کوچه باغم را دوست داشتم... آرام و بیصدا،سبز و غمگین بود...چه غم دلنشینی... کوچه باغم را ترک نمیکردم... قدم زدن در کوچه باغم بالاترین دلخوشیم بود... و...من...مشتاقتر از همیشه به فکر بازگشت بودم..
بنابراین در جهت تکریم به زنان در سرتاسر جهان به ویژه در شهر تورنتو مطالب این هفته، سخن و اندیشه را به معرفی چند تن از زنان اهل قلم ایرانی ساکن تورنتو اختصاص میدهیم و با کلیه زنان در احقاق حقوق خود احساس همدردی میکنیم.
نوشین سالاری
سالاری علاوه بر فعالیت در رشته داروسازی، به ادبیات داستانی علاقه وافری دارد و تاکنون از ایشان دو مجموعه داستان کوتاه به نامهای "پایان درخت سیب" در سال 2005 در تهران توسط انتشارات مروارید و "وقتی برای گل" در سال 2016 در تورنتو توسط انتشارات پگاه به چاپ رسیده است. این نویسنده ایرانی همچنین رمانی در حال نوشتن دارد که به زودی منتشر خواهد شد.
سالاری به خاطر داستان "ماهی فلزی" که در مجموعه داستان "پایان درخت سیب" چاپ شده است در دوره پنجم جایزه ادبی هوشنگ گلشیری برنده جایزه تک داستان شد که این جایزه یکی از معتبرترین جایزههای ادبی و مستقل در ایران است.
سالاری در رابطه با چگونگی گرایشش به ادبیات و داستاننویسی گفت: از دوران نوجوانی با شادروان دکتر محمود عنایت که آن زمان مجله وزین "نگین" را در تهران منتشر میکرد همسایه بودند. به همین علت و بر اثر تشویقهای این استاد و ذوق و استعداد شخصی او به داستاننویسی رو آورد و داستانی که نوشته بود در مجله "نگین" به چاپ رسید. از آن پس او این کار را با جدیت پیگیری کرد تا آنکه آثارش در مجموعه قصههای کوچک ایران و جهان توسط تقیزاده به چاپ رسید و آنگاه انتشارات مروارید آن را در کتابی منتشر کرد. هنگامی که وی به کانادا آمد تعداد قابل توجهی از داستانهایش در نشریات تورنتو چاپ شد و سرانجام انتشارات پگاه مجموعه دیگری از این داستانها را به بازار عرضه کرد.
این نویسنده از میان داستانهای کوتاه خود تعدادی را برتر میداند که آنها عبارتند از: روزگار بد فیلهای مهربان، ماهی فلزی و وقتی برای گل. ضمن تبریک روز جهانی زن به این نویسنده ساکن تورنتو، به بخش کوتاهی از داستان "سفرهای فرخنده "توجه کنید و با دنیای نوشتههای سالاری که دنیای زیبای زنانه است آشنا شوید:
"ما زنها به سفر میرویم و مردهایمان در خانه میمانند. شوهرم یکبار گفت:مارکوپولو هم این همه به سفر نرفت. حتماً یک روز خسته شد و نشست سر جایش. گفتم:مارکوپولو مرد بود لابد زود خسته شد.
به هم زنگ میزنیم،پنج زن هستیم، بستگان دور و نزدیک. تدارک سفر را من میبینم. به این آژانس وآن آژانس زنگ میزنم. در اینترنت نگاه میکنم. عکسهایی از گوشه و کنار دنیا. به جاهایی میرویم که بستگانی داریم. زنانی مثل خودمان. تفاوتی اما هست. ما ماندهایم و آنها رفتهاند...
شوق سفر دارم. دیدن اینجا و آنجا. به هر کجا که میرویم به زنها نگاه میکنم. جوانترها، زنهای همسن و سال خودمان، پیرترها، زنهایی از همه سنین از کنار ما میگذرند. گاهی آرایش کردهاند. گاهی نکردهاند. گاهی بوی عطری در هوا می ماند...."
آیدا احدیانی
آیدا احدیانی متولد آبان 1357 در تهران است که چهارده سال پیش به تورنتو مهاجرت کرده است. احدیانی دارای تحصیلات مهندسی است ولی یکی از دغدغههای او نوشتن است. او نوشتن را قبل از مهاجرت آغاز کرد و در جلسات و کارگاههای داستاننویسی کارنامه،کلاسهای شهریار مندنیپور شرکت داشت. یکی از کارهای اصلی او وبلاگنویسی است و چندین سال در وبلاگ "پیادهرو" مطلب مینوشت که مخاطبان فراوانی داشت. از او مجموعه داستان "شهر باریک" شامل هجده داستان کوتاه با تصویرسازی توکا نیستانی در سال 2009 در تورنتو منتشر شد.که مورد استقبال قابل توجهی قرار گرفت. کتاب دیگر این نویسنده "دکتر برایان از دودکش بالا میرود"نام دارد که در سال 1393 (2014) در تورنتو به جامعه کتاب خوان عرضه گردید و در آرتا گالری رونمایی شد. این مجموعه شامل ده داستان کوتاه است.به طور کلی کتابهای احدیانی را میتوان نمونههای خوبی از ادبیات مهاجرت تلقی کرد که روان و ساده زندگی در غربت را روایت میکند.
نوشتههای این نویسنده که از تکنیک قوی داستاننویسی برخوردار است، با دیالوگهای حساب شده، متن جاافتاده و یکنواختی در سرتاسر داستانها، نمونههای خوبی است که بنابر اظهار نظر برخی از منتقدان، از جملهی ادبیات پست مدرن به زبان فارسی به حساب میآید. به بخشی از یک دیالوگ در داستان "ماهیگیران رودخانه فرانسوی" از مجموعه داستان " دکتر برایان از دودکش بالا میرود" که در بخش زایمان بیمارستان اتفاق میافتد توجه کنید:
-مرد آرام حرف میزند:"اولیه؟"
-سارا جوابش را میدهد:"اولی و آخری."
-"همه همین رو میگن، ولی بعد یادشون میره."
-"من که حافظه فیل دارم.دومیه؟"
-"سومی."
-"چه جرئتی دارید؟"
-"من که کاری نکردهام. همه کارها رو زنم کرده. اونی که جرئت داره زنمه."
-"مگه فقط زایمانه؟تازه اصلش مونده، مگه نه؟"
-"آره خب،متاسفانه اصلش مونده. البته نانسی بچهها رو خیلی خوب جمع و جور میکنه."
-"امیدوارم من هم از پسش بربیام."
-"دختره یا پسر؟"
-"پسره"
-"بچه ما دختره. سومین دخترمونه. "
-"سه خواهر،چه کیفی بکنن."
-"اون دو تا که خیلی با هم جورن مثل مادرشون و خواهراش. این حالا مونده ملحق بشه بهشون."
-"من که خواهر ندارم ولی داشتنش باید خوب باشه."
-"من که هیچکس رو ندارم."
-"سرنوشت پسر من هم همینه. گفتم که از همین الان برنامهریزی کردم بچهم خواهر و برادر نداشته باشه."
-"خواهر و برادر که هیچ، من پدر و مادر هم ندارم."
-"چه بد."
-"مهم نیست که،هیچوقت نداشتم.عوضش نانسی هم زنمه، هم مادرم."
-"چه خوب."
-"ولی دلم میخواست یه پسر داشتم که با هم میرفتیم ماهیگیری."
-"چرا با دخترها نمیری؟"
-"نانسی دوست نداره..."
-"جالبهها، تا حالا زن ماهیگیر ندیده بودم..."
-"نمیدونم چرا زنها کمتر ماهیگیری میکنن. خودم هم چهارده ساله شروع کردهام. خیلی آرامش داره..."
-"موافقم..."
الهام قراگوزلو
مهاجرت پدیدهی تاثیرگذاری در ذهن و فکر انسانها است. به ویژه اگر فردی دارای احساسات شاعری و نویسندگی باشد.
الهام قراگوزلو یکی از شاعران مهاجر است که در شهر تورنتو زندگی میکند. او طبعی روان و حساس دارد که مهاجرت و مسائل دوری از وطن در شعرهایش نمود زیادی پیدا کرده است. از این شاعر ایرانی مقیم تورنتو مجموعه شعری به نام "پشت این شب سادهی زمستانی" در سال 2013 میلادی توسط انتشارات پگاه در تورنتو منتشر شده که در آن 81 قطعه شعر آمده است.
الهام از کوچه باغهای خانه پدری حرف میزند،با درختان بلند و پر برکت که او دوست نداشت آنها را ترک کند ولی مهاجرت باعث شد که مابین او و آن زیباییهای طبیعت فاصله بیفتد.
"کوچه باغم را دوست داشتم...
آرام و بیصدا،سبز و غمگین بود...چه غم دلنشینی...
کوچه باغم را ترک نمیکردم...
قدم زدن در کوچه باغم بالاترین دلخوشیم بود...
و...من...مشتاقتر از همیشه به فکر بازگشت بودم..."
قراگوزلو از واقعیت زندگی خودش در غربت حرف میزند و اقرار میکند به دنبال موضوع برای شعر گفتن نیست، زیرا زندگی سرتاسر خود موضوع است:
"نوشتههایم همه واقعی است
و هیچکس این را نمیداند...
چه بسیارند آنان که میاندیشند...
با کلمات کلنجار میروم و به دنبال موضوع میگردم
تمام آنچه در این دفتر نوشتهام ...
زندگی لحظه به لحظه خودم بود و...بس"
انسان در مهاجرت گاهی اوقات مورد هجوم تفکرات مثبت و منفی قرار میگیرد. کسانی از این حالت بدون آسیب گذر میکنند که به خود و تواناییهایشان اعتقاد داشته باشند. الهام در شعر "نصیحت"این حالت را خوب بیان کرده است.
"فصل سردیست...درونم اما...سردتر
تهی بودن...کم غمی نیست
اما آنچه بیشتر از این آزاردهنده است...
این است که به خود و تواناییهایت شک کنی...
درخت از همان مسیری میافتد...که خم شده باشد
نترس...
احساس ضعف تو را ضعیفتر میکند...
قوی باش و استوار..."
زبان شعر الهام قراگوزلو،زبان زنانه است. با احساسات خاص و یک دغدغهای که همواره در واژگانش مستتر است. از نظر او انسانهایی که نمیتوانند خودشان را با شرایط جدید زندگی وفق دهند، همچو برگهای سرگردان در باداند که اسیر دست سرنوشت میشوند.
"فهمیدهام که بسیاری از انسانها...تکلیفشان با خودشان مشخص نیست...
گاهی این طرف هستند و...گاهی آن طرف...
مانند برگهای افتاده از درخت...سرگردان تصمیم باد ماندهاند...
خودشان هم نمیدانند...به واقع خواهان چه هستند...
به امید روزی که با معجزهای همه چیز دگرگون شود...و چه خوش خیالند...
بیهوده است در انتظار انسانهای بی تصمیم نشستن...
حالا فهمیدم...
برگهای در دست باد...روزی فقط به زبالهدانی میرسند...نه جای دیگری...
چه خام...چه بیهوده...چه سرد"
***
روز جهانی زن به همه زنان ایرانی به ویژه زنان ایرانی تورنتو مبارک باد.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
درباره نویسنده/هنرمند
Hassan Golmohammadi حسن گلمحمدی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار ساکن تورنتو است. او عضو هیئت علمی در دانشگاه تهران بوده و دهها جلد کتاب و صدها مقاله از او در ایران و کانادا منتشر شده است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو