شاید بهتر باشد به این شرایط بگوئیم، شهر به هم ریخته، شهر تاراج شده، شهری که انسان تازه وارد اگر چند سال در آن نبوده باشد، در بدو ورود به شهر گم میشود
سخن و اندیشه -81
تهران امروز، تفاوت چشمگیری با گذشته دارد. تغییر و تحولات شهری یک طرف، سلوک و رفتارهای اخلاقی مردم از طرف دیگر. وقتی به آنچه که در تهران اتفاق افتاده مواجه میشویم، حس عجیبی به ما از نابودی آنچه که نوستالژی نسلهای گذشته تلقی میگردید، دست میدهد. نمیدانیم به این فروریزی یکپارچه چه نام دهیم؟ نابودی اخلاقی، هویت فراموش شده، آشفتگی همگانی یا حالت پریشانی. این فروریزی هویت در همه ارکان زندگی شهری و رفتاری مردم مشهود است. حتی طبیعت تهران با طبیعت چهل سال پیش آن قابل مقایسه نیست. شاید بهتر باشد به این شرایط بگوئیم، شهر به هم ریخته، شهر تاراج شده، شهری که انسان تازه وارد اگر چند سال در آن نبوده باشد، در بدو ورود به شهر گم میشود. چون از محلهها، پاتوقها، خانهها، خیابانها، کوچه پسکوچههایی که در ذهن او بود و نقش آنها را به یاد داشت، چیزی مشاهده نمیکند. به همین دلیل هم ما با این شهر در شرایط جدید بیگانهایم و هم شهر با تغییرات ایجاد شده با ما بیگانه است. حال این تغییرات آیا لازم بوده است یا نه؟ هیچکس نمیتواند به این سوال جواب درستی بدهد. جای تاسف آن است که این فروریزی در حال تداوم است. در کوچههای تنگ و باریک دهها برج بلند در حال ساخت است، فضاهای سبز که جزو ریههای تنفسی این شهر پر جمعیت تلقی میگردیدند، در حال نابودی و ایجاد ساختمانهای جدید هستند. ساخت و ساز نفس تهران را بریده به طوریکه توسعه و ایجاد بناهای اغلب مسکونی تهران از شمال و شرق به بنبست رسیده و در جنوب و به ویژه در غرب به سرعت در حال گسترش است و کسی توجهش به این نکته نیست که در این شهر گسلهای زلزله شناسی فراوانی وجود دارد و احتمال وقوع حوادث غیرمترقبه هر آن امکانپذیر است.
سابقه تاریخی نشان میدهد که قبلاً تهران از لحاظ حدود و ثغور، جغرافیایی تعریف شده داشت. نظم داشت، طبیعت داشت، کلاغ، کبوتر، سار، گنجشک، بلبل و پرندگان مهاجر فصلی داشت.
درختان گوناگون توت، چنار، شمشادهای پیچ در پیچ، گلهای شببو، کوچههایی با دیوارهای کاهگلی، باغچهها و فضاهای سبز با دربهای چوبی و قفلهای کوبهای، مرم مهربان و دلسوز، همسایگان پر محبت و خندان، اماکن آموزشی و مذهبی حساب شده، محلات زیبا و بکر، هویت تاریخی و معماری و هزاران آثار ارزشی فراوان وجود داشت. اینک دیگر نه نشانی از آنها است و نه در صبح زود صدای گنجشکی شنیده میشود و نه در عصر کلاغها در پرواز از این چنار به آن چنار صدای قارقارشان در شهر میپیچید.
مردمی که در گذشته با آرامش و با برخورد درست با هم به کار و زندگی مشغول بودند، اینک تغییر رفتار و کردار دادهاند، کسی به فکر کس دیگری نیست. همه در آغاز روز به دنبال آنند که بتوانند درآمدی به هر طریق ممکن برای گذران زندگی خود کسب کنند. پدر به پسر، مادر به دختر، برادر به خواهر، همسایه به همسایه توجهی ندارند. دیگر کسی رفیق گرمابه و گلستان دیگری نیست. هویتها، رفاقتها، حرمتها، شخصیتها، جایگاهها و همه چیز را داشتن و نداشتن امکانات مالی افراد، تعیین میکند.
امروزه اگر بخواهیم سراغ تهران قدیم را بگیریم باید به سفرنامههای گردشگران خارجی مراجعه کنیم و از روی نوشتههای آنها بدانیم که در گذشته پایتخت کشورمان چگونه بود. یکی از سفرنامه نویسها درباره قهوهخانههای قدیمی تهران نوشته است:
"قهوهخانههای سنتی جنوب شهر نیز روح تازهای گرفتهاند. در طول سالهای گذشته بسیاری از این مراکز ساخته شدهاند که تعداد زیادی نیز دیدارکننده دارند. این محلها داری یک نقال است که برخی از اشعار شاعر ملی فردوسی را از روی کتاب شاهنامه که به قرن دهم، یازدهم میلادی مربوط است را میخواند..."
در تهران امروز جای قهوهخانهها را سفرهخانههای سنتی گرفته که در زیرزمینهای تنگ و تاریک، انسانهای خسته از کار و زندگی شبها در آنجا جمع میشوند و با موسیقیهای بیمحتوا و اغلب بازاری به رقص و پایکوبی میپردازند و در دود و دم قلیونهای عربی فرو میروند. در تهران بسیاری از افراد در اینگونه اماکن و حتی در سطح خیابانها و در داخل کافیشاپها و رستورانها، تا ساعتهای نیمهشب، شب زندهداری میکنند و آنگاه همچون اسکلتی بیجان به منزل میروند و تا ساعتهای بعدازظهر میخوابند و زندگی آنها از طریق کسب منابع مالی کاذب، دلالی، واسطهگری و حتی کلاهبرداری و دزدی تامین میگردد. ظاهراً اغلب کارها طبیعی و معمولی جلوه میکند ولی باطن کار آلوده و کثیف است.
در تهران، بویژه در مناطق شمال شهر، علاوه بر برجها و ساختمانهای لاکچری که ساکنین خاص خود را دارد، راهها، اتوبانهای متعدد، مترو و جادههای فراوانی احداث شده است، ولی در بسیاری از نقاط شهر بویژه در اماکن مرکزی، اغلب ساختمانها فرسوده، و بافت قدیمی آنها در حال فروریزی است و احتیاج به سرمایهگذاری فراوان دارد که امکان تامین آن در شرایط فعلی مقدور نیست.
اگر از تهران و محوطههای شمالی آن بگذریم، بسیاری از شهرها و روستاهای اطراف آن رشد قابل توجهی نداشتهاند و ساختمانهای قدیمی گلی و بیمقاومت محل سکونت اغالب روستاییان کمدرآمد است که عمر را به سختی سپری میکنند. شهر تهران در عین حال الگوی شهرهای بزرگ ایران مانند اصفهان، تبریز، مشهد، شیراز، کرمان، زاهدان، رشت، ساری و...است که در آنها نیز یک بافت اعیاننشین لاکچری ایجاد شده و بسیاری از اماکن از لحاظ ساختمانی و معماری حالت سنتی و حتی تا حد مخروبه، باقیمانده است و توزیع درآمد و ثروت و امکانات بازسازی شهری به صورت درست، یکنواخت و حساب شده صورت نگرفته است. با یک چنین وضعیتی به طور مداوم، مردم از جاهای کوچک، روستاها و اماکن با امکانات محدود به علت عدمدسترسی به احتیاجات اولیه زندگی به سوی شهرها و مراکز استانها هجوم آوردهاند و خیل جمعیت حاشیهنشین شهرهای بزرگ در حال حاضر بزرگترین مشکل سکونتی، اخلاقی و رفتاری را دارند که فساد، فحشا، دزدی، زورگیری و دهها ناهنجاری و مفاسد اجتماعی دیگر، همه جا را فراگرفته است.
در حالیکه کشور ما دارای گذشتهای درخشان و فرهنگی پویا و جهانی بود، اینک در رفتار و کردار نسلهای جدید از آن ارزشها و نشانههای گذشته کمتر چیزی دیده میشود. گرفتاریهای اجتماعی، تفاوتها و اختلافهای طبقاتی، فقر و تندستی، بیتوجهی مسئولین به ساختار زندگی مردم پایین اجتماع، مسایل آموزشی و تربیتی مبتنی بر فرهنگ و اندیشههای غیر ایرانی، رفتارهای غیرمتعارف طبقات مختلف اجتماعی نسبت به هم، جدایی تفکر، زندگی و ارزشهای افراد دارای امکانات مالی فراوان با سایر اقشار دیگر و دهها موضوع اجتماعی ناهنجار، دست به دست هم داده و جامعه شهری و روستایی کشورمان و بویژه مردم تهران و مراکز استانها را از هم جدا کرده است.
در یک چنین وضعیتی که همه چیز ماهیت و هویت خود را از دست داده است شما میتوانید شاهد هجوم افرادی به رستورانهای خاص شهر باشید و با ورودیههای میلیون تومانی در اماکن خاص مثل رستوران گردان برج میلاد، پالادیوم، بام تهران و... پذیرایی شوید، یا آنکه به رستورانهای بینالمللی در خیابانهای الهیه، زعفرانیه و فرمانیه بروید که به سبک و سیاق رستورانهای شهر استانبول ترکیه، پکن، دبی، لبنان، مسکو طراحی و مدیریت شدهاند و در آنجا کباب برهای که نیمی از گوسفند با دندههایش یکجا پخته شده است را به روی میز شما بیاورند و با پرداخت صورتحسابهای چند میلیون تومانی با سسهای مختلفی که از این کشورها آوردهاند، آن را نوشجان کنید و با گوش دادن به ترانههای روز استانبولی، عربی و حتی چینی و روسی، چشم خود را به روی تمام واقعیتهای جاری در جامعه از نوع فقر و بدبختی و فحشا و دزدی و فروریزی اخلاقی و اجتماعی ببندید و به زندگی آکواریوم مانند خود ادامه دهید.
آری شهر تهران، امالقرای جهان اسلام، تبدیل به شهر بیهویتی شده است که نه تنها نشانی از فرهنگ، رفتار و سلوک ایرانی در آن کمتر دیده میشود، بلکه ولنگاری، چشم و همچشمی، تظاهر، ریا، دروغ، دزدی، فحشا و فروریزی همه ارزشهای ملی و اخلاقی، از سر و کول آن بالا میرود. تابلوی فروشگاهها، مالها، مراکز متعدد خرید و فروش را با کلمه هایپر Hyper تزیین کردهاند، کلمهای که اغلب افراد از معنی واقعی آن اطلاعی ندارند و آنقدر ناآگاهانه از آن استفاده به عمل آوردهاند که حتی به هر مغازهای و به هر فعالیتی آن کلمه را اختصاص دادهاند. مثل هایپرمارکت، هایپراستار، هایپر تایر(پنچرگیری سابق)، هایپر آرایشگاه(سلمانی سابق) و...جالب است بدانید که خوانندهای هم در جامعه ظهور کرده به نام علی هایپر که آهنگ دختر دهه شصتی او طرفدار فراوانی دارد و نسلهای جدید با این ترانه بیمحتوا حال میکنند:
"هنوزم عاشقم، عاشقم هیهی
بازی میکرده با من تو کوچمون لیلی
بازم میام در خونتون فقط بگو کیکی
آخ دل من رفت برات که آخر دفترات
اسممو مینوشتی، چرا آنقدر خوب و عشقی
هنوز دل میبری با اون چشای مشکی، با اون چشای مشکی
دختر دهه شصتی تو این دلم نشستی
نشستی زدی بردی دلو با اون نگاهت دستی دستی"
جالب آن است که همه چیز شهر تهران با هم هماهنگاند. اگر مغازهها را همه هایپر میگویند و علی هایپر هم خواننده مورد علاقه دخترها و پسرها است، خیابانهای تهران را هم اتومبیلهای بیکیفیت چینی پر کرده است که لیفان، چانگان ایدو، آریزو5، اموام 530، جک J4، ...از آن جملهاند.
گزارش را با این نکته به پایان میبرم که در تهران تعداد بسیاری از دختران جوان روسی، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، ترکیه، لبنانی و...به عنوان توریست و جهانگرد در سطح شهر و در کافی شاپها و رستورانهای گران قیمت حضور دارند که هم به تلطیف فضای بسته شهری کمک میکنند و هم آنها با دعوت دوستی شما سر میزتان میآیند تا در خوردن غذا و... تنها نباشید. این دخترها عاشق عکسهای سلفی گرفتن با ایرانیان و آموختن زبان فارسی هستند.
یکی از آنها در رابطه با شهر تهران میگوید:
"به نظر من تهران یک شهر خیلی بزرگ و شلوغ است. اما یک یا دو چیز تهران مانند مسکو است. مثل شلوغی و بزرگی آن. خیابان ولنجک خیلی خیلی زیبا است. مردم و بویژه جوانهای تهرانی خیلی مهربان و باتجربه هستند!! من تهران را بیشتر از مسکو دوست دارم و اگر بتوانم همینجا میمانم."
گزارش من گویای واقعیتهای داخل شهر تهران است. شهری که دیگر هویت ایرانی خود را از دست داده است ولی شما به راحتی میتوانید طعم سوپ برشی، خاویار روسی، پلمنی و البته ودکای روسی را در تهران و در داخل رستورانهای روسی، بویژه کافه "راشا" در کنار یک دختر رعنای سفید پوست زاغ چشم نوشجان کنید و برای واژهها و کلماتی نوستالژیک مانند هویت و فرهنگ ایرانی فاتحه بخوانید.
تهران امروز، تفاوت چشمگیری با گذشته دارد. تغییر و تحولات شهری یک طرف، سلوک و رفتارهای اخلاقی مردم از طرف دیگر. وقتی به آنچه که در تهران اتفاق افتاده مواجه میشویم، حس عجیبی به ما از نابودی آنچه که نوستالژی نسلهای گذشته تلقی میگردید، دست میدهد. نمیدانیم به این فروریزی یکپارچه چه نام دهیم؟ نابودی اخلاقی، هویت فراموش شده، آشفتگی همگانی یا حالت پریشانی. این فروریزی هویت در همه ارکان زندگی شهری و رفتاری مردم مشهود است. حتی طبیعت تهران با طبیعت چهل سال پیش آن قابل مقایسه نیست. شاید بهتر باشد به این شرایط بگوئیم، شهر به هم ریخته، شهر تاراج شده، شهری که انسان تازه وارد اگر چند سال در آن نبوده باشد، در بدو ورود به شهر گم میشود. چون از محلهها، پاتوقها، خانهها، خیابانها، کوچه پسکوچههایی که در ذهن او بود و نقش آنها را به یاد داشت، چیزی مشاهده نمیکند. به همین دلیل هم ما با این شهر در شرایط جدید بیگانهایم و هم شهر با تغییرات ایجاد شده با ما بیگانه است. حال این تغییرات آیا لازم بوده است یا نه؟ هیچکس نمیتواند به این سوال جواب درستی بدهد. جای تاسف آن است که این فروریزی در حال تداوم است. در کوچههای تنگ و باریک دهها برج بلند در حال ساخت است، فضاهای سبز که جزو ریههای تنفسی این شهر پر جمعیت تلقی میگردیدند، در حال نابودی و ایجاد ساختمانهای جدید هستند. ساخت و ساز نفس تهران را بریده به طوریکه توسعه و ایجاد بناهای اغلب مسکونی تهران از شمال و شرق به بنبست رسیده و در جنوب و به ویژه در غرب به سرعت در حال گسترش است و کسی توجهش به این نکته نیست که در این شهر گسلهای زلزله شناسی فراوانی وجود دارد و احتمال وقوع حوادث غیرمترقبه هر آن امکانپذیر است.
سابقه تاریخی نشان میدهد که قبلاً تهران از لحاظ حدود و ثغور، جغرافیایی تعریف شده داشت. نظم داشت، طبیعت داشت، کلاغ، کبوتر، سار، گنجشک، بلبل و پرندگان مهاجر فصلی داشت.
درختان گوناگون توت، چنار، شمشادهای پیچ در پیچ، گلهای شببو، کوچههایی با دیوارهای کاهگلی، باغچهها و فضاهای سبز با دربهای چوبی و قفلهای کوبهای، مرم مهربان و دلسوز، همسایگان پر محبت و خندان، اماکن آموزشی و مذهبی حساب شده، محلات زیبا و بکر، هویت تاریخی و معماری و هزاران آثار ارزشی فراوان وجود داشت. اینک دیگر نه نشانی از آنها است و نه در صبح زود صدای گنجشکی شنیده میشود و نه در عصر کلاغها در پرواز از این چنار به آن چنار صدای قارقارشان در شهر میپیچید.
مردمی که در گذشته با آرامش و با برخورد درست با هم به کار و زندگی مشغول بودند، اینک تغییر رفتار و کردار دادهاند، کسی به فکر کس دیگری نیست. همه در آغاز روز به دنبال آنند که بتوانند درآمدی به هر طریق ممکن برای گذران زندگی خود کسب کنند. پدر به پسر، مادر به دختر، برادر به خواهر، همسایه به همسایه توجهی ندارند. دیگر کسی رفیق گرمابه و گلستان دیگری نیست. هویتها، رفاقتها، حرمتها، شخصیتها، جایگاهها و همه چیز را داشتن و نداشتن امکانات مالی افراد، تعیین میکند.
امروزه اگر بخواهیم سراغ تهران قدیم را بگیریم باید به سفرنامههای گردشگران خارجی مراجعه کنیم و از روی نوشتههای آنها بدانیم که در گذشته پایتخت کشورمان چگونه بود. یکی از سفرنامه نویسها درباره قهوهخانههای قدیمی تهران نوشته است:
"قهوهخانههای سنتی جنوب شهر نیز روح تازهای گرفتهاند. در طول سالهای گذشته بسیاری از این مراکز ساخته شدهاند که تعداد زیادی نیز دیدارکننده دارند. این محلها داری یک نقال است که برخی از اشعار شاعر ملی فردوسی را از روی کتاب شاهنامه که به قرن دهم، یازدهم میلادی مربوط است را میخواند..."
در تهران امروز جای قهوهخانهها را سفرهخانههای سنتی گرفته که در زیرزمینهای تنگ و تاریک، انسانهای خسته از کار و زندگی شبها در آنجا جمع میشوند و با موسیقیهای بیمحتوا و اغلب بازاری به رقص و پایکوبی میپردازند و در دود و دم قلیونهای عربی فرو میروند. در تهران بسیاری از افراد در اینگونه اماکن و حتی در سطح خیابانها و در داخل کافیشاپها و رستورانها، تا ساعتهای نیمهشب، شب زندهداری میکنند و آنگاه همچون اسکلتی بیجان به منزل میروند و تا ساعتهای بعدازظهر میخوابند و زندگی آنها از طریق کسب منابع مالی کاذب، دلالی، واسطهگری و حتی کلاهبرداری و دزدی تامین میگردد. ظاهراً اغلب کارها طبیعی و معمولی جلوه میکند ولی باطن کار آلوده و کثیف است.
در تهران، بویژه در مناطق شمال شهر، علاوه بر برجها و ساختمانهای لاکچری که ساکنین خاص خود را دارد، راهها، اتوبانهای متعدد، مترو و جادههای فراوانی احداث شده است، ولی در بسیاری از نقاط شهر بویژه در اماکن مرکزی، اغلب ساختمانها فرسوده، و بافت قدیمی آنها در حال فروریزی است و احتیاج به سرمایهگذاری فراوان دارد که امکان تامین آن در شرایط فعلی مقدور نیست.
اگر از تهران و محوطههای شمالی آن بگذریم، بسیاری از شهرها و روستاهای اطراف آن رشد قابل توجهی نداشتهاند و ساختمانهای قدیمی گلی و بیمقاومت محل سکونت اغالب روستاییان کمدرآمد است که عمر را به سختی سپری میکنند. شهر تهران در عین حال الگوی شهرهای بزرگ ایران مانند اصفهان، تبریز، مشهد، شیراز، کرمان، زاهدان، رشت، ساری و...است که در آنها نیز یک بافت اعیاننشین لاکچری ایجاد شده و بسیاری از اماکن از لحاظ ساختمانی و معماری حالت سنتی و حتی تا حد مخروبه، باقیمانده است و توزیع درآمد و ثروت و امکانات بازسازی شهری به صورت درست، یکنواخت و حساب شده صورت نگرفته است. با یک چنین وضعیتی به طور مداوم، مردم از جاهای کوچک، روستاها و اماکن با امکانات محدود به علت عدمدسترسی به احتیاجات اولیه زندگی به سوی شهرها و مراکز استانها هجوم آوردهاند و خیل جمعیت حاشیهنشین شهرهای بزرگ در حال حاضر بزرگترین مشکل سکونتی، اخلاقی و رفتاری را دارند که فساد، فحشا، دزدی، زورگیری و دهها ناهنجاری و مفاسد اجتماعی دیگر، همه جا را فراگرفته است.
در حالیکه کشور ما دارای گذشتهای درخشان و فرهنگی پویا و جهانی بود، اینک در رفتار و کردار نسلهای جدید از آن ارزشها و نشانههای گذشته کمتر چیزی دیده میشود. گرفتاریهای اجتماعی، تفاوتها و اختلافهای طبقاتی، فقر و تندستی، بیتوجهی مسئولین به ساختار زندگی مردم پایین اجتماع، مسایل آموزشی و تربیتی مبتنی بر فرهنگ و اندیشههای غیر ایرانی، رفتارهای غیرمتعارف طبقات مختلف اجتماعی نسبت به هم، جدایی تفکر، زندگی و ارزشهای افراد دارای امکانات مالی فراوان با سایر اقشار دیگر و دهها موضوع اجتماعی ناهنجار، دست به دست هم داده و جامعه شهری و روستایی کشورمان و بویژه مردم تهران و مراکز استانها را از هم جدا کرده است.
در یک چنین وضعیتی که همه چیز ماهیت و هویت خود را از دست داده است شما میتوانید شاهد هجوم افرادی به رستورانهای خاص شهر باشید و با ورودیههای میلیون تومانی در اماکن خاص مثل رستوران گردان برج میلاد، پالادیوم، بام تهران و... پذیرایی شوید، یا آنکه به رستورانهای بینالمللی در خیابانهای الهیه، زعفرانیه و فرمانیه بروید که به سبک و سیاق رستورانهای شهر استانبول ترکیه، پکن، دبی، لبنان، مسکو طراحی و مدیریت شدهاند و در آنجا کباب برهای که نیمی از گوسفند با دندههایش یکجا پخته شده است را به روی میز شما بیاورند و با پرداخت صورتحسابهای چند میلیون تومانی با سسهای مختلفی که از این کشورها آوردهاند، آن را نوشجان کنید و با گوش دادن به ترانههای روز استانبولی، عربی و حتی چینی و روسی، چشم خود را به روی تمام واقعیتهای جاری در جامعه از نوع فقر و بدبختی و فحشا و دزدی و فروریزی اخلاقی و اجتماعی ببندید و به زندگی آکواریوم مانند خود ادامه دهید.
آری شهر تهران، امالقرای جهان اسلام، تبدیل به شهر بیهویتی شده است که نه تنها نشانی از فرهنگ، رفتار و سلوک ایرانی در آن کمتر دیده میشود، بلکه ولنگاری، چشم و همچشمی، تظاهر، ریا، دروغ، دزدی، فحشا و فروریزی همه ارزشهای ملی و اخلاقی، از سر و کول آن بالا میرود. تابلوی فروشگاهها، مالها، مراکز متعدد خرید و فروش را با کلمه هایپر Hyper تزیین کردهاند، کلمهای که اغلب افراد از معنی واقعی آن اطلاعی ندارند و آنقدر ناآگاهانه از آن استفاده به عمل آوردهاند که حتی به هر مغازهای و به هر فعالیتی آن کلمه را اختصاص دادهاند. مثل هایپرمارکت، هایپراستار، هایپر تایر(پنچرگیری سابق)، هایپر آرایشگاه(سلمانی سابق) و...جالب است بدانید که خوانندهای هم در جامعه ظهور کرده به نام علی هایپر که آهنگ دختر دهه شصتی او طرفدار فراوانی دارد و نسلهای جدید با این ترانه بیمحتوا حال میکنند:
"هنوزم عاشقم، عاشقم هیهی
بازی میکرده با من تو کوچمون لیلی
بازم میام در خونتون فقط بگو کیکی
آخ دل من رفت برات که آخر دفترات
اسممو مینوشتی، چرا آنقدر خوب و عشقی
هنوز دل میبری با اون چشای مشکی، با اون چشای مشکی
دختر دهه شصتی تو این دلم نشستی
نشستی زدی بردی دلو با اون نگاهت دستی دستی"
جالب آن است که همه چیز شهر تهران با هم هماهنگاند. اگر مغازهها را همه هایپر میگویند و علی هایپر هم خواننده مورد علاقه دخترها و پسرها است، خیابانهای تهران را هم اتومبیلهای بیکیفیت چینی پر کرده است که لیفان، چانگان ایدو، آریزو5، اموام 530، جک J4، ...از آن جملهاند.
گزارش را با این نکته به پایان میبرم که در تهران تعداد بسیاری از دختران جوان روسی، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، ترکیه، لبنانی و...به عنوان توریست و جهانگرد در سطح شهر و در کافی شاپها و رستورانهای گران قیمت حضور دارند که هم به تلطیف فضای بسته شهری کمک میکنند و هم آنها با دعوت دوستی شما سر میزتان میآیند تا در خوردن غذا و... تنها نباشید. این دخترها عاشق عکسهای سلفی گرفتن با ایرانیان و آموختن زبان فارسی هستند.
یکی از آنها در رابطه با شهر تهران میگوید:
"به نظر من تهران یک شهر خیلی بزرگ و شلوغ است. اما یک یا دو چیز تهران مانند مسکو است. مثل شلوغی و بزرگی آن. خیابان ولنجک خیلی خیلی زیبا است. مردم و بویژه جوانهای تهرانی خیلی مهربان و باتجربه هستند!! من تهران را بیشتر از مسکو دوست دارم و اگر بتوانم همینجا میمانم."
گزارش من گویای واقعیتهای داخل شهر تهران است. شهری که دیگر هویت ایرانی خود را از دست داده است ولی شما به راحتی میتوانید طعم سوپ برشی، خاویار روسی، پلمنی و البته ودکای روسی را در تهران و در داخل رستورانهای روسی، بویژه کافه "راشا" در کنار یک دختر رعنای سفید پوست زاغ چشم نوشجان کنید و برای واژهها و کلماتی نوستالژیک مانند هویت و فرهنگ ایرانی فاتحه بخوانید.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, سپتامبر 18, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Hassan Golmohammadi حسن گلمحمدی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار ساکن تورنتو است. او عضو هیئت علمی در دانشگاه تهران بوده و دهها جلد کتاب و صدها مقاله از او در ایران و کانادا منتشر شده است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو