این زن و شوهر در مورد هر چیزی با یکدیگر تفاهم و توافق دارند و هرگز هیچکدام با نظر دیگری مخالفت ندارد بجز یک مورد
زن و شوهری که در این نوشته به آن اشاره میکنم با اسمهای مستعار زیبا و منوچهر هستند.
این زن و شوهر در مورد هر چیزی با یکدیگر تفاهم و توافق دارند و هرگز هیچکدام با نظر دیگری مخالفت ندارد. متاسفانه در یک زمینه خاص با یکدیگر مخالفت میکنند و هرگز به توافق نمیرسند.
منوچهر عادت و اعتیاد به کشیدن ماریجوانا دارد و زیبا همسر او هرگز از این عادت او راضی نبوده و به شدت نیز با آن مخالف است. منوچهر نه تنها خودش ماریجوانا میکشد، بلکه نادانسته آن را به همسرش زیبا نیز تعارف میکرد و در این زمینه خیلی اصرار میورزید. گاهگاهی میگفت قصد دارد خود گیاه ماریجوانا را در منزل بکارد و رشد دهد. به هر تقدیر خانم زیبا یکروز با کمال تعجب کشف کرد که یک بوته بزرگ ماریجوانا در وسط گلهای آفتابگردان با ارزش او کاشته شده است. اینجا بود که زیبا بسیار ناراحت، خشن و عصبانی شد و به همسرش گفت آیا واقعاً مغزت را از دست دادهای. چی فکر میکنی، چه فکری کردی که این کار ناشایست را انجام دادی. چه بسا هر دوی ما به دست پلیس دستگیر شویم (قبل از آزادی این مواد مخدر) و به زندان بیفتیم. من حتماً از حرفه خود اخراج خواهم شد. چطور تو اینکار را بدون مشورت با من انجام داد و به عواقب آن اصلاً فکر نکردی.
گرچه منوچهر فکر میکرد که زیبا خانمش قدری از خطر کاشت ماریجوانا غلو میکند، اما احساس کرد که ممکن است ایده خوبی نباشد که بیش از این خانمش را تحریک و تهیج نماید، لذا موافقت کرد که بوتههای ماریجوانا را از بین ببرد. با وجود این او نتوانست خود را قانع کند که بوتههای ماریجوانا را کاملاً از بین ببرد. بنابراین چند دانه از بوتههای ماریجوانا را به قسمت دیگر باغچه منزل منتقل نمود تا شاید بتواند از ناراحتیهای همسرش در امان بماند. البته او اشتباه میکرد. زیرا دیر یا زود زیبا آنها را نیز پیدا میکرد و وضع بدتر از اوضاع پیش میشد. بالاخره یکروز زیبا مجدداً محل بوتههای ماریجوانای تازه را پیدا کرد و طوری به شدت داد و فریاد کرد و عصبانی شد که در و همسایهها از این جریان باخبر شدند. بنابراین منوچهر چارهای نداشت جز اینکه خانه را ترک کند و به مسافرخانهای برای مدت محدودی برود و از همسر خود دور باشد. او پس از چند روز توقف در مسافرخانه مجدداً سنجید و تصمیم گرفت که بهتر است خشم و عصبانیت همسر خود زیبا را بپذیرد و به او حق دهد که کاری درست و شایسته انجام داده است.
پس از ورود مجدد به خانه همسرش همانطور عصبانی بود و مدام فریاد میکشید. منوچهر بدون پاسخ و بحث فقط گوش میکرد، اما گاهی اوقات کار خود را توجیه و از آن دفاع میکرد. او به خانمش فرصت داد تا تمام خشمها و عصبانیتهای خود را که آزارش میدادند ابراز نماید و چیز دیگری برای گفتن نداشته باشد. در این میان اتفاق جالب و عجیبی به وقوع پیوست. زیبا شروع به گریه کردن نمود. در واقع در متن تمام این عصبانیتها و ناراحتیهای زیبا این ترس بوجود آمد که نکند این رفتار و این تفاوت بین او و شوهرش اینقدر مهم باشد که بتواند زندگی زناشویی آنها را از بین ببرد. به علاوه او از این می ترسید که آنها نتوانند به توافق برسند و زندگی خوب و خوشبختی خانوادگی قبلی را از دست بدهند. ناله و ناراحتیها و دردهای زیبا اینقدر قوی بود که منوچهر شوهرش را نیز به گریه انداخت.
در این زمان منوچهر احساس کرد که هنوز زیبا از او متنفر نیست، اما به خود نهیب زد که او به احساسات و خواستههای همسرش توجه کافی ننموده تا کاشت و رشد بوتههای ماریجوانای خود را متوقف و آنها را از بین ببرد.
با خود گفت که این واقعاً مسخره است، من زندگی زناشویی خودمان را با تمام ماریجوانای عالم عوض نمیکنم و زمانیکه او توانست واقعاً به حرفهای زیبا همسرش توجه نموده و خوب گوش کند برای اولینبار متوجه شد که موضوع اصلی جریان کاشت ماریجوانا بوده است و نه چیز دیگر. او متوجه شد که درست در آن نقطه بود که ازدواج آنها تغییر شکل بدی پیدا کرد.
موضوع اشاره شده در این نوشته و در بسیاری از موارد شبیه آن مواد مخدر به نحوی نشانههای مشکل بین زن و شوهرها است و نه منبع اصلی خود مشکل. بنابراین منوچهر نه تنها کاشت ماریجوانا را در زمین خانه خود متوقف نمود. بلکه کشیدن و مصرف ماریجوانا را نیز برای همیشه ترک نمود. البته این نه تنها به خاطر پافشاریهای همسرش بود بلکه او خوب متوجه شد که کشیدن ماریجوانا طوری روان و مغز او را آلوده کرده است که با عدم توجه و فهمیدن عقاید همسرش که همیشه عاشق او بوده نیز، نزدیک بود او را از دست بدهد و زندگی زناشویی آنها کاملاً از بین برود.
در این نوشته برای این زن و شوهر مساله اصلی مصرف مواد مخدر (ماریجوانا) نبود، بلکه مساله اصلی این بود که مصرف این مواد باعث شده بود که منوچهر به اندازه کافی به همسرش و عقاید او توجه نکند و عمیقاً به حرفهای او گوش ندهد و پاسخهای همسرش را که از روی عشق و علاقه بود و از ته قلبش میآمد گوش نکند.
بیتوجهی و بیخیالی یکی از عوامل مخرب دوستی و زندگی زناشویی است.
این زن و شوهر در مورد هر چیزی با یکدیگر تفاهم و توافق دارند و هرگز هیچکدام با نظر دیگری مخالفت ندارد. متاسفانه در یک زمینه خاص با یکدیگر مخالفت میکنند و هرگز به توافق نمیرسند.
منوچهر عادت و اعتیاد به کشیدن ماریجوانا دارد و زیبا همسر او هرگز از این عادت او راضی نبوده و به شدت نیز با آن مخالف است. منوچهر نه تنها خودش ماریجوانا میکشد، بلکه نادانسته آن را به همسرش زیبا نیز تعارف میکرد و در این زمینه خیلی اصرار میورزید. گاهگاهی میگفت قصد دارد خود گیاه ماریجوانا را در منزل بکارد و رشد دهد. به هر تقدیر خانم زیبا یکروز با کمال تعجب کشف کرد که یک بوته بزرگ ماریجوانا در وسط گلهای آفتابگردان با ارزش او کاشته شده است. اینجا بود که زیبا بسیار ناراحت، خشن و عصبانی شد و به همسرش گفت آیا واقعاً مغزت را از دست دادهای. چی فکر میکنی، چه فکری کردی که این کار ناشایست را انجام دادی. چه بسا هر دوی ما به دست پلیس دستگیر شویم (قبل از آزادی این مواد مخدر) و به زندان بیفتیم. من حتماً از حرفه خود اخراج خواهم شد. چطور تو اینکار را بدون مشورت با من انجام داد و به عواقب آن اصلاً فکر نکردی.
گرچه منوچهر فکر میکرد که زیبا خانمش قدری از خطر کاشت ماریجوانا غلو میکند، اما احساس کرد که ممکن است ایده خوبی نباشد که بیش از این خانمش را تحریک و تهیج نماید، لذا موافقت کرد که بوتههای ماریجوانا را از بین ببرد. با وجود این او نتوانست خود را قانع کند که بوتههای ماریجوانا را کاملاً از بین ببرد. بنابراین چند دانه از بوتههای ماریجوانا را به قسمت دیگر باغچه منزل منتقل نمود تا شاید بتواند از ناراحتیهای همسرش در امان بماند. البته او اشتباه میکرد. زیرا دیر یا زود زیبا آنها را نیز پیدا میکرد و وضع بدتر از اوضاع پیش میشد. بالاخره یکروز زیبا مجدداً محل بوتههای ماریجوانای تازه را پیدا کرد و طوری به شدت داد و فریاد کرد و عصبانی شد که در و همسایهها از این جریان باخبر شدند. بنابراین منوچهر چارهای نداشت جز اینکه خانه را ترک کند و به مسافرخانهای برای مدت محدودی برود و از همسر خود دور باشد. او پس از چند روز توقف در مسافرخانه مجدداً سنجید و تصمیم گرفت که بهتر است خشم و عصبانیت همسر خود زیبا را بپذیرد و به او حق دهد که کاری درست و شایسته انجام داده است.
پس از ورود مجدد به خانه همسرش همانطور عصبانی بود و مدام فریاد میکشید. منوچهر بدون پاسخ و بحث فقط گوش میکرد، اما گاهی اوقات کار خود را توجیه و از آن دفاع میکرد. او به خانمش فرصت داد تا تمام خشمها و عصبانیتهای خود را که آزارش میدادند ابراز نماید و چیز دیگری برای گفتن نداشته باشد. در این میان اتفاق جالب و عجیبی به وقوع پیوست. زیبا شروع به گریه کردن نمود. در واقع در متن تمام این عصبانیتها و ناراحتیهای زیبا این ترس بوجود آمد که نکند این رفتار و این تفاوت بین او و شوهرش اینقدر مهم باشد که بتواند زندگی زناشویی آنها را از بین ببرد. به علاوه او از این می ترسید که آنها نتوانند به توافق برسند و زندگی خوب و خوشبختی خانوادگی قبلی را از دست بدهند. ناله و ناراحتیها و دردهای زیبا اینقدر قوی بود که منوچهر شوهرش را نیز به گریه انداخت.
در این زمان منوچهر احساس کرد که هنوز زیبا از او متنفر نیست، اما به خود نهیب زد که او به احساسات و خواستههای همسرش توجه کافی ننموده تا کاشت و رشد بوتههای ماریجوانای خود را متوقف و آنها را از بین ببرد.
با خود گفت که این واقعاً مسخره است، من زندگی زناشویی خودمان را با تمام ماریجوانای عالم عوض نمیکنم و زمانیکه او توانست واقعاً به حرفهای زیبا همسرش توجه نموده و خوب گوش کند برای اولینبار متوجه شد که موضوع اصلی جریان کاشت ماریجوانا بوده است و نه چیز دیگر. او متوجه شد که درست در آن نقطه بود که ازدواج آنها تغییر شکل بدی پیدا کرد.
موضوع اشاره شده در این نوشته و در بسیاری از موارد شبیه آن مواد مخدر به نحوی نشانههای مشکل بین زن و شوهرها است و نه منبع اصلی خود مشکل. بنابراین منوچهر نه تنها کاشت ماریجوانا را در زمین خانه خود متوقف نمود. بلکه کشیدن و مصرف ماریجوانا را نیز برای همیشه ترک نمود. البته این نه تنها به خاطر پافشاریهای همسرش بود بلکه او خوب متوجه شد که کشیدن ماریجوانا طوری روان و مغز او را آلوده کرده است که با عدم توجه و فهمیدن عقاید همسرش که همیشه عاشق او بوده نیز، نزدیک بود او را از دست بدهد و زندگی زناشویی آنها کاملاً از بین برود.
در این نوشته برای این زن و شوهر مساله اصلی مصرف مواد مخدر (ماریجوانا) نبود، بلکه مساله اصلی این بود که مصرف این مواد باعث شده بود که منوچهر به اندازه کافی به همسرش و عقاید او توجه نکند و عمیقاً به حرفهای او گوش ندهد و پاسخهای همسرش را که از روی عشق و علاقه بود و از ته قلبش میآمد گوش نکند.
بیتوجهی و بیخیالی یکی از عوامل مخرب دوستی و زندگی زناشویی است.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, ژانویه 23, 2019 - 19:00
درباره نویسنده/هنرمند
Safar Daee دکتر صفر داعی دکترای روانشناسی از دانشگاه انگلستان 905-770-4556 |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو