1- شوخی نزدیک به حقیقت. دوست هم دانشجوئیِ نازنینم، "نادر ثنائی" در آنجا "خودمُری" کرد. واژه خودکشی" که از آن خشونت استنباط میشود در خور او یا صادق هدایت و امثالهم نیست. لذا همانموقع (أواخر سالهای ۶۰ میلادی در تهران)، واژه "خودمُری" را برای این اشخاص مهربان و دوستداشتنی که آزارشان به هیچ انسان و حیوانی نمیرسید اختراع کردم.
تغییر بزرگ 24 - اینکه چطور شد یکهو به این آسانی "غرب" به چنین افزایش فاحش بهای نفت تن داد، قابل تعمق است
نوشتن و انتشار این سری مطلب تابستان (آگوست) ۲۰۱۸ آغاز شد که از تورنتو سفری به بروکسل (بلژیک) کردم، و دو تغییر بزرگ نسبت به سال ۱۹۶۳ و سالهای واپسین آن که "دانشجو"ی دانشگاه بروکسل بودم چشمگیر بود.
تغییر جو اجتماعی و حجاب اسلامی
یکی از آن تغییرات، مشاهدهی پیدائی و رواج حجاب اسلامی در آن دانشگاه، شهر، و کشور بود، بر خلافِ سالهای ۱۹۶۰ که از دختران و زنانِ با حجابِ اسلامی خبری نبود، با آنی که شمارِ شهروندانِ مهاجرِ مسلمانِ شمال آفریکا همانموقع بسیار قابل ملاحظه بود. در خودِ کشورهای الجزایر، تونس و مراکش نیز روند حاکم، تا پیش از ۱۹۷۳، در جهت برداشتن حجاب بود، نه گذاشتن آن. به ویژه از سوی دانشآموختگان، دنیادیدگان و ترفیعخواهان. چنانکه در ایران نیز در همان سالها و اصولاً از آغاز سده بیستم میلادی و از زمانِ "انقلاب مشروطیت"، عیناً شاهدِ همین روند بودیم.
آن تغییر در واقع در جهت "تجدد" بود، یا "مدرن" شدن. یک "انقلاب" اجتماعی و فرهنگی بود. به همین جهت، گاه از این قلم میخوانید که دگرگونی ۱۳۵۷ در ایران را "ضد انقلاب ارتجاعی اسلامی" میخواند. ضد انقلاب مشروطیت. ضد انقلاب "مدرنیته" یا همان "تجدد". و اما "ارتجاعی- واپسگرانه" به علت واضح بازگشت به گذشته به جای نگاه به آینده.
تغییر جوّ آب و هوا
مهمترین تغییر بزرگ دیگر اما تغییر جوِّ اجتماع نبود بلکه تغییر جوّ آب و هوا بود. وقتی تابستان ۲۰۱۸ به منزل دوستانم علی مولوی و همسرش "رنه" رفتم که خانه شان نزدیک بروکسل باغ کوچکی هم داشت، بلژیک دچار کمآبی بود و اخطار کرده بودند در مصرف آب صرفه جوئی شود. کمبود آب در بلژیک ؟! سالهای ۱۹۶۰، به یاد دارم به شوخی میگفتم اگر کسی میخواهد خودکشی کند بیاید بروکسل! در مدت بیش از هزار روزی که آنجا زیستم، شاید فقط قدری بیش از یکصد روز آفتابی داشتیم! باران و آسمانِ خاکستریِ این کشور ساحلی دریای شمال ("دریای مانش") هوای دایمی بود. مثل هوای شمال ایران، کنارههای دریای خزر. (1)
اعجاز
به احترامِ درخواست یکی از خوانندگان گرامی که از آن سالها و تغییرات بیشتر بنویسم، و سپس تشویق خوانندگانی دیگر، از خدا خواسته، تحولات ایران و جهان را که به نحوی شاهدشان بودهام به نوشته درآوردم. به طور معجزهآمیزی اکنون به قسمت۲۴ این سری مطلب رسیدهایم.
نخست اینکه نویسنده قرار نبود زنده بماند (به پیشبینی پزشک متخصص سرطان). دوم اینکه به رغم جنبه مهمی از تراوشات فکری بیپردهی نویسنده، "ایران استار" با صعه صدر به انتشار نوشتههایش همت گماشت. و اعجاز دیگر اینکه رسیدهایم به شرح مشاهدات سال ۱۹۷۳ که سال شاخص تغییرات بزرگ است و تصادفاً مصادف شده با بخش ۲۴، عددی "طلائی" قابل تقسیم بر ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۶ و ۸ و ۱۲ و ۲۴ ، نصف ۴۸ (که اهمیتش بعداً آشکار شود) و یک ششمِ عددِ ۷۲ که آنهم عدد مخصوصی است.
تغییر بزرگ ۱۹۷۳ در ایران و اروپا
سال ۱۳۵۲، ۱۹۷۳، چنانکه دیدیم، وزیدن بادِ آزادسازی محیط سیاسی و احتماعی در ایران شدت گرفته بود. مهمترین پشتیبانانش دربار و مخصوصاً بخش شهبانوئی آن و روشنفکران و دانشآموختگان خارج از کشورِ بازگشته به وطن بودهاند، که با بنیادگرایان ساواک در تضاد بودند و چنانکه بیان شد، میهندوستانی چون دکتر هوشنگ نهاوندی، رضا قطبی و پرویز نیکخواه و بسیاری دیگر، از جمله خودم، تلاشگرانش بودهایم. من به سهم کوچک خود.
در این سالهای پیش از "انقلاب" که در "دیژون" و "پاریس" بودم، به کمک "کیهان هوائی" ("اطلاعات هوائی"؟) که به صورت بسیار دلچسب روی کاغذ نازک درجه یک به دست ما میرسید، مهمترین رویدادها و تحولات ایران را را دنبال میکردم. بعضی عنوانها و مطالب را به خاطر دارم. مثلاً تیتر: " شهبانو: ایرانی زیادهخواه است". که به نظر من تغییر جهت گفتمان در ایران بود. ایرانیان به سرعت ثروتمند میشدند، اما راضی نبودند. پُزِ ثروت خود را میدادند، اما. میشد نوشت: "پول خوشبختی نمیآورد! ". یا دعواهای میان آزادیخواهان و:کسانی که نگرانِ عواقبِ ناگوار آزادیهای کنترلنشده بودند چون معاون سازمان، محمود جعفریان.
یکی از آشنایان و خویشان سببی با خانمش برای سیاحت به دیدن ما به "دیژون" آمده بودند. پولدار شده بودند. جناب مصطفی دهدشتی مردی بود دوستداشتنی که در تهران شروع کرده بود پیراهنهای شیک و لذا گرانقیمت "کریستیان دیور" (Christian Dior) را "زدن" و چون تهران پرجمعیت و پولدار شده بود، مثل همه بیزنسهای دیگر، بیزنس ایشان هم پررونق بود.
ضمن گردش در شهر دیژون، زندگی مرا جویا شد و وقتی دانست با چه بودجهای کوچک زندگی میکنیم فریاد برآورد که میتواند خرج یکسالِ من و خانوادهام را تامین کند اگر فقط یک سفر به عنوان مترجم با او به سوئیس بروم. البته من پاسخی ندادم و او نیز دنبال نکرد. اما تصویر خوبی از تحولان و دگرگونیهای عظیم در تهران و ایران بود.
صداهای تغییر بزرگ را میشد شنید
من که تهران نبودم، اما گویا شیشهبُرِ نسبتاً مفلوکی که در همسایگی ما، در نیمچه بیابانهای عباسآباد مغازه فکستنی اجاره کرده بود، به میمنت رشد شهر و ساختمانسازیها چنان ثروتمند شده بود که پشت "مرسدس بنز"ش آمده بود خواستگاری خواهرم که در همه آن سالها لابد متوجه نجابت و زیبائی او شده بود و فکر میکرد با پول بله.
والدین خواهرم را به ینگه دنیا فرستادند و به تشویقِ من خودشان هم خانه و کاشانه را فروختند تا از این جوٍّ پُر سروصدای رشد سرمایهداری و سوداگری و صداهای ناآهنگین و منحوس خلاص شده، نزد تنها دختر خود کوچ کنند. سال ۱۹۷۵ بود. صداهای تغییرات بزرگ را میشد شنید!
در مقاله یکی از شمارههای مجله "تماشا" که هر هفته به دست من میرسید، "پرویز نیکخواه" نوشته بود چطور در پایان یکی از همایشهای "حزب رستاخیز" کارگری را سوار کرده بود تا او را سر راه خود به مقصدش برساند. آن مسافر، موقع پیاده شدن، سخاوتمندانه مشتی اسکناس تقدیم کرده بود. نیکخواه میگفت آن کارگر روستائی درآمدش از او، تحصیلکردهی انگلیس و از مدیران سطح بالا با حقوق بالا، بیشتر بود. یک جای کار میلنگید.
میشد دید که یک "انقلاب" به معنای "دگرگونی بزرگ اقتصادی - اجتماعی" در حال تکوین است اما مگر میشد پیشبینی کرد که به یک "جمهوری اسلامی" منتهی میشود؟.
انقلاب طبقاتی ایران
به سالِ ۱۳۵۷ که به ایران برگشتم، سراغ یکی از قهرمانان محبوب خود رفتم، دکتر "علینقی عالیخانی". وقتی به او گفتم این یک "انقلاب طبقاتی" است، بر من خندید، که دیگر "طبقه" اجتماعی مثل زمان مارکس وجود ندارد و این انقلاب فقط علیه "شاهر است.
قهرمانان هم اشتباه میکنند.
انقلاب اسلامی عمدتاً نه به علت دیکتاتوری شاه بود که خود مبلغ آزادی بود، نه به علت فقر، بلکه به علت ثروتمند شدن طبقهای بود از روستائیان و کارگرانِ شهری شده (مشابه همان "بورژوازی" دوران صنعتی شدن اروپا) که اینها با برخورداری از قدرت اقتصادیِ برتر، قدرت سیاسی را قبضه کردند و فرهنگ عقبمانده خود را بر جامعه سوار کردند. "تز" ثابت نشده من است.
طبقه متوسط شهری سنتی و خودمحور هم که از زمان "مصدق" تا کنون "مصدقی" شده بود و تماماً منفیباف و ضدشاه بود به دنبال این طبقهی جدید و شعارهای "مرگ بر شاه" راه افتاد. "روشنفکران" چپی هم که طبعاً با "قیام" مردمی و ضد امپریالیستی (اکنون ضد "استکباری") موافق بودند، مثل "حزب توده" و "فدائیان" که شدند "پیرو خط امام".
شوک نفتی و پایان ۳۰ سال رفاه اروپا
این ثروت ناگهانی همان سال ۱۹۷۳ به بازار ایران سرازیر شد. قیمت بشکه نفت از اکتبر ۱۹۷۳ تا مارس ۱۹۷۴ از کمتر از ۳ دلار به نزدیک دوازده دلار صعود کرد. در فاصله ۶ ماه درآمد ایران و به عبارتی بودجه کشور ناگهان ۴ برابر شد!
در حالی که ایران (و کشورهای دیگر عضو "اوپک") ناگهان به نحو فوقالعاده ثروتمند شده بودند، کشوری چون فرانسه که خود نفت نداشت دچار بحران شده بود.
در دانشگاه نمیشد دوشِ آب گرم گرفت. برای صرفهجوئی به آب نیمه گرم بسنده میکردند.
در تلویزیون فرانسه، دولت آگهی تبلیغاتی پخش میکرد تا فرانسویان روحیهشان را نبازند، با این مضمون: "در فرانسه نفت نداریم اما فکر و ایده داریم"! (2)
پستچیها دست از کار کشیده بودند، و پول ماهانه به دست من نمیرسید. به شعبه کوچک بانک خود (Banque de Paris) مراجعه کردم که موقتاً قرضی بگیرم. وقتی دانست در "بانک تهران" حساب دارم گفت اگر چک دارید بنویسید. روی چک که همه به زبان فارسی بود، به فرانسوی نوشتم "سه هزار فرانک". در جا نقد پرداخت کرد. چون بُهت مرا دید گفت "پول شما برای ما خیلی ارزشمند است".
به "پاریس" که رفتم، در فروشگاه شیک و بزرگ موسوم به "گالری لافایتر، اعلامها علاوه بر زبان فرانسه به زبان فارسی از بلندگو پخش میشد!
اینکه چطور شد یکهو به این آسانی "غرب" به چنین افزایش فاحش بهای نفت تن داد، قابل تعمق است اما در این مقاله نمیگنجد.
اما اینکه چه شد که ناگهان پس از قرنها، "اسلام" دوباره سر بر آورد واضح است. درآمدهای نفتی "اکسپونانسیل" دولتهای "خاورمیانه ی انگلستان"(3) که همه مسلمان یا اسلامیاند!
نظام سوداگر "غرب" هم منطق و ارزشی بالاتر از منطق و ارزش پول و دلار نمیشناسد.
مگر آنکه من در "تز" دکترای اقتصاد خود یک انقلاب عقیدتی ایجاد کنم! باشد در مطلب آینده!
لطفا به عکس تبلیغات زیر توجه کنید؛ ادامه مطلب پس از این تبلیغات
یکی از آن تغییرات، مشاهدهی پیدائی و رواج حجاب اسلامی در آن دانشگاه، شهر، و کشور بود، بر خلافِ سالهای ۱۹۶۰ که از دختران و زنانِ با حجابِ اسلامی خبری نبود، با آنی که شمارِ شهروندانِ مهاجرِ مسلمانِ شمال آفریکا همانموقع بسیار قابل ملاحظه بود. در خودِ کشورهای الجزایر، تونس و مراکش نیز روند حاکم، تا پیش از ۱۹۷۳، در جهت برداشتن حجاب بود، نه گذاشتن آن. به ویژه از سوی دانشآموختگان، دنیادیدگان و ترفیعخواهان. چنانکه در ایران نیز در همان سالها و اصولاً از آغاز سده بیستم میلادی و از زمانِ "انقلاب مشروطیت"، عیناً شاهدِ همین روند بودیم.
آن تغییر در واقع در جهت "تجدد" بود، یا "مدرن" شدن. یک "انقلاب" اجتماعی و فرهنگی بود. به همین جهت، گاه از این قلم میخوانید که دگرگونی ۱۳۵۷ در ایران را "ضد انقلاب ارتجاعی اسلامی" میخواند. ضد انقلاب مشروطیت. ضد انقلاب "مدرنیته" یا همان "تجدد". و اما "ارتجاعی- واپسگرانه" به علت واضح بازگشت به گذشته به جای نگاه به آینده.
تغییر جوّ آب و هوا
مهمترین تغییر بزرگ دیگر اما تغییر جوِّ اجتماع نبود بلکه تغییر جوّ آب و هوا بود. وقتی تابستان ۲۰۱۸ به منزل دوستانم علی مولوی و همسرش "رنه" رفتم که خانه شان نزدیک بروکسل باغ کوچکی هم داشت، بلژیک دچار کمآبی بود و اخطار کرده بودند در مصرف آب صرفه جوئی شود. کمبود آب در بلژیک ؟! سالهای ۱۹۶۰، به یاد دارم به شوخی میگفتم اگر کسی میخواهد خودکشی کند بیاید بروکسل! در مدت بیش از هزار روزی که آنجا زیستم، شاید فقط قدری بیش از یکصد روز آفتابی داشتیم! باران و آسمانِ خاکستریِ این کشور ساحلی دریای شمال ("دریای مانش") هوای دایمی بود. مثل هوای شمال ایران، کنارههای دریای خزر. (1)
اعجاز
به احترامِ درخواست یکی از خوانندگان گرامی که از آن سالها و تغییرات بیشتر بنویسم، و سپس تشویق خوانندگانی دیگر، از خدا خواسته، تحولات ایران و جهان را که به نحوی شاهدشان بودهام به نوشته درآوردم. به طور معجزهآمیزی اکنون به قسمت۲۴ این سری مطلب رسیدهایم.
نخست اینکه نویسنده قرار نبود زنده بماند (به پیشبینی پزشک متخصص سرطان). دوم اینکه به رغم جنبه مهمی از تراوشات فکری بیپردهی نویسنده، "ایران استار" با صعه صدر به انتشار نوشتههایش همت گماشت. و اعجاز دیگر اینکه رسیدهایم به شرح مشاهدات سال ۱۹۷۳ که سال شاخص تغییرات بزرگ است و تصادفاً مصادف شده با بخش ۲۴، عددی "طلائی" قابل تقسیم بر ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۶ و ۸ و ۱۲ و ۲۴ ، نصف ۴۸ (که اهمیتش بعداً آشکار شود) و یک ششمِ عددِ ۷۲ که آنهم عدد مخصوصی است.
تغییر بزرگ ۱۹۷۳ در ایران و اروپا
سال ۱۳۵۲، ۱۹۷۳، چنانکه دیدیم، وزیدن بادِ آزادسازی محیط سیاسی و احتماعی در ایران شدت گرفته بود. مهمترین پشتیبانانش دربار و مخصوصاً بخش شهبانوئی آن و روشنفکران و دانشآموختگان خارج از کشورِ بازگشته به وطن بودهاند، که با بنیادگرایان ساواک در تضاد بودند و چنانکه بیان شد، میهندوستانی چون دکتر هوشنگ نهاوندی، رضا قطبی و پرویز نیکخواه و بسیاری دیگر، از جمله خودم، تلاشگرانش بودهایم. من به سهم کوچک خود.
در این سالهای پیش از "انقلاب" که در "دیژون" و "پاریس" بودم، به کمک "کیهان هوائی" ("اطلاعات هوائی"؟) که به صورت بسیار دلچسب روی کاغذ نازک درجه یک به دست ما میرسید، مهمترین رویدادها و تحولات ایران را را دنبال میکردم. بعضی عنوانها و مطالب را به خاطر دارم. مثلاً تیتر: " شهبانو: ایرانی زیادهخواه است". که به نظر من تغییر جهت گفتمان در ایران بود. ایرانیان به سرعت ثروتمند میشدند، اما راضی نبودند. پُزِ ثروت خود را میدادند، اما. میشد نوشت: "پول خوشبختی نمیآورد! ". یا دعواهای میان آزادیخواهان و:کسانی که نگرانِ عواقبِ ناگوار آزادیهای کنترلنشده بودند چون معاون سازمان، محمود جعفریان.
یکی از آشنایان و خویشان سببی با خانمش برای سیاحت به دیدن ما به "دیژون" آمده بودند. پولدار شده بودند. جناب مصطفی دهدشتی مردی بود دوستداشتنی که در تهران شروع کرده بود پیراهنهای شیک و لذا گرانقیمت "کریستیان دیور" (Christian Dior) را "زدن" و چون تهران پرجمعیت و پولدار شده بود، مثل همه بیزنسهای دیگر، بیزنس ایشان هم پررونق بود.
ضمن گردش در شهر دیژون، زندگی مرا جویا شد و وقتی دانست با چه بودجهای کوچک زندگی میکنیم فریاد برآورد که میتواند خرج یکسالِ من و خانوادهام را تامین کند اگر فقط یک سفر به عنوان مترجم با او به سوئیس بروم. البته من پاسخی ندادم و او نیز دنبال نکرد. اما تصویر خوبی از تحولان و دگرگونیهای عظیم در تهران و ایران بود.
صداهای تغییر بزرگ را میشد شنید
من که تهران نبودم، اما گویا شیشهبُرِ نسبتاً مفلوکی که در همسایگی ما، در نیمچه بیابانهای عباسآباد مغازه فکستنی اجاره کرده بود، به میمنت رشد شهر و ساختمانسازیها چنان ثروتمند شده بود که پشت "مرسدس بنز"ش آمده بود خواستگاری خواهرم که در همه آن سالها لابد متوجه نجابت و زیبائی او شده بود و فکر میکرد با پول بله.
والدین خواهرم را به ینگه دنیا فرستادند و به تشویقِ من خودشان هم خانه و کاشانه را فروختند تا از این جوٍّ پُر سروصدای رشد سرمایهداری و سوداگری و صداهای ناآهنگین و منحوس خلاص شده، نزد تنها دختر خود کوچ کنند. سال ۱۹۷۵ بود. صداهای تغییرات بزرگ را میشد شنید!
در مقاله یکی از شمارههای مجله "تماشا" که هر هفته به دست من میرسید، "پرویز نیکخواه" نوشته بود چطور در پایان یکی از همایشهای "حزب رستاخیز" کارگری را سوار کرده بود تا او را سر راه خود به مقصدش برساند. آن مسافر، موقع پیاده شدن، سخاوتمندانه مشتی اسکناس تقدیم کرده بود. نیکخواه میگفت آن کارگر روستائی درآمدش از او، تحصیلکردهی انگلیس و از مدیران سطح بالا با حقوق بالا، بیشتر بود. یک جای کار میلنگید.
میشد دید که یک "انقلاب" به معنای "دگرگونی بزرگ اقتصادی - اجتماعی" در حال تکوین است اما مگر میشد پیشبینی کرد که به یک "جمهوری اسلامی" منتهی میشود؟.
انقلاب طبقاتی ایران
به سالِ ۱۳۵۷ که به ایران برگشتم، سراغ یکی از قهرمانان محبوب خود رفتم، دکتر "علینقی عالیخانی". وقتی به او گفتم این یک "انقلاب طبقاتی" است، بر من خندید، که دیگر "طبقه" اجتماعی مثل زمان مارکس وجود ندارد و این انقلاب فقط علیه "شاهر است.
قهرمانان هم اشتباه میکنند.
انقلاب اسلامی عمدتاً نه به علت دیکتاتوری شاه بود که خود مبلغ آزادی بود، نه به علت فقر، بلکه به علت ثروتمند شدن طبقهای بود از روستائیان و کارگرانِ شهری شده (مشابه همان "بورژوازی" دوران صنعتی شدن اروپا) که اینها با برخورداری از قدرت اقتصادیِ برتر، قدرت سیاسی را قبضه کردند و فرهنگ عقبمانده خود را بر جامعه سوار کردند. "تز" ثابت نشده من است.
طبقه متوسط شهری سنتی و خودمحور هم که از زمان "مصدق" تا کنون "مصدقی" شده بود و تماماً منفیباف و ضدشاه بود به دنبال این طبقهی جدید و شعارهای "مرگ بر شاه" راه افتاد. "روشنفکران" چپی هم که طبعاً با "قیام" مردمی و ضد امپریالیستی (اکنون ضد "استکباری") موافق بودند، مثل "حزب توده" و "فدائیان" که شدند "پیرو خط امام".
شوک نفتی و پایان ۳۰ سال رفاه اروپا
این ثروت ناگهانی همان سال ۱۹۷۳ به بازار ایران سرازیر شد. قیمت بشکه نفت از اکتبر ۱۹۷۳ تا مارس ۱۹۷۴ از کمتر از ۳ دلار به نزدیک دوازده دلار صعود کرد. در فاصله ۶ ماه درآمد ایران و به عبارتی بودجه کشور ناگهان ۴ برابر شد!
در حالی که ایران (و کشورهای دیگر عضو "اوپک") ناگهان به نحو فوقالعاده ثروتمند شده بودند، کشوری چون فرانسه که خود نفت نداشت دچار بحران شده بود.
در دانشگاه نمیشد دوشِ آب گرم گرفت. برای صرفهجوئی به آب نیمه گرم بسنده میکردند.
در تلویزیون فرانسه، دولت آگهی تبلیغاتی پخش میکرد تا فرانسویان روحیهشان را نبازند، با این مضمون: "در فرانسه نفت نداریم اما فکر و ایده داریم"! (2)
پستچیها دست از کار کشیده بودند، و پول ماهانه به دست من نمیرسید. به شعبه کوچک بانک خود (Banque de Paris) مراجعه کردم که موقتاً قرضی بگیرم. وقتی دانست در "بانک تهران" حساب دارم گفت اگر چک دارید بنویسید. روی چک که همه به زبان فارسی بود، به فرانسوی نوشتم "سه هزار فرانک". در جا نقد پرداخت کرد. چون بُهت مرا دید گفت "پول شما برای ما خیلی ارزشمند است".
به "پاریس" که رفتم، در فروشگاه شیک و بزرگ موسوم به "گالری لافایتر، اعلامها علاوه بر زبان فرانسه به زبان فارسی از بلندگو پخش میشد!
اینکه چطور شد یکهو به این آسانی "غرب" به چنین افزایش فاحش بهای نفت تن داد، قابل تعمق است اما در این مقاله نمیگنجد.
اما اینکه چه شد که ناگهان پس از قرنها، "اسلام" دوباره سر بر آورد واضح است. درآمدهای نفتی "اکسپونانسیل" دولتهای "خاورمیانه ی انگلستان"(3) که همه مسلمان یا اسلامیاند!
نظام سوداگر "غرب" هم منطق و ارزشی بالاتر از منطق و ارزش پول و دلار نمیشناسد.
مگر آنکه من در "تز" دکترای اقتصاد خود یک انقلاب عقیدتی ایجاد کنم! باشد در مطلب آینده!
1- شوخی نزدیک به حقیقت. دوست هم دانشجوئیِ نازنینم، "نادر ثنائی" در آنجا "خودمُری" کرد. واژه خودکشی" که از آن خشونت استنباط میشود در خور او یا صادق هدایت و امثالهم نیست. لذا همانموقع (أواخر سالهای ۶۰ میلادی در تهران)، واژه "خودمُری" را برای این اشخاص مهربان و دوستداشتنی که آزارشان به هیچ انسان و حیوانی نمیرسید اختراع کردم.
2- En France on n’a pas de pétrole mais on a des idées
3- اصطلاح "خاورمیانه" ساخته و پرداختهی استعمارگران انگلیسی سدههای پیش است
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, April 24, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو