Date: سهشنبه, ژوئیه 13, 2021 - 10:45
من فکر میکنم مهاجرت برای همه خیلی سخت است و در واقع یک تولد دوباره است برای همه ما که به اینجا آمدهایم، یا سخت است یا بعضی موقعها واقعا از کلمه سختی هم میگذرد، ولی خوب به هر شکل ناچاریم که خوب یا بد با آن کنار بیاییم.
من اگر بخواهم بگویم که کجای این مهاجرت برایم خیلی عالی بوده است، برمیگردد به حدود 9 سال پیش که شاید با یک اتفاق بد شروع شد و آن اینکه یکی از آشنایان ما در ایران به داروی شیمی درمانی احتیاج داشت و آن زمان اول تحریمها بود و آن دارو در ایران نبود، یادم است اسم دارو Xeloda بود و من گشتم و دیدم این دارو در آلمان ارزانتر از کانادا است. یک کسی را در آلمان داشتیم که محبت کرد و دارو را خرید و ما برایش پول را فرستادیم و همان شب هم رفت به فرودگاه و به یک مسافر داد و دارو همان شب به ایران رسید، یعنی به این سرعت. آن مریض بعدها توسط همان داروها خوب شد، و وقتی خوب شد به این فکر کردم که بقیه مریضها چه؟ من از شرایط سیاسی واقعا خیلی دور هستم و علاقهای هم به دانستن آن ندارم، ولی فقط انقدر فهمیده بودم که واقعا خیلی از بیمارها هستند که دارویشان در آن زمان وجود نداشت.
فکر کردم که چه کار کنم، آمدم و یک فیسبوک باز کردم به فارسی هم آن زمان اسمش را گذاشتم "کمک به مردم" و به هیچ کس حتی دوستان نزدیکم هم نگفتم که این فیسبوک من است. آنجا نوشتم که هر کسی که در ایران نیاز به دارو دارد و دارویش پیدا نمیشود، نسخهاش را برای ما بفرستد. خوب مردم خیلی با احتیاط برخورد میکردند، بعضیها خیلی واکنش نشان میدادند و سعی میکردم حتی دوستهای خودم را به این فیسبوک اضافه کنم من را add نمیکردند برای اینکه خوب نمیدانستند که چه کسی است.
ولی خوب آرام آرام پیش رفت ولی خوب پیش رفت و بعد از آن، من خودم فکر میکنم همه اتفاقهای خوب زندگیم از همان نقطه شروع شد. وقتی یک مریضی خوب میشد احساس میکردم که چقدر حالم عوض شده است، خیلی از مشکلات و ناراحتیها از خاطرم رفت و میدانم که این در مورد همه اعضای این گروه است. الان گروه خیلی بزرگی شدیم و تقریبا میتوانم بگویم در هر کمپینی واقعا 60 نفر، گاهی 100 و گاهی 150 نفر کمک میکنند. چه کاری میکنیم؟ در واقع در 90% مواقع به بیماران سرطانی کمک میکنیم که در ایران یا اینجا هستند و فرقی نمیکند. در ایران اگر نیاز مالی داشته باشند یا دارویشان پیدا نشود. در اینجا هم خوب معمولا نیاز دارند که حمایت شوند چون پولی که از دولت هم میگیرند،کسی که سرطان دارد نمیتواند با آن زندگیاش را تامین کند. میتوانم بگویم این عمده کار ما است.
کارهای دیگری هم انجام دادیم که من یکی از خاطرههای بسیار بسیار شیرینی که دوست دارم بگویم کمکی هست به خانوادههای سوریهای که به کانادا پناهنده شده بودند و در آن زمان در تابستان 2016 دولت کانادا تعداد زیادی از این خانوادهها را که درگیر جنگ بودند به کانادا آورد و ما فکر کردیم چه کار کنیم؟ در بنیاد پریا یک garage sale خیلی بزرگی را ترتیب دادیم و آنها مکانش را در واقع به رایگان با همه امکاناتشان در اختیار ما قرار دادند و خیلی هم کمک ما کردند همه اعضایی که در آن زمان در بنیاد پریا بودند و کلی از دوستان خوب همین گروه فیسبوکی آمدند آنجا و هر کدام یک میز برداشتند و هر کسی در خانه هر چیزی داشت که میخواست بفروشد آورد و آنجا گذاشت. خیلی خیلی حرکت قشنگی بود ما حدودا ارزش تقریبی چیزهایی که گرفتیم و فروختیم نزدیک به 40 هزار دلار شد و توانستیم به 9 خانواده هر چیزی که میخواهند، از جمله لوازم زندگی برایشان یا بخریم یا از محل کمکها بدهیم. مثلا یک نفر 5 تا تخته فرش نو خودش را داده بود و اینها را بینشان تقسیم کردیم.
کارهای خوب خیلی زیادی کردیم، در سیل شیراز، در زلزله کرمانشاه، در ساختن یک مدرسه در روستای سیستان، یا اینکه همین الان 2 تا بیمار سرطانی در شهر خودمان هستند که دایم به آنها کمک میکنیم. من فکر میکنم این معنای زندگی حقیقی است که هر کدام از ما داریم کنار آن زندگی که میکنیم و فکر میکنیم داریم کار میکنیم همیشه بالاخره باید زندگی به معنای نفس کشیدن داشته باشیم، ولی فکر میکنم این معنای زندگیمان شده است. من فکر میکنم شاید بد نباشد، یعنی موقعیت خیلی خوبی است که من از طریق این برنامه خوبی که شما تهیه دیدهاید از همه اعضای گروه "کمک به مردم" تشکر کنم، کسانی که مثل خواهر و برادرهای خودم شدهاند و میتوانم با خیال راحت هر وقت مشکلی وجود داشته باشد روی تک تک آنها حساب کنم و میخواستم از همین جا بگویم که خیلی خیلی دوستشان دارم.
من اگر بخواهم بگویم که کجای این مهاجرت برایم خیلی عالی بوده است، برمیگردد به حدود 9 سال پیش که شاید با یک اتفاق بد شروع شد و آن اینکه یکی از آشنایان ما در ایران به داروی شیمی درمانی احتیاج داشت و آن زمان اول تحریمها بود و آن دارو در ایران نبود، یادم است اسم دارو Xeloda بود و من گشتم و دیدم این دارو در آلمان ارزانتر از کانادا است. یک کسی را در آلمان داشتیم که محبت کرد و دارو را خرید و ما برایش پول را فرستادیم و همان شب هم رفت به فرودگاه و به یک مسافر داد و دارو همان شب به ایران رسید، یعنی به این سرعت. آن مریض بعدها توسط همان داروها خوب شد، و وقتی خوب شد به این فکر کردم که بقیه مریضها چه؟ من از شرایط سیاسی واقعا خیلی دور هستم و علاقهای هم به دانستن آن ندارم، ولی فقط انقدر فهمیده بودم که واقعا خیلی از بیمارها هستند که دارویشان در آن زمان وجود نداشت.
فکر کردم که چه کار کنم، آمدم و یک فیسبوک باز کردم به فارسی هم آن زمان اسمش را گذاشتم "کمک به مردم" و به هیچ کس حتی دوستان نزدیکم هم نگفتم که این فیسبوک من است. آنجا نوشتم که هر کسی که در ایران نیاز به دارو دارد و دارویش پیدا نمیشود، نسخهاش را برای ما بفرستد. خوب مردم خیلی با احتیاط برخورد میکردند، بعضیها خیلی واکنش نشان میدادند و سعی میکردم حتی دوستهای خودم را به این فیسبوک اضافه کنم من را add نمیکردند برای اینکه خوب نمیدانستند که چه کسی است.
ولی خوب آرام آرام پیش رفت ولی خوب پیش رفت و بعد از آن، من خودم فکر میکنم همه اتفاقهای خوب زندگیم از همان نقطه شروع شد. وقتی یک مریضی خوب میشد احساس میکردم که چقدر حالم عوض شده است، خیلی از مشکلات و ناراحتیها از خاطرم رفت و میدانم که این در مورد همه اعضای این گروه است. الان گروه خیلی بزرگی شدیم و تقریبا میتوانم بگویم در هر کمپینی واقعا 60 نفر، گاهی 100 و گاهی 150 نفر کمک میکنند. چه کاری میکنیم؟ در واقع در 90% مواقع به بیماران سرطانی کمک میکنیم که در ایران یا اینجا هستند و فرقی نمیکند. در ایران اگر نیاز مالی داشته باشند یا دارویشان پیدا نشود. در اینجا هم خوب معمولا نیاز دارند که حمایت شوند چون پولی که از دولت هم میگیرند،کسی که سرطان دارد نمیتواند با آن زندگیاش را تامین کند. میتوانم بگویم این عمده کار ما است.
کارهای دیگری هم انجام دادیم که من یکی از خاطرههای بسیار بسیار شیرینی که دوست دارم بگویم کمکی هست به خانوادههای سوریهای که به کانادا پناهنده شده بودند و در آن زمان در تابستان 2016 دولت کانادا تعداد زیادی از این خانوادهها را که درگیر جنگ بودند به کانادا آورد و ما فکر کردیم چه کار کنیم؟ در بنیاد پریا یک garage sale خیلی بزرگی را ترتیب دادیم و آنها مکانش را در واقع به رایگان با همه امکاناتشان در اختیار ما قرار دادند و خیلی هم کمک ما کردند همه اعضایی که در آن زمان در بنیاد پریا بودند و کلی از دوستان خوب همین گروه فیسبوکی آمدند آنجا و هر کدام یک میز برداشتند و هر کسی در خانه هر چیزی داشت که میخواست بفروشد آورد و آنجا گذاشت. خیلی خیلی حرکت قشنگی بود ما حدودا ارزش تقریبی چیزهایی که گرفتیم و فروختیم نزدیک به 40 هزار دلار شد و توانستیم به 9 خانواده هر چیزی که میخواهند، از جمله لوازم زندگی برایشان یا بخریم یا از محل کمکها بدهیم. مثلا یک نفر 5 تا تخته فرش نو خودش را داده بود و اینها را بینشان تقسیم کردیم.
کارهای خوب خیلی زیادی کردیم، در سیل شیراز، در زلزله کرمانشاه، در ساختن یک مدرسه در روستای سیستان، یا اینکه همین الان 2 تا بیمار سرطانی در شهر خودمان هستند که دایم به آنها کمک میکنیم. من فکر میکنم این معنای زندگی حقیقی است که هر کدام از ما داریم کنار آن زندگی که میکنیم و فکر میکنیم داریم کار میکنیم همیشه بالاخره باید زندگی به معنای نفس کشیدن داشته باشیم، ولی فکر میکنم این معنای زندگیمان شده است. من فکر میکنم شاید بد نباشد، یعنی موقعیت خیلی خوبی است که من از طریق این برنامه خوبی که شما تهیه دیدهاید از همه اعضای گروه "کمک به مردم" تشکر کنم، کسانی که مثل خواهر و برادرهای خودم شدهاند و میتوانم با خیال راحت هر وقت مشکلی وجود داشته باشد روی تک تک آنها حساب کنم و میخواستم از همین جا بگویم که خیلی خیلی دوستشان دارم.