداد خانمهای زیبایی را میبینید و میشناسید که معتقدند زیبا نیستند. چه تعداد افرادی را میشناسید که بسیار هنرمندند لیکن هرگز خود را قبول ندارند. متاسفانه این افراد در زندگی زناشویی خود را پایینتر از آنچه هستند میدانند و دیگران از این سواستفاده مینمایند. اینها اغلب ارزش واقعی خود را نمیدانند.
در واقع صدمه بسیاری از واکنشهای عاطفی منفی حاصلش پایین آوردن خودباوری در شخص است. البته زمانی که شخص افسرده باشد، باور دارد که فرد بیخاصیتی است و هر چه این افسردگی بالاتر برود احساس بیارزشی در او بیشتر میشود. باور کنید که شما تنها نیستید. دکتر E.Beck نشان داده است که 80 درصد افراد افسرده گفتهاند از خودشان خوششان نمیآید.
افراد افسرده خود را در کیفیتهای مختلف روانی مثل هوش، پیشرفت، معروفیت، جذابیت، تندرستی و توانایی کمتر و پایینتر از دیگران میبینند. شخص افسرده احساس میکند که شکست خورده است، ناقص است، بیلیاقت و بیبهره میباشد. آنها تصور و برداشت ضعیفی از خود دارند. درست مثل نگاه کردن از پشت نوعی شیشه ذرهبین که میتواند یک اشتباه کوچک و یا ناکامل بودن را به یک نمونه بزرگ و فرد شکستخورده تبدیل نماید، مثلاً یک دانشجوی باهوش سال اول دانشگاه را در کلاس درس به دستپاچگی و نگرانی تبدیل کند. زمانیکه استاد او را برای پاسخی صدا بزند، احتمالاً از خود بیخود میشود زیرا احساس عیب شخصی از خود دارد که عامل اصلی این مشکل است. این افراد حتی وقتی دیگران امتیازی به آنها بدهند یا آنرا قبول ندارند و یا نوعی تعارف شخصی میپندارند، در واقع اینگونه افراد از حمایت درونی که بتوانند خود را همانگونه که هستند بپذیرند، عاری هستند. آنها در واقع خود، خودشان را محکوم میکنند که طبعا غیرمنطقی است. اگر شخصی حالت افسردگی پیدا کند، بسیار سخت است که بتواند الگوهای تفکر غیرمنطقی را که باعث پایین آوردن شخصیت او شده است پیدا نماید. در واقع به احتمال زیاد او معتقد میشود که واقعاً کوچکتر و بیارزشتر از دیگران است. هر پیشنهادی که عکس این قضیه باشد را احتمالاً نمیپذیرد و به نظرش احمقانه و ناجور است. متاسفانه زمانیکه شخص افسرده و غمگین باشد فکر میکند فرد نامناسبی است. در موارد زیادی شخص به صورت واضح و با اصرار، باور غیرمنطقی دارد که فکر میکند ناکامل و ناقص است. و چه بسا ممکن است که شخص دوستان، فامیل و حتی رواندرمانگر خود را به پذیرش این ایده راهنمایی نماید. سالهای زیادی روانپزشکان اعتقاد پیدا کرده بودند که سیستم ارزشیابی منفی فرد افسرده را بدون ذکر کردن نظر شخص بیمار بپذیرند.
مثلاً فروید معتقد بود که اگر بیمار بگوید که بیارزش و بیخاصیت است نمیتواند پیشرفت کند و از لحاظ اخلاقی نیز زبون و حقیر میباشد، چرا؟ زیرا خود بیمار گفته است، بنابراین برای درمانگر بیفایده است که با بیمار موافقت ننماید. فروید معتقد بود که درمانگر بایستی موافقت کند که بیمار در واقع نسبت به همه چیز بیعلاقه، غیرقابل دوست داشتن، خود -محور نبودن، ناراحت و بیاهمیت باشد. این کیفیتها از نظر فروید نشاندهنده واقعیت فرد میباشد و مراحل اختلافات روانی بسیار ساده او حقیقت را بیشتر و بهتر نشان میدهد.
بسیاری از بیماران ممکن است مورد عشق و علاقه دیگران باشند اما این به تنهایی نمیتواند به آنها کمک کند زیرا "خوددوست داشتن" و "خودباوری" در آنها گمشده است. تنها احساس خود شخص از باارزش بودن خودش نشان میدهد که چگونه احساسی دارد. شخص با خودباوری پایین و یا ظریف ممکن است از خود بپرسد که من احساس خودباارزشی را چگونه به دست آورم. حقیقت اینست که من خود را سزاوار شخص نالایق و نامناسب میبینم و اعتقاد دارم که واقعاً مثل افراد دیگر خوب نیستم. من فکر نمیکنم بتوانم کاری برای آن کنم تا احساسات پوسیده خود را تغییر دهم زیرا این همان است که من هستم و این احساس من است. ما البته امروزه این احساسات آنها را میپذیریم اما آنها را به یک ارزیابی منظم از احساسات منفی خود راهنمایی مینمائیم. مثلاً از آنها میپرسیم که آیا واقعاً شما درست میگوئید که از درون معتقد شدهاید که شخص بیارزشی هستید. البته روی آنها باید به شدت کار کرد. متاسفانه نظر آنها نسبت به خود همه و یا هیچ است. "من بیارزش هستم و هرگز بهتر نخواهم شد". آنها حتی بعد از چند جلسه رواندرمانی باز هم همان افکار قدیمی را دارند. متاسفانه این افکار نادرست حاصل تربیت و آموزش آنها در کودکی است که مثل نقشی بر سنگ بر جای مانده است تو هیچ چیز نمیشوی، تو اصلاً آدم حسابی نیستی، خیلی زشت و بدقوارهای، تو خیلی کوتاه و چاق و فربه هستی. درس خواندن بیارزش و بیفایده است مثل خودت، تو عاقبتی نداری و میترسم شخص بیکارهای بشوی. این عبارات بیمحتوی نه تنها از اولیا شنیده میشود بلکه از آموزگاران و مربیان و همکلاسان نیز شنیده میشود. این گفتههای نامربوط آتش درونی شخصی را که خودباوری پایینی دارد بیشتر شعلهور میکند. در این حال فرد نمیتواند کاری کند. زیرا احساس بیارزش بودن در نزد خود شخص با ارزش است. بنابراین خیلی کم میتوان به فرد گفت که فکرش درباره خود منطقی نیست. این گفتهها را زمانی به مغزشان سپردهاند که توانایی تجزیه و تحلیل مطالب و فکر منطقی نداشتهاند. آنها معمولاً به خود میگویند که فکر نمیکنند راهی باشد که آنها را از این احساسات ناراحت کننده رها سازد.
تا زمانیکه شخص نتواند این افکار "خودکوچکبینی" را که در متن رفتار خود میباشد تغییر دهد، به همان حال خواهد ماند. البته ما کوشش میکنیم که آنها را راهنمایی و اصلاح نماییم.
در اینجا چند راه مفید را به شما ارائه میدهم تا شاید برایتان کمکی باشد. البته بهتر است که به یک مشاور و یا درمانگر نیز رجوع کنید.
1- اولین و مهمترین قدم اینست که با تمرین مداوم و با حوصله آنچه را که انتقاد درونی به شما میگوید با آن روبرو شوید و به آن پاسخ مثبت دهید. نه من اصلاً تنبل نیستم من باارزش هستم. قیافه من هم بد نیست و دوست داشتنی است. مثلاً به خود بگوئید تو کی هستی و یا چه میگویی که من بیارزش هستم. من حرفهای ترا قبول ندارم. تو دشمن من هستی و به تو نشان میدهم که آنچه میگویی نادرست است.
این احساس بیارزش بودن را گفتگوهای درونی مربوط به انتقاد از خود خلق کرده است. بحثهایی که مثلاً من اصلاً فرد خوبی نیستم و یا من از دیگران حقیرتر میباشم و امثال آن. اینها در واقع احساسات شما را برای خود-باوری ضعیف میسازند (ایجاد میکنند) باید جلوی آنها بایستید و به طور مستمر بگوئید نه این درست نیست (تلقین و گفتگو با خود).
2- به خودتان آموزش دهید تا بتوانید افکار انتقاد کننده خودتان را به نحوی که به ذهنتان میرسند تشخیص دهید و آنها را روی کاغذ بنویسید تا بتوانید بهتر با آنها مواجه شوید.
3- یاد بگیرید و از خود بپرسید که چرا این افکار تحریف شده و قلب ماهیت دادهاند. من خود میدانم آنچه از درون به من گفته میشود درست نیستند.
4- مقابله کردن با گفتگوهای درون ذهنتان را تمرین نمائید و یک سیستم "خودارزشیابی" واقعی را در خود پرورش دهید. مدام با آن افکار انتقادی خود روبرو شوید و با آرامش به خود بگویید که این انتقادها منطقی و درست نیستند و باید با انتقادهای سازنده جایشان عوض شود. به خود بگوئید اگر من بیارزش بودم چرا حالا صاحب کلی معلومات و مدارک و مقام هستم. با اولیا و دیگران عصبانی نشوید متاسفانه آنها نمیدانستند که چه میگویند و چه تاثیری در بزرگسالی بر شما میگذارند...
خودباوری چیست؟ معنی خودباوری اینست که شخص خود را با آنچه که دارد بپذیرد نه کم و نه زیاد. متاسفانه پذیرش و ویژگیهای شخصی برای همه افراد وجود ندارد. یکی از عوامل مهم شخصیتی در زندگی افراد قبول و پذیرش آنچه خود دارند و یا آنچه که هستند میباشد. افرادی که خودباوری ضعیفی دارند هرگز کیفیتهای روانی- عاطفی خوب خود را نمیبینند و خود را آنطوریکه هستند نمیپذیرند. چه تعداد خانمهای زیبایی را میبینید و میشناسید که معتقدند زیبا نیستند. چه تعداد افرادی را میشناسید که بسیار هنرمندند لیکن هرگز خود را قبول ندارند. متاسفانه این افراد در زندگی زناشویی خود را پایینتر از آنچه هستند میدانند و دیگران از این سواستفاده مینمایند. اینها اغلب ارزش واقعی خود را نمیدانند.
در واقع صدمه بسیاری از واکنشهای عاطفی منفی حاصلش پایین آوردن خودباوری در شخص است. البته زمانی که شخص افسرده باشد، باور دارد که فرد بیخاصیتی است و هر چه این افسردگی بالاتر برود احساس بیارزشی در او بیشتر میشود. باور کنید که شما تنها نیستید. دکتر E.Beck نشان داده است که 80 درصد افراد افسرده گفتهاند از خودشان خوششان نمیآید.
افراد افسرده خود را در کیفیتهای مختلف روانی مثل هوش، پیشرفت، معروفیت، جذابیت، تندرستی و توانایی کمتر و پایینتر از دیگران میبینند. شخص افسرده احساس میکند که شکست خورده است، ناقص است، بیلیاقت و بیبهره میباشد. آنها تصور و برداشت ضعیفی از خود دارند. درست مثل نگاه کردن از پشت نوعی شیشه ذرهبین که میتواند یک اشتباه کوچک و یا ناکامل بودن را به یک نمونه بزرگ و فرد شکستخورده تبدیل نماید، مثلاً یک دانشجوی باهوش سال اول دانشگاه را در کلاس درس به دستپاچگی و نگرانی تبدیل کند. زمانیکه استاد او را برای پاسخی صدا بزند، احتمالاً از خود بیخود میشود زیرا احساس عیب شخصی از خود دارد که عامل اصلی این مشکل است. این افراد حتی وقتی دیگران امتیازی به آنها بدهند یا آنرا قبول ندارند و یا نوعی تعارف شخصی میپندارند، در واقع اینگونه افراد از حمایت درونی که بتوانند خود را همانگونه که هستند بپذیرند، عاری هستند. آنها در واقع خود، خودشان را محکوم میکنند که طبعا غیرمنطقی است. اگر شخصی حالت افسردگی پیدا کند، بسیار سخت است که بتواند الگوهای تفکر غیرمنطقی را که باعث پایین آوردن شخصیت او شده است پیدا نماید. در واقع به احتمال زیاد او معتقد میشود که واقعاً کوچکتر و بیارزشتر از دیگران است. هر پیشنهادی که عکس این قضیه باشد را احتمالاً نمیپذیرد و به نظرش احمقانه و ناجور است. متاسفانه زمانیکه شخص افسرده و غمگین باشد فکر میکند فرد نامناسبی است. در موارد زیادی شخص به صورت واضح و با اصرار، باور غیرمنطقی دارد که فکر میکند ناکامل و ناقص است. و چه بسا ممکن است که شخص دوستان، فامیل و حتی رواندرمانگر خود را به پذیرش این ایده راهنمایی نماید. سالهای زیادی روانپزشکان اعتقاد پیدا کرده بودند که سیستم ارزشیابی منفی فرد افسرده را بدون ذکر کردن نظر شخص بیمار بپذیرند.
مثلاً فروید معتقد بود که اگر بیمار بگوید که بیارزش و بیخاصیت است نمیتواند پیشرفت کند و از لحاظ اخلاقی نیز زبون و حقیر میباشد، چرا؟ زیرا خود بیمار گفته است، بنابراین برای درمانگر بیفایده است که با بیمار موافقت ننماید. فروید معتقد بود که درمانگر بایستی موافقت کند که بیمار در واقع نسبت به همه چیز بیعلاقه، غیرقابل دوست داشتن، خود -محور نبودن، ناراحت و بیاهمیت باشد. این کیفیتها از نظر فروید نشاندهنده واقعیت فرد میباشد و مراحل اختلافات روانی بسیار ساده او حقیقت را بیشتر و بهتر نشان میدهد.
بسیاری از بیماران ممکن است مورد عشق و علاقه دیگران باشند اما این به تنهایی نمیتواند به آنها کمک کند زیرا "خوددوست داشتن" و "خودباوری" در آنها گمشده است. تنها احساس خود شخص از باارزش بودن خودش نشان میدهد که چگونه احساسی دارد. شخص با خودباوری پایین و یا ظریف ممکن است از خود بپرسد که من احساس خودباارزشی را چگونه به دست آورم. حقیقت اینست که من خود را سزاوار شخص نالایق و نامناسب میبینم و اعتقاد دارم که واقعاً مثل افراد دیگر خوب نیستم. من فکر نمیکنم بتوانم کاری برای آن کنم تا احساسات پوسیده خود را تغییر دهم زیرا این همان است که من هستم و این احساس من است. ما البته امروزه این احساسات آنها را میپذیریم اما آنها را به یک ارزیابی منظم از احساسات منفی خود راهنمایی مینمائیم. مثلاً از آنها میپرسیم که آیا واقعاً شما درست میگوئید که از درون معتقد شدهاید که شخص بیارزشی هستید. البته روی آنها باید به شدت کار کرد. متاسفانه نظر آنها نسبت به خود همه و یا هیچ است. "من بیارزش هستم و هرگز بهتر نخواهم شد". آنها حتی بعد از چند جلسه رواندرمانی باز هم همان افکار قدیمی را دارند. متاسفانه این افکار نادرست حاصل تربیت و آموزش آنها در کودکی است که مثل نقشی بر سنگ بر جای مانده است تو هیچ چیز نمیشوی، تو اصلاً آدم حسابی نیستی، خیلی زشت و بدقوارهای، تو خیلی کوتاه و چاق و فربه هستی. درس خواندن بیارزش و بیفایده است مثل خودت، تو عاقبتی نداری و میترسم شخص بیکارهای بشوی. این عبارات بیمحتوی نه تنها از اولیا شنیده میشود بلکه از آموزگاران و مربیان و همکلاسان نیز شنیده میشود. این گفتههای نامربوط آتش درونی شخصی را که خودباوری پایینی دارد بیشتر شعلهور میکند. در این حال فرد نمیتواند کاری کند. زیرا احساس بیارزش بودن در نزد خود شخص با ارزش است. بنابراین خیلی کم میتوان به فرد گفت که فکرش درباره خود منطقی نیست. این گفتهها را زمانی به مغزشان سپردهاند که توانایی تجزیه و تحلیل مطالب و فکر منطقی نداشتهاند. آنها معمولاً به خود میگویند که فکر نمیکنند راهی باشد که آنها را از این احساسات ناراحت کننده رها سازد.
تا زمانیکه شخص نتواند این افکار "خودکوچکبینی" را که در متن رفتار خود میباشد تغییر دهد، به همان حال خواهد ماند. البته ما کوشش میکنیم که آنها را راهنمایی و اصلاح نماییم.
در اینجا چند راه مفید را به شما ارائه میدهم تا شاید برایتان کمکی باشد. البته بهتر است که به یک مشاور و یا درمانگر نیز رجوع کنید.
1- اولین و مهمترین قدم اینست که با تمرین مداوم و با حوصله آنچه را که انتقاد درونی به شما میگوید با آن روبرو شوید و به آن پاسخ مثبت دهید. نه من اصلاً تنبل نیستم من باارزش هستم. قیافه من هم بد نیست و دوست داشتنی است. مثلاً به خود بگوئید تو کی هستی و یا چه میگویی که من بیارزش هستم. من حرفهای ترا قبول ندارم. تو دشمن من هستی و به تو نشان میدهم که آنچه میگویی نادرست است.
این احساس بیارزش بودن را گفتگوهای درونی مربوط به انتقاد از خود خلق کرده است. بحثهایی که مثلاً من اصلاً فرد خوبی نیستم و یا من از دیگران حقیرتر میباشم و امثال آن. اینها در واقع احساسات شما را برای خود-باوری ضعیف میسازند (ایجاد میکنند) باید جلوی آنها بایستید و به طور مستمر بگوئید نه این درست نیست (تلقین و گفتگو با خود).
2- به خودتان آموزش دهید تا بتوانید افکار انتقاد کننده خودتان را به نحوی که به ذهنتان میرسند تشخیص دهید و آنها را روی کاغذ بنویسید تا بتوانید بهتر با آنها مواجه شوید.
3- یاد بگیرید و از خود بپرسید که چرا این افکار تحریف شده و قلب ماهیت دادهاند. من خود میدانم آنچه از درون به من گفته میشود درست نیستند.
4- مقابله کردن با گفتگوهای درون ذهنتان را تمرین نمائید و یک سیستم "خودارزشیابی" واقعی را در خود پرورش دهید. مدام با آن افکار انتقادی خود روبرو شوید و با آرامش به خود بگویید که این انتقادها منطقی و درست نیستند و باید با انتقادهای سازنده جایشان عوض شود. به خود بگوئید اگر من بیارزش بودم چرا حالا صاحب کلی معلومات و مدارک و مقام هستم. با اولیا و دیگران عصبانی نشوید متاسفانه آنها نمیدانستند که چه میگویند و چه تاثیری در بزرگسالی بر شما میگذارند...
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, June 19, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
![]() | Safar Daee دکتر صفر داعی دکترای روانشناسی از دانشگاه انگلستان 905-770-4556 |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو