Date: شنبه, ژوئیه 24, 2021 - 10:45

در حال خودم و لذت بردن بودم که دوتا پلیس سر رسیدند

سلام سما جعفری هستم از سال 2011 من به کانادا آمدم و زندگی‌ام را در اتاوا شروع کردم. یادم می‌آید‌ سال 2015 بود و من هنوز به تورنتو ‌مهاجرت نکرده بودم، یک شب حدود 11:30 من هوس کردم به پیاده روی بروم، بعد در خیابانی که زندگی می‌کردم یک پلی داشت که از زیرش اتوبانی رد می‌شد. من آن شبی که به پیاده روی رفتم و داشتم نزدیک پل می‌شدم داشتم به جریان زندگی و آدمها فکر می‌کردم، بعد چشمم افتاد به ماشینها که با سرعت می‌آیند. از آنجایی که رشته ام هنر بود، خوب دیپلم نقاشی هستم و لیسانس عکاسی و آمدم اینجا که تحصیلاتم را ادامه دهم و الان در انیمیشن دارم تحصیل می‌کنم و خوب من ایستادم روی پل و می‌گفتم ای کاش دوربینم همراهم بود و من از این جریان قشنگ زندگی عکس می‌انداختم.
آدم هر کجای زندگی باشد و در هر حالتی چه شاد و چه غمگین چه در رفاه و چه در سختی به هر حال زندگی جریان خودش را دارد، مخصوصا این سرعت ماشین‌ها که رد می‌شدند و نورشان خیلی زیبا بود و من فکر می‌کنم خودم نفهمیده بودم و حدود 20 دقیقه رفته بودم در این فلسفه زندگی و جریان حیات و این چیزها و داشتم آرزو می‌کردم ای کاش دوربینم هم همراهم بود و یا ابزار نقاشی‌ام بود تا از این صحنه نقاشی می‌کردم و یا عکاسی می‌کردم و چقدر برای انیمیشن جالب ا‌ست. فکر می‌کنم حدود 20 دقیقه یا نیم ساعت من بدون اینکه بفهمم در این حالت مانده بودم و بالای پل ماشینهایی را که در حال رد شدن بودند نگاه می‌کردم. یک دفعه حس کردم دو تا حجم بزرگ از پشت سرم دارند می‌گویند که ببخشید خانوم، برگشتم یک دفعه شوکه شدم و دیدم دو تا پلیس قوی هیکل پشت سر من ایستاده‌اند و من اصلا ترسیدم، اینها دیدن من ترسیدم یک خورده عقب رفتند و دستهاشون را از حالت گارد بودن درآوردن و یهویی به من گفتند خوبی؟ حالت خوب است؟
گفتم بله، چطور مگه؟ گفتند که همه چیز در زندگی‌ات ok است؟ گفتم بله خیلی زندگی قشنگ است. گفتند پس اینجا چکار می‌کنی؟ گفتم ببینید چقدر قشنگ است من دارم لذت می‌برم حالا منم در شور و حال خودم، بعد یهو فکر کردم گفتم ببخشید من مشکلی ایجاد کرده‌ام؟ مساله‌ای هست؟ یک مقدار که با من صحبت کردند و از نوع سوالهایی که می‌خواستند ببینند که من در چه حالتی هستم مواد زده‌ام؟ نزده‌ام؟ می‌خواهم خود کشی کنم؟ نکنم؟ گفتند که چند تا از ماشینهایی که از این پایین رد می‌شدند با ما تماس گرفتند که یک کسی بالای پل ایستاده و احتمال این است که بخواهد خودکشی کند. ما آ‌مده‌ایم اینجا که ببنیم همه چیز خوب است؟ همه چیز ok است؟
و من گفتم بله همه چیز خوب است و من داشتم لذت می‌بردم از همه چیز و دیگه از من پرسیدند، خانه‌ات کجاست؟ ‌من گفتم در این خیابان و گفتند همه چیز در خانه‌ات امن است؟ مشکلی نداری؟ کسی اذیتت نمی‌کند؟ گفتم همه چیز خوب است و گفتند که ممنون می‌شویم بیشتر از این لذت نبری و بروی.
‌من هم بعد از اینکه آنها سوالهایشان را کردند و خیالشان راحت شد که من در امنیت هستم و در خانه اذیت نشدم که این موقع شب بیرون آمده‌ام‌ و مواد هم نزده‌ام و ‌‌قصد خودکشی هم ندارم،‌ به سمت‌ خانه‌ راه افتادم و رفتم‌ و آنها هم یک مقدار ایستادند بعد حرکت کردند و رفتند‌. این هم از خاطره من در 2015 در اتاوا امیدوارم که لذت برده باشید و روز و زمانهای همه‌تان خوش.
سما جعفری: گفتم داشتم لذت می‌بردم که پلیس گفت ممنون می‌شویم اگر بیش از این دیگر لذت نبری

دیگر مطالب مرتبط

Share this with: ارسال این مطلب به