واقعا در کشور ما هیچ چیزی سرجای خودش نیست، مثلاً رئیس فدراسیون ما اصلا از ورزش آن فدراسیونی که رئیسش است چیزی نمیداند
در مجموع آقای علی حضرتزاد هم مرا زمین زد و هم از من سوءاستفاده کرد، او با اسم من کلاهبرداری کرد. تازه نامزد کرده و خانه بهتری اجاره کرده بودم، روحیهام بهتر شده بود و به اصطلاح داشتم تازه جان میگرفتم و بلند میشدم که نگذاشتند.
با استفاده از تماسهای نامزد من، آقای حضرتزاد متوجه خروج من از کشور شدند و به مامورین فرودگاه هم سپرده بودند؛ چهرهی من به خاطر سفرهای مرتب با تیمهای ورزشی هم که شناخته شده بود، سپرده بودند که اگر این شخص خواست تنها سفر کند به ما اطلاع بدهید. من بلیطی گرفته بودم برای قطر. در حالیکه روبروی تابلوی اطلاعات پرواز فرودگاه نشسته بودم اعلام پرواز و شماره پرواز را هرگز روی تابلو ندیدم تا اینکه رفتم و سوال کردم، گفتند کجای کاری بارها بسته شده، کارت پروازها صادر شده و شما جا ماندهای. در همین حال که میخواستم به لاین مورد نظر مراجعه کنم تا لااقل جریمهای بدهم و بلیطم را جابه جا کنم و با پرواز بعدی بروم ساعت حدود 4:30 تا 5 صبح بود تلفنم زنگ خورد دیدم آقای حضرتزاد است. خشکم زد گفتم وقتی این ساعت زنگ زده حتما متوجه شده که من در فرودگاه هستم و دنبال من هستند. اول جواب ندادم دوباره زنگ زد. گفتم بگذار ببینم چه خبر است، جواب دادم. گفت کجایی امید؟ گفتم این ساعت خوابم دیگر. گفت باشد، فردا باهم صحبت میکنیم. گفتم حالا کاری داشتی این ساعت زنگ زدی؟ گفت نه و با دستپاچگی و لکنت قطع کرد. بعد از قطع کردن متوجه شدم که دنبال من هستند و دارند به فرودگاه میآیند، این بود که خیلی سریع از فرودگاه با تاکسی خارج شدم. ترجیح دادم از مرز زمینی خارج شوم این بود که رفتم نخجوان، پس از آن به 4 یا 5 جای دیگر رفتم تا اینکه بعد از یک هفته به ویتنام رسیدم و دو سال و نیم است که من در این کشور آواره هستم. من با یک چمدان کوچک و با پولی که بتوانم فقط هزینه سفر اولم را بدهم، بدون پشتیبانی و بدون حمایت از ایران خارج شده بودم. در ویتنام شغلی به من نمیدادند، پول هم نداشتم و ندارم، من ماندم و مشکلات بسیار زیاد.
این خلاصهای داستانیست که بر من گذشته و من در مورد موضوعاتی که پیش آمده همه چیز را صادقانه تعریف کردم و ممنونم از شما. حالا میرسیم به یک سوالی که برای شما و همه پیش میآید. سوال اینست که اهداف آقای علی حضرتزاد از این کارها چه بود.
ایشان پشت پرده حرکتهایی انجام میداد که ما فکر میکردیم مسابقات ما از جای دیگر به هم میخورد، درحالیکه ایشان در ظاهر خودش را دوست ما نشان میداد و در آن مسابقه شرکت هم نداشت، اما در واقع داشت از جای دیگر چاله ما میکند و سعی میکرد که مسابقات کشوری را به هم بزند تا بتواند همان اول به ما ضربه بزند و به واسطه این ضربه بتواند وارد گروه ما شود و ما مجبور شویم به واسطه ضررهای مالی با ایشان شریک کاری شویم.
با توجه به حرفها من به ایشان در مورد اینکه ما میتوانیم فدراسیون آسیایی را بگیریم و کشورهای آسیایی را عضو کنیم و آنهایی که عضو هستند را بیشتر فعالشان کنیم، ایشان میخواستند این قدرت را خودشان بدست بگیرند. اینها را یکبار در یک جلسه سه نفرهمان مطرح کرده بودم و ایشان در دومین حضور تیم ما که در واقع طوری برنامهریزی شده بود که من نباشم تا ایشان بروند، از غیبت من سوءاستفاده میکند و در آنجا با رئیس فدراسیون جهانی که آنجا حضور داشت صحبت میکند و یک انگشتر گرانقیمت طلا هم برای این آقا میبرد و این سمت را درخواست میکند و میگوید من میتوانم کشورهای آسیایی را فعال کنم و این فدراسیون آسیایی را تشکیل بدهم طوریکه مجزا هم باشد، و رئیس فدراسیون جهانی هم از این پیشنهاد استقبال میکند و همانجا هم اعلام میکند.
سومین هدف او حذف من از طریق مالی و بواسطه اتهام کلاهبرداری بود تا من دیگر سِمَتی هم نداشته و بجایش همیشه درگیر دادگاه، پاسگاه، زندان و ممنوعالخروجی باشم. ممنوعالخروجی من باعث میشود که نه خودم دیگر بتوانم مسابقه بدهم و نه تیمی را به مسابقات ببرم. خانواده من هم به لحاظ مالی در شرایطی نبودند که بتوانند مرا حمایت کرده و از زندان بیرون بیاورند. ایشان این شرایط را خیلی خوب میدانست و پروندهسازی کرد، نهایتا برای من شد این همه سال کار صادقانه و زندگی سالم و نهایتا لکهای بر نامم بواسطه این آقا.
هدف چهارم ایشان هم این بود که بدین ترتیب من از فدراسیون جهانی هم حذف میشدم، و با صحبت با آقای مانی خسروی او را هم قانع میکرد تا ریاست ایران را هم به نام خودش بگیرد زیرا آقای مانی خسروی هم که از این جریانات خسته شده خیلی راحت قبول میکرد و کمک هم میکرد تا مشکلات حل شود و بچهها آرام شوند. و همینطور هم شد، چند روز بعد از زمین زدن من که البته برای آنها فرقی نداشت من از کشور خارج شوم یا در زندان باشم ایشان با رئیس فدراسیون جهانی صحبت کرده و نمایندگی فدراسیون ایران را هم به اسم خودش میگیرد و شروع میکند به اعزام تیم.
مدارک این هم موجود است که من نماینده و دبیر فدراسیون ایران بودم و آقای مانی خسروی رئیس این تشکیلات بوده است. بعداً جوری با فدراسیون جهانی صحبت میکند که آنها هم او را باور کرده و از او تقدیر میکنند که انگاری من کارها را خراب کردهام و او حامی تیم ایران است و یک چهره قهرمان از خودش در آنجا میسازد و اعتبار بهتری کسب میکند.
بدین ترتیب بود که این آقا چند روز بعد از خارج شدن من نمایندگی ایران را در فدراسیون جهانی به نام خودش ثبت میکند و مدارکش هم موجود است، من 2 عکس ضمیمه کردهام که یکی نشان میدهد من دبیر بودم و آقای مانی خسروی رئیس بوده و دیگری نشان میدهد که در همان سال 2016 آقای حضرتزاد میشود رئیس و مانی خسروی هم دبیر. مانی خسروی یکی از آدمهای واقعاً ساده و باشرافت پاورلیفتینگ ایران است و فکر میکند که آقای حضرتزاد رفیق 20 سالهاش واقعاً رفیق اوست و نمیداند که این آقا واقعاً چکاره است.
چیز دیگری که خیلی جالب است این است که به لحاظ قهرمانی، دستفروشی و مصاحبههایی که من قبلا داشتهام، او میتوانسته مصاحبهای داشته باشد و مرا به خیانت متهم کند ولی اینکار را نکرده و خیلی بیسر و صدا این قضیه را بین خودشان حل کردهاند، بچهها را به تیم برده، هزینههایشان را تقبل میکنند تا کارشان را بتوانند ادامه دهند. اما من اکنون مصاحبه میکنم، با اینکه شاید بنظر دیر باشد ولی به خاطر نداشتن امنیت نمیتوانستم این کار را زودتر انجام دهم. الان هم مجبور شدم که افشاگری و شفافسازی کنم، بخاطر بچهها و خودم. دو سال و نیم است که کابوس دارم که بچهها در مورد من چه فکر میکنند و پشت خانواده من چه حرفهایی هست؛ بچهها گناهی ندارند آنها فکر میکنند من خیانت کردهام، در صورتی که من آدم خیانتکاری نبودم. زندگی من این را نشان میدهد: کسی که با مشکلات ساخت و زندگی کرد، دستفروشی کرد در خیابانها بعد برگشت در ورزش و موفق هم بود، تیم بُرد به مسابقات و به فدراسیون ایران هم باج نداد چون خودش را همجنس بچهها میدانست. من خوشحال میشوم که بچهها این مسئله را بفهمند و بتوانند حقشان را بگیرند.
شاید شما سوال داشته باشید که در این 2.5 سال شرایط من چطور بوده و من چطور این روزها را سپری کردهام، باید بگویم که روزهای خیلی سختی داشتم، پُر از استرس، پُر از ناراحتی، بدون هیچ آرامشی و بدون هیچ زندگی خوب و زیبایی، پُر از فکر اینکه بچهها چه میگویند، فکر اینکه چرا انسانهایی هستند که از قدرتشان سوءاستفاده میکنند برای زمین زدن دیگران تا بتوانند پول بیشتری به دست بیاورند، همه ما یک روز از این دنیا میرویم و من واقعاً بابت این موضوع متاسفم. این درست است که این آقا با اطلاعات کار میکند ولی اطلاعات که به او نگفته برو و اینکارها را بکن؛ خود این آقا با انگیزه قلبی خودش، بخاطر درآمد و پول و قدرت بیشتر این کارها را کرده است.
واقعا در کشور ما هیچ چیزی سرجای خودش نیست، مثلاً رئیس فدراسیون ما اصلا از ورزش آن فدراسیونی که رئیسش است چیزی نمیداند، دردش را نکشید، دلش برایش نسوخته. اگر مدیریت درست باشد، سالم کردن جامعه کار راحتی است ولی متاسفانه همه میخواهند کار نادرست انجام دهند و با کلاه گذاشتن سر دیگران و دزدی میخواهند خودشان را بالا بکشند و خودشان را عزیز کنند. ولی من پیامم به این افراد اینست که آخرش حتی یک، یک تومانی را نیز با خودشان نمیتوانند ببرند، و اینکه تا میتوانید کمک کنید و دستی را بگیرید که این کمک کردنها یک روزی برمیگردد به خودتان. امیدوارم مردم کل دنیا این را درک کنند و سعی کنند بجای بدی به هم نیکی کنند چون همه ما، قوی و ضعیف، ثروتمند و فقیر، یک روزی از این دنیا میرویم و هیچ کس نمیداند چه وقت و چگونه.
درخواست حمایت دارم از مردم ایرانی و غیر ایرانی، با هر عقیده و مذهبی، چون من در شرایط نامهربانی بعضی از آدمهای دیگه قرار گرفتم و مجبور شدم کشور را با آن شرایط و بدون هیچ پُشت و پناهی ترک کنم و الان هم 2.5 سال است که آوارهام، نه شغلی دارم، نه جایگاهی، نه منزلی. وقتی مهاجرت کردم هیچ پولی نداشتم و با یک چمدان کوچک از ایران خارج شدم به خاطر اینکه نمیتوانستم برای کاری که نکردهام تاوان پس بدهم و مجبور بودم به خاطر زندگی کردن، جای دیگری از دنیا را انتخاب کنم. میخواهم از این مردم خوب، از ورزشکاران، از هنرمندان، از خیرین و از همه آدمهایی که به نحوی دوست دارند دستی را بگیرند خواهش کنم که از من حمایت کنند.
درخواست دیگر من از مردم این است که من به آخر خط رسیدهام، هر راهی را که فکر کنید امتحان کردهام خیلی دنبال کار بودهام و آدمی هستم که تن به هر کار سالمی میکنم و هیچ کاری را بد نمیدانم. منتها در این کشور ویتنام خودشان مشکلات فراوانی دارند، خودشان فقیرند. مشکل من کار، خانه، آب و غذا است. دوست دارم بتوانم حتی شده یک کار کوچکی راهاندازی کنم، زندگی درست کنم. دوست دارم، انگیزه هم دارم که باز هم مدال بگیرم و فقط هم تقدیمشان کنم به مردم خودم. من به جایگاهی رسیدم که حاضرم تمام مدالهای خودم و لباس تیم ملی خودم را به حراج بگذارم تا شاید کسی پیدا شود و بخواهد اینها را از من خریداری کند و بتواند از این طریق مرا حمایت کند. خودم میدانم که لباسها و مدالها ارزش مالی آنچنانی ندارد، ولی آدمهایی هستند که خیر هستند و میتوانند با اینکار من را حمایت کنند.
یک پیشنهادی هم دارم برای کارگردانان و دستاندرکاران فیلم و فیلمنامهنویسان اگر کسی علاقمند باشد من تمام زندگیام را از بچگی تاکنون نوشتهام، زندگی من خیلی بالا و پایینی، و غم و شادی، و عشق و همه چیز دیگر داشته، اگر بخواهند میتوانند یک فیلم واقعی از من بسازند و خودم حاضرم این فیلم را بازی هم بکنم. پیشنهادم این است که کسی این کار را بطور کامل و بدون هیچ سانسوری با هزینه شخصی خودش انجام دهد و من همه جوره همکاری میکنم. مستندی که قبلا از من ساخته شده، 15 دقیقه است در حالیکه من 3 ساعت حرف زدم ولی همه حرفهای بریده شده و سانسور شده است. میتوانم این اطمینان را بدهم که اگر این فیلم درست ساخته شود میتواند بهترین جوایز بینالمللی را بدست بیاورد زیرا در این فیلم موضوعات ورزشی، اجتماعی، سیاسی، و عشقی کاملا به چشم میخورد و فکر میکنم سالهاست فیلم اینچنین ساخته نشده، که این خود میتواند این جای خالی را پُر کند.
*به عنوان حرف آخر فقط میخواهم از پدر و مادر خودم تشکر کنم و این را بگویم که هر جای دنیا که باشم بوسه بر دستهایشان میزنم، از مربی سابق خوبم آقای حبیب فرهادی، آقای بابک غضبانی و میخواهم تشکر کنم و از ایشان دلجویی هم کنم که از من ناراحت نباشند، من فقط کاری کردم که یک جور رقابت کاری بوده و ایشان همیشه در قلب من جا دارند. از آقای مانی خسروی میخواهم سعی کنند در زندگیشان ساده نباشند، دوستان بیست و چند سالهشان را بهتر بشناسند و سعی کنند به جایگاه اصلی خودشان برگردند؛ ایشان یکی از بهترین و سالمترین و از اسطورههای پاورلیفتینگ ایران هستند و میخواهم از ایشان تشکر کنم و همینطور از همه مردم ایران که تا به امروز از ورزش و ورزشکار حمایت کردهاند، بسیار سپاسگزاری میکنم. همینطور جا دارد از آقای فرشید سلطانی رئیس محترم فدراسیون پاورلیفتینگ آسیایی (APF) بابت حمایتهای گذشته و بعنوان یک دوست خوب که همیشه در یاد و خاطرات من نقش دارد تشکر و قدردانی نمایم.
با استفاده از تماسهای نامزد من، آقای حضرتزاد متوجه خروج من از کشور شدند و به مامورین فرودگاه هم سپرده بودند؛ چهرهی من به خاطر سفرهای مرتب با تیمهای ورزشی هم که شناخته شده بود، سپرده بودند که اگر این شخص خواست تنها سفر کند به ما اطلاع بدهید. من بلیطی گرفته بودم برای قطر. در حالیکه روبروی تابلوی اطلاعات پرواز فرودگاه نشسته بودم اعلام پرواز و شماره پرواز را هرگز روی تابلو ندیدم تا اینکه رفتم و سوال کردم، گفتند کجای کاری بارها بسته شده، کارت پروازها صادر شده و شما جا ماندهای. در همین حال که میخواستم به لاین مورد نظر مراجعه کنم تا لااقل جریمهای بدهم و بلیطم را جابه جا کنم و با پرواز بعدی بروم ساعت حدود 4:30 تا 5 صبح بود تلفنم زنگ خورد دیدم آقای حضرتزاد است. خشکم زد گفتم وقتی این ساعت زنگ زده حتما متوجه شده که من در فرودگاه هستم و دنبال من هستند. اول جواب ندادم دوباره زنگ زد. گفتم بگذار ببینم چه خبر است، جواب دادم. گفت کجایی امید؟ گفتم این ساعت خوابم دیگر. گفت باشد، فردا باهم صحبت میکنیم. گفتم حالا کاری داشتی این ساعت زنگ زدی؟ گفت نه و با دستپاچگی و لکنت قطع کرد. بعد از قطع کردن متوجه شدم که دنبال من هستند و دارند به فرودگاه میآیند، این بود که خیلی سریع از فرودگاه با تاکسی خارج شدم. ترجیح دادم از مرز زمینی خارج شوم این بود که رفتم نخجوان، پس از آن به 4 یا 5 جای دیگر رفتم تا اینکه بعد از یک هفته به ویتنام رسیدم و دو سال و نیم است که من در این کشور آواره هستم. من با یک چمدان کوچک و با پولی که بتوانم فقط هزینه سفر اولم را بدهم، بدون پشتیبانی و بدون حمایت از ایران خارج شده بودم. در ویتنام شغلی به من نمیدادند، پول هم نداشتم و ندارم، من ماندم و مشکلات بسیار زیاد.
این خلاصهای داستانیست که بر من گذشته و من در مورد موضوعاتی که پیش آمده همه چیز را صادقانه تعریف کردم و ممنونم از شما. حالا میرسیم به یک سوالی که برای شما و همه پیش میآید. سوال اینست که اهداف آقای علی حضرتزاد از این کارها چه بود.
ایشان پشت پرده حرکتهایی انجام میداد که ما فکر میکردیم مسابقات ما از جای دیگر به هم میخورد، درحالیکه ایشان در ظاهر خودش را دوست ما نشان میداد و در آن مسابقه شرکت هم نداشت، اما در واقع داشت از جای دیگر چاله ما میکند و سعی میکرد که مسابقات کشوری را به هم بزند تا بتواند همان اول به ما ضربه بزند و به واسطه این ضربه بتواند وارد گروه ما شود و ما مجبور شویم به واسطه ضررهای مالی با ایشان شریک کاری شویم.
با توجه به حرفها من به ایشان در مورد اینکه ما میتوانیم فدراسیون آسیایی را بگیریم و کشورهای آسیایی را عضو کنیم و آنهایی که عضو هستند را بیشتر فعالشان کنیم، ایشان میخواستند این قدرت را خودشان بدست بگیرند. اینها را یکبار در یک جلسه سه نفرهمان مطرح کرده بودم و ایشان در دومین حضور تیم ما که در واقع طوری برنامهریزی شده بود که من نباشم تا ایشان بروند، از غیبت من سوءاستفاده میکند و در آنجا با رئیس فدراسیون جهانی که آنجا حضور داشت صحبت میکند و یک انگشتر گرانقیمت طلا هم برای این آقا میبرد و این سمت را درخواست میکند و میگوید من میتوانم کشورهای آسیایی را فعال کنم و این فدراسیون آسیایی را تشکیل بدهم طوریکه مجزا هم باشد، و رئیس فدراسیون جهانی هم از این پیشنهاد استقبال میکند و همانجا هم اعلام میکند.
سومین هدف او حذف من از طریق مالی و بواسطه اتهام کلاهبرداری بود تا من دیگر سِمَتی هم نداشته و بجایش همیشه درگیر دادگاه، پاسگاه، زندان و ممنوعالخروجی باشم. ممنوعالخروجی من باعث میشود که نه خودم دیگر بتوانم مسابقه بدهم و نه تیمی را به مسابقات ببرم. خانواده من هم به لحاظ مالی در شرایطی نبودند که بتوانند مرا حمایت کرده و از زندان بیرون بیاورند. ایشان این شرایط را خیلی خوب میدانست و پروندهسازی کرد، نهایتا برای من شد این همه سال کار صادقانه و زندگی سالم و نهایتا لکهای بر نامم بواسطه این آقا.
هدف چهارم ایشان هم این بود که بدین ترتیب من از فدراسیون جهانی هم حذف میشدم، و با صحبت با آقای مانی خسروی او را هم قانع میکرد تا ریاست ایران را هم به نام خودش بگیرد زیرا آقای مانی خسروی هم که از این جریانات خسته شده خیلی راحت قبول میکرد و کمک هم میکرد تا مشکلات حل شود و بچهها آرام شوند. و همینطور هم شد، چند روز بعد از زمین زدن من که البته برای آنها فرقی نداشت من از کشور خارج شوم یا در زندان باشم ایشان با رئیس فدراسیون جهانی صحبت کرده و نمایندگی فدراسیون ایران را هم به اسم خودش میگیرد و شروع میکند به اعزام تیم.
مدارک این هم موجود است که من نماینده و دبیر فدراسیون ایران بودم و آقای مانی خسروی رئیس این تشکیلات بوده است. بعداً جوری با فدراسیون جهانی صحبت میکند که آنها هم او را باور کرده و از او تقدیر میکنند که انگاری من کارها را خراب کردهام و او حامی تیم ایران است و یک چهره قهرمان از خودش در آنجا میسازد و اعتبار بهتری کسب میکند.
بدین ترتیب بود که این آقا چند روز بعد از خارج شدن من نمایندگی ایران را در فدراسیون جهانی به نام خودش ثبت میکند و مدارکش هم موجود است، من 2 عکس ضمیمه کردهام که یکی نشان میدهد من دبیر بودم و آقای مانی خسروی رئیس بوده و دیگری نشان میدهد که در همان سال 2016 آقای حضرتزاد میشود رئیس و مانی خسروی هم دبیر. مانی خسروی یکی از آدمهای واقعاً ساده و باشرافت پاورلیفتینگ ایران است و فکر میکند که آقای حضرتزاد رفیق 20 سالهاش واقعاً رفیق اوست و نمیداند که این آقا واقعاً چکاره است.
چیز دیگری که خیلی جالب است این است که به لحاظ قهرمانی، دستفروشی و مصاحبههایی که من قبلا داشتهام، او میتوانسته مصاحبهای داشته باشد و مرا به خیانت متهم کند ولی اینکار را نکرده و خیلی بیسر و صدا این قضیه را بین خودشان حل کردهاند، بچهها را به تیم برده، هزینههایشان را تقبل میکنند تا کارشان را بتوانند ادامه دهند. اما من اکنون مصاحبه میکنم، با اینکه شاید بنظر دیر باشد ولی به خاطر نداشتن امنیت نمیتوانستم این کار را زودتر انجام دهم. الان هم مجبور شدم که افشاگری و شفافسازی کنم، بخاطر بچهها و خودم. دو سال و نیم است که کابوس دارم که بچهها در مورد من چه فکر میکنند و پشت خانواده من چه حرفهایی هست؛ بچهها گناهی ندارند آنها فکر میکنند من خیانت کردهام، در صورتی که من آدم خیانتکاری نبودم. زندگی من این را نشان میدهد: کسی که با مشکلات ساخت و زندگی کرد، دستفروشی کرد در خیابانها بعد برگشت در ورزش و موفق هم بود، تیم بُرد به مسابقات و به فدراسیون ایران هم باج نداد چون خودش را همجنس بچهها میدانست. من خوشحال میشوم که بچهها این مسئله را بفهمند و بتوانند حقشان را بگیرند.
شاید شما سوال داشته باشید که در این 2.5 سال شرایط من چطور بوده و من چطور این روزها را سپری کردهام، باید بگویم که روزهای خیلی سختی داشتم، پُر از استرس، پُر از ناراحتی، بدون هیچ آرامشی و بدون هیچ زندگی خوب و زیبایی، پُر از فکر اینکه بچهها چه میگویند، فکر اینکه چرا انسانهایی هستند که از قدرتشان سوءاستفاده میکنند برای زمین زدن دیگران تا بتوانند پول بیشتری به دست بیاورند، همه ما یک روز از این دنیا میرویم و من واقعاً بابت این موضوع متاسفم. این درست است که این آقا با اطلاعات کار میکند ولی اطلاعات که به او نگفته برو و اینکارها را بکن؛ خود این آقا با انگیزه قلبی خودش، بخاطر درآمد و پول و قدرت بیشتر این کارها را کرده است.
واقعا در کشور ما هیچ چیزی سرجای خودش نیست، مثلاً رئیس فدراسیون ما اصلا از ورزش آن فدراسیونی که رئیسش است چیزی نمیداند، دردش را نکشید، دلش برایش نسوخته. اگر مدیریت درست باشد، سالم کردن جامعه کار راحتی است ولی متاسفانه همه میخواهند کار نادرست انجام دهند و با کلاه گذاشتن سر دیگران و دزدی میخواهند خودشان را بالا بکشند و خودشان را عزیز کنند. ولی من پیامم به این افراد اینست که آخرش حتی یک، یک تومانی را نیز با خودشان نمیتوانند ببرند، و اینکه تا میتوانید کمک کنید و دستی را بگیرید که این کمک کردنها یک روزی برمیگردد به خودتان. امیدوارم مردم کل دنیا این را درک کنند و سعی کنند بجای بدی به هم نیکی کنند چون همه ما، قوی و ضعیف، ثروتمند و فقیر، یک روزی از این دنیا میرویم و هیچ کس نمیداند چه وقت و چگونه.
درخواست حمایت دارم از مردم ایرانی و غیر ایرانی، با هر عقیده و مذهبی، چون من در شرایط نامهربانی بعضی از آدمهای دیگه قرار گرفتم و مجبور شدم کشور را با آن شرایط و بدون هیچ پُشت و پناهی ترک کنم و الان هم 2.5 سال است که آوارهام، نه شغلی دارم، نه جایگاهی، نه منزلی. وقتی مهاجرت کردم هیچ پولی نداشتم و با یک چمدان کوچک از ایران خارج شدم به خاطر اینکه نمیتوانستم برای کاری که نکردهام تاوان پس بدهم و مجبور بودم به خاطر زندگی کردن، جای دیگری از دنیا را انتخاب کنم. میخواهم از این مردم خوب، از ورزشکاران، از هنرمندان، از خیرین و از همه آدمهایی که به نحوی دوست دارند دستی را بگیرند خواهش کنم که از من حمایت کنند.
درخواست دیگر من از مردم این است که من به آخر خط رسیدهام، هر راهی را که فکر کنید امتحان کردهام خیلی دنبال کار بودهام و آدمی هستم که تن به هر کار سالمی میکنم و هیچ کاری را بد نمیدانم. منتها در این کشور ویتنام خودشان مشکلات فراوانی دارند، خودشان فقیرند. مشکل من کار، خانه، آب و غذا است. دوست دارم بتوانم حتی شده یک کار کوچکی راهاندازی کنم، زندگی درست کنم. دوست دارم، انگیزه هم دارم که باز هم مدال بگیرم و فقط هم تقدیمشان کنم به مردم خودم. من به جایگاهی رسیدم که حاضرم تمام مدالهای خودم و لباس تیم ملی خودم را به حراج بگذارم تا شاید کسی پیدا شود و بخواهد اینها را از من خریداری کند و بتواند از این طریق مرا حمایت کند. خودم میدانم که لباسها و مدالها ارزش مالی آنچنانی ندارد، ولی آدمهایی هستند که خیر هستند و میتوانند با اینکار من را حمایت کنند.
یک پیشنهادی هم دارم برای کارگردانان و دستاندرکاران فیلم و فیلمنامهنویسان اگر کسی علاقمند باشد من تمام زندگیام را از بچگی تاکنون نوشتهام، زندگی من خیلی بالا و پایینی، و غم و شادی، و عشق و همه چیز دیگر داشته، اگر بخواهند میتوانند یک فیلم واقعی از من بسازند و خودم حاضرم این فیلم را بازی هم بکنم. پیشنهادم این است که کسی این کار را بطور کامل و بدون هیچ سانسوری با هزینه شخصی خودش انجام دهد و من همه جوره همکاری میکنم. مستندی که قبلا از من ساخته شده، 15 دقیقه است در حالیکه من 3 ساعت حرف زدم ولی همه حرفهای بریده شده و سانسور شده است. میتوانم این اطمینان را بدهم که اگر این فیلم درست ساخته شود میتواند بهترین جوایز بینالمللی را بدست بیاورد زیرا در این فیلم موضوعات ورزشی، اجتماعی، سیاسی، و عشقی کاملا به چشم میخورد و فکر میکنم سالهاست فیلم اینچنین ساخته نشده، که این خود میتواند این جای خالی را پُر کند.
*به عنوان حرف آخر فقط میخواهم از پدر و مادر خودم تشکر کنم و این را بگویم که هر جای دنیا که باشم بوسه بر دستهایشان میزنم، از مربی سابق خوبم آقای حبیب فرهادی، آقای بابک غضبانی و میخواهم تشکر کنم و از ایشان دلجویی هم کنم که از من ناراحت نباشند، من فقط کاری کردم که یک جور رقابت کاری بوده و ایشان همیشه در قلب من جا دارند. از آقای مانی خسروی میخواهم سعی کنند در زندگیشان ساده نباشند، دوستان بیست و چند سالهشان را بهتر بشناسند و سعی کنند به جایگاه اصلی خودشان برگردند؛ ایشان یکی از بهترین و سالمترین و از اسطورههای پاورلیفتینگ ایران هستند و میخواهم از ایشان تشکر کنم و همینطور از همه مردم ایران که تا به امروز از ورزش و ورزشکار حمایت کردهاند، بسیار سپاسگزاری میکنم. همینطور جا دارد از آقای فرشید سلطانی رئیس محترم فدراسیون پاورلیفتینگ آسیایی (APF) بابت حمایتهای گذشته و بعنوان یک دوست خوب که همیشه در یاد و خاطرات من نقش دارد تشکر و قدردانی نمایم.
پایان
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, April 3, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو