در همین روزگار ما نیز پدرخواندههای مختلفی بر مراکز تصمیمگیری ادبی کشورمان دست گذاشتهاند
پدرخواندگی در تاریخ و ادبیات کشور ما چیز جدیدی نیست، در گذشته سابقه داشته و اکنون نیز وجود دارد. پدرخواندگی ادبی از سیستم کشورداری و حکومت سلسلههای حکمران که در راس کشور، فردی خودرای و همهکاره قرار داشته نشات گرفته است. شالوده و سازمان تشکیلاتی کشور ما همواره بر این اساس بوده که فردی به نام شاه یا سلطان یا رهبر در راس قدرت نشسته و همه از او تبعیت کردهاند.
این نوع روش مدیریت در همه سطوح کار و زندگی جامعه برقرار بوده است. از عملکرد امرا و حکومترانان استانها و مناطق مختلف کشور گرفته تا اداره کردن یک خانواده. پدر خانواده همواره همان نقشی را در خانه ایفا میکرد که حاکمان و فرمانروایان کشور آن را در کشورداری بکار میبستند. دستور یک جانبه و اطاعت و فرمانبری افراد زیر دست. اگر به جنبههای گوناگون چگونگی حضور و سقوط این سیستم مدیریت در جامعه توجه دقیق داشته باشیم، به این نقطهنظر میرسیم که خود افراد جامعه و مردم کشور نیز در ایجاد حکومتهای خودکامه بیتاثیر نبودند. به عبارت دیگر ما نیز مردمی دیکتاتورپرور هستیم و با پشتیبانی و حمایت خودمان از یک حکمران در طول تاریخ زمینههای خودکامگی و ظلم و استبداد را در روشهای حکومتی کشورمان فراهم ساختهایم.
موضوع حضور دیرپای پدرخواندگی در ادبیات و فرهنگ نیز یک زیر مجموعه از سیستم مدیریتی کشورمان است. ما در طول تاریخ ادبیاتمان همواره گروه، افراد یا فردی داشتهایم که نقش پدرخوانده را در جامعه ادبی ایفا کرده است. اگر به مراکز اجتماع افراد فرهنگی از نویسندگان، شعرا و هنرمندان توجه کنیم، مشاهده میشود که همواره در میان این طبقات یک یا چند نفر نقش پدرخوانده را داشتهاند. وجود ملکالشعرا در میان شاعران دربار و یا کاتبان تاریخ در حکومتهای گذشته همه جلوههایی از یک نوع پدرخواندگی در ادبیات کشورمان بوده است. دخالت یک چنین افرادی در راس امور فرهنگی، راه را بر افراد شایسته و منتقد میبست کما اینکه اکنون نیز میبندد.
هزار و اندی سال قبل عنصری، ملکالشعرای دربار محمود غزنوی که کاری جز تملقگویی، ژاژخایی و پدرخواندگی ادبی در دربار نداشت و از این راه به ثروت و مکنت فراوانی دست یافت، راه را بر شاهنامه فردوسی که خردنامه ایرانی در طول تاریخ بود، بست و نگذاشت که سلطان متعصب غزنوی حتی متوجه شود که فردوسی چه کتابی سروده و از چه حکمت گرانبهایی سخن رانده است. این وضعیت همواره در طول تاریخ ادبیات کشورمان ادامه داشته است. فتحعلیخان صبا ملکالشعرای دربار فتحعلیشاه قاجار و پدرخوانده شاعران آن دوره که تعداد آنها رقمی در حدود چهارصدنفر ذکر شده است، یکی دیگر از اینگونه پدرخواندههای ادبی بود که راه را بر هر شاعر و نویسنده متعهدی که قصد داشت تشکیلات دیکتاتوری بیشعور مآب فتحعلیشاه را نقد کند، میبست. صبا سفاهت و بیتعهدی را به جایی رساند که اگر چه ایران در دوران حکومت این سلطان در دو جنگ با روس شکست فاحشی خورد و بخشهای قابل توجهی از خاک کشورمان را از دست داد ولی همین پدرخوانده ادبی در اینباره در کتابی به نام "شاهنشاهنامه" که بر وزن شاهنامه حکیم توس سروده به حماسهسرایی در ارتباط با جنگ فتحعلیشاه با سپاهیان روس پرداخته و شکست و ناکامیهای سپاه ایران را پیروزی و موفقیت قلمداد کرده است.
چرا به اطاله کلام بپردازیم، در همین روزگار ما نیز پدرخواندههای مختلفی بر مراکز تصمیمگیری ادبی کشورمان دست گذاشتهاند و اجازه نمیدهند که دیگران با نقد، تعهد، اعمال رسالت و نوآوری جامعه فرهنگی را با جلوههای زیبای ادبیات روز جهانی آشنا کنند. یکی از این پدرخواندههای ادبی، استاد دکتر شفیعی کدکنی است. اگر چه ایشان استاد برجسته دانشگاه و محقق و شاعر گرانقدری است ولی حوزه فعالیتهای ادبی و تحقیقاتیش فقط منحصر به ادبیات سنتی کشورمان برمیگردد. استاد شفیعی پنجره ذهن خود و دانشجویانش را به روی ادبیات معاصر کشورمان و ادبیات روز جهانی بسته است و نقد، بررسی و تحقیق در مقولات ادبیات روز جامعه و ادبیات جهانی در ذهن ایشان جایگاهی ندارد. نگارنده به کارهای تحقیقاتی و پژوهشی این استاد گرانمایه در روی متون کهن و تاریخی کشورمان ارج فراوانی قایل است ولی اینگونه اعمال سلیقه شخصی برای جامعه فرهنگی، دانشجویی و دانشگاههای ما در قرن بیست و یکم شایسته نیست و دانشآموختگان تک بعدی و متعصب به ادبیات سنتی و گذشته و دور از واقعیتهای روز ادبیات جهان تربیت میشوند.
اصولا پدرخواندگان ادبی برای گسترش دامنه نفوذ اندیشههای خود احتیاج به افرادی دارند که آنها اقشار مختلف جامعه فرهنگی را تشکیل میدهند و به صورت شبکهای عمل میکنند. این افراد اغلب افرادی منافعطلب، لمپن یا کمسواد هستند که به جایگاه پدرخوانده خویش را متصل میکنند و ضمن پشتیبانی از کارهای او منافع خود را نیز تامین مینمایند. چنانکه شاهد هستیم در اطراف استاد دکتر شفیعی کدکنی آدم کمسوادی مانند علی دهباشی حضور دارد که با در اختیار گرفتن نشریه بخارا و امکانات لابیگریای که برای خود ایجاد کرده است همواره از موقعیت استاد شفیعی و افرادی که جزو شبکه پدرخواندگی ایشان هستند، پشتیبانی میکند. فرد دیگر شبکه دکتر پارسینژاد است که به دستور پدرخوانده با تالیف کتابهای کتابسازی شده، شخصیتها و خدمات افرادی را که پدرخوانده تشخیص داده، تحریف کرده است. از دیگر افراد دور و بر استاد شفیعی میتوان به دکتر میلاد عظیمی و بعضی دیگر از شاگردان او اشاره کرد که اگر فردی به شبکه و سیستم پدرخواندگی تعرض کند، آنها سریعا عکسالعمل نشان میدهند و وارد میدان میشوند. از جمله اقدامات این شبکه پدرخواندگی، برگزاری مراسم شبهای بخارا به دستور پدرخوانده توسط علی دهباشی برای افرادی مانند استاد هوشنگ ابتهاج، دکتر ناتل خانلری، دکتر شایگان، دکتر حمیدی شیرازی، محمود دولتآبادی و...است. دهباشی همچنین خطابهخوان پیامهای پدرخوانده در جلسات نیز میباشد. از عکسالعملهای دکتر پارسینژاد، تحریف شخصیتهای نیما یوشیج، دکتر عبدالحسین زرینکوب، دکتر فاطمه سیاح و...است. از کارهای مرتبط با دکتر میلاد عظیمی، جوابگویی به سخنان دکتر محمد روشن درباره دکتر ناتل خانلری، تعرض به شخصیت دکتر رضا براهنی و دفاع از شخصیت دکتر شفیعی کدکنی در جراید است.
بدیهی است حضور شبکههای آشکار و پنهان پدرخواندگی ادبی میتواند آسیبهای فراوانی به فرهنگ و ادب کشورمان وارد کند. به عنوان نمونه میتوان گفت که با توجه به حضور شبکه وسیع، با نفوذ و هتاکی از اطرافیان، مریدان و اقدامکنندگان حوزه پدر خواندگی استاد شفیعی موجب گردیده که کسی جرئت نکند دست به انتقاد از این شبکه بزند و کسانی که به تحریف واقعیتهای ادبی معاصر اقدام میکنند را مورد سوال و پرسش قرار دهد. حضور فعال این شبکه همچنین موجب افت کیفیتها در جامعه فرهنگی، تولیدات ادبی و نشر آنها گردیده است.
به طور کلی روابط فرهنگی با حضور چنین شبکههایی از ارزش علمی، کیفیت آکادمیک و ارتباطهای جهانی ادبیات میکاهد و همه چیز یک طرفه، بسته و یک سو نِگَر در جهت اهداف و اندیشههای خاص پدرخوانده پیش میرود. کما اینکه اکنون این وضعیت در جامعه فرهنگی و ادبی ما حکمفرما است و با داشتن امکانات، استعدادها و افراد صاحبنظر هنوز نتوانستهایم در ادبیات جهانی جایگاهی حتی در حد کاندید شدن برای جایزه ادبی نوبل پیدا کنیم. بدیهی است تداوم این وضعیت ما را از حضور در جامعه ادبی جهانی دور خواهد کرد که جبران آن سالهای سال امکانپذیر نخواهد بود. نسلهای جوان تحصیل کرده، اهالی ادبیات و قلم، نویسندگان و شاعران متعهد و مستقل باید در یک اقدام تابوشکنانه ادبیات معاصر ما را از این وضعیت ناهنجار نجات بخشند و دکانهای چند نبش این شبکه گسترده پدرخواندگی را از مشتری تهی کنند تا جامعه فرهنگی و ادبی کشورمان راه توسعه و شناخت در داخل کشور و خارج از کشور پیدا کند و جایگاه شایسته خود را در مراکز فرهنگی، ادبی و اجتماعی جهان به دست آورد.
این نوع روش مدیریت در همه سطوح کار و زندگی جامعه برقرار بوده است. از عملکرد امرا و حکومترانان استانها و مناطق مختلف کشور گرفته تا اداره کردن یک خانواده. پدر خانواده همواره همان نقشی را در خانه ایفا میکرد که حاکمان و فرمانروایان کشور آن را در کشورداری بکار میبستند. دستور یک جانبه و اطاعت و فرمانبری افراد زیر دست. اگر به جنبههای گوناگون چگونگی حضور و سقوط این سیستم مدیریت در جامعه توجه دقیق داشته باشیم، به این نقطهنظر میرسیم که خود افراد جامعه و مردم کشور نیز در ایجاد حکومتهای خودکامه بیتاثیر نبودند. به عبارت دیگر ما نیز مردمی دیکتاتورپرور هستیم و با پشتیبانی و حمایت خودمان از یک حکمران در طول تاریخ زمینههای خودکامگی و ظلم و استبداد را در روشهای حکومتی کشورمان فراهم ساختهایم.
موضوع حضور دیرپای پدرخواندگی در ادبیات و فرهنگ نیز یک زیر مجموعه از سیستم مدیریتی کشورمان است. ما در طول تاریخ ادبیاتمان همواره گروه، افراد یا فردی داشتهایم که نقش پدرخوانده را در جامعه ادبی ایفا کرده است. اگر به مراکز اجتماع افراد فرهنگی از نویسندگان، شعرا و هنرمندان توجه کنیم، مشاهده میشود که همواره در میان این طبقات یک یا چند نفر نقش پدرخوانده را داشتهاند. وجود ملکالشعرا در میان شاعران دربار و یا کاتبان تاریخ در حکومتهای گذشته همه جلوههایی از یک نوع پدرخواندگی در ادبیات کشورمان بوده است. دخالت یک چنین افرادی در راس امور فرهنگی، راه را بر افراد شایسته و منتقد میبست کما اینکه اکنون نیز میبندد.
هزار و اندی سال قبل عنصری، ملکالشعرای دربار محمود غزنوی که کاری جز تملقگویی، ژاژخایی و پدرخواندگی ادبی در دربار نداشت و از این راه به ثروت و مکنت فراوانی دست یافت، راه را بر شاهنامه فردوسی که خردنامه ایرانی در طول تاریخ بود، بست و نگذاشت که سلطان متعصب غزنوی حتی متوجه شود که فردوسی چه کتابی سروده و از چه حکمت گرانبهایی سخن رانده است. این وضعیت همواره در طول تاریخ ادبیات کشورمان ادامه داشته است. فتحعلیخان صبا ملکالشعرای دربار فتحعلیشاه قاجار و پدرخوانده شاعران آن دوره که تعداد آنها رقمی در حدود چهارصدنفر ذکر شده است، یکی دیگر از اینگونه پدرخواندههای ادبی بود که راه را بر هر شاعر و نویسنده متعهدی که قصد داشت تشکیلات دیکتاتوری بیشعور مآب فتحعلیشاه را نقد کند، میبست. صبا سفاهت و بیتعهدی را به جایی رساند که اگر چه ایران در دوران حکومت این سلطان در دو جنگ با روس شکست فاحشی خورد و بخشهای قابل توجهی از خاک کشورمان را از دست داد ولی همین پدرخوانده ادبی در اینباره در کتابی به نام "شاهنشاهنامه" که بر وزن شاهنامه حکیم توس سروده به حماسهسرایی در ارتباط با جنگ فتحعلیشاه با سپاهیان روس پرداخته و شکست و ناکامیهای سپاه ایران را پیروزی و موفقیت قلمداد کرده است.
چرا به اطاله کلام بپردازیم، در همین روزگار ما نیز پدرخواندههای مختلفی بر مراکز تصمیمگیری ادبی کشورمان دست گذاشتهاند و اجازه نمیدهند که دیگران با نقد، تعهد، اعمال رسالت و نوآوری جامعه فرهنگی را با جلوههای زیبای ادبیات روز جهانی آشنا کنند. یکی از این پدرخواندههای ادبی، استاد دکتر شفیعی کدکنی است. اگر چه ایشان استاد برجسته دانشگاه و محقق و شاعر گرانقدری است ولی حوزه فعالیتهای ادبی و تحقیقاتیش فقط منحصر به ادبیات سنتی کشورمان برمیگردد. استاد شفیعی پنجره ذهن خود و دانشجویانش را به روی ادبیات معاصر کشورمان و ادبیات روز جهانی بسته است و نقد، بررسی و تحقیق در مقولات ادبیات روز جامعه و ادبیات جهانی در ذهن ایشان جایگاهی ندارد. نگارنده به کارهای تحقیقاتی و پژوهشی این استاد گرانمایه در روی متون کهن و تاریخی کشورمان ارج فراوانی قایل است ولی اینگونه اعمال سلیقه شخصی برای جامعه فرهنگی، دانشجویی و دانشگاههای ما در قرن بیست و یکم شایسته نیست و دانشآموختگان تک بعدی و متعصب به ادبیات سنتی و گذشته و دور از واقعیتهای روز ادبیات جهان تربیت میشوند.
اصولا پدرخواندگان ادبی برای گسترش دامنه نفوذ اندیشههای خود احتیاج به افرادی دارند که آنها اقشار مختلف جامعه فرهنگی را تشکیل میدهند و به صورت شبکهای عمل میکنند. این افراد اغلب افرادی منافعطلب، لمپن یا کمسواد هستند که به جایگاه پدرخوانده خویش را متصل میکنند و ضمن پشتیبانی از کارهای او منافع خود را نیز تامین مینمایند. چنانکه شاهد هستیم در اطراف استاد دکتر شفیعی کدکنی آدم کمسوادی مانند علی دهباشی حضور دارد که با در اختیار گرفتن نشریه بخارا و امکانات لابیگریای که برای خود ایجاد کرده است همواره از موقعیت استاد شفیعی و افرادی که جزو شبکه پدرخواندگی ایشان هستند، پشتیبانی میکند. فرد دیگر شبکه دکتر پارسینژاد است که به دستور پدرخوانده با تالیف کتابهای کتابسازی شده، شخصیتها و خدمات افرادی را که پدرخوانده تشخیص داده، تحریف کرده است. از دیگر افراد دور و بر استاد شفیعی میتوان به دکتر میلاد عظیمی و بعضی دیگر از شاگردان او اشاره کرد که اگر فردی به شبکه و سیستم پدرخواندگی تعرض کند، آنها سریعا عکسالعمل نشان میدهند و وارد میدان میشوند. از جمله اقدامات این شبکه پدرخواندگی، برگزاری مراسم شبهای بخارا به دستور پدرخوانده توسط علی دهباشی برای افرادی مانند استاد هوشنگ ابتهاج، دکتر ناتل خانلری، دکتر شایگان، دکتر حمیدی شیرازی، محمود دولتآبادی و...است. دهباشی همچنین خطابهخوان پیامهای پدرخوانده در جلسات نیز میباشد. از عکسالعملهای دکتر پارسینژاد، تحریف شخصیتهای نیما یوشیج، دکتر عبدالحسین زرینکوب، دکتر فاطمه سیاح و...است. از کارهای مرتبط با دکتر میلاد عظیمی، جوابگویی به سخنان دکتر محمد روشن درباره دکتر ناتل خانلری، تعرض به شخصیت دکتر رضا براهنی و دفاع از شخصیت دکتر شفیعی کدکنی در جراید است.
بدیهی است حضور شبکههای آشکار و پنهان پدرخواندگی ادبی میتواند آسیبهای فراوانی به فرهنگ و ادب کشورمان وارد کند. به عنوان نمونه میتوان گفت که با توجه به حضور شبکه وسیع، با نفوذ و هتاکی از اطرافیان، مریدان و اقدامکنندگان حوزه پدر خواندگی استاد شفیعی موجب گردیده که کسی جرئت نکند دست به انتقاد از این شبکه بزند و کسانی که به تحریف واقعیتهای ادبی معاصر اقدام میکنند را مورد سوال و پرسش قرار دهد. حضور فعال این شبکه همچنین موجب افت کیفیتها در جامعه فرهنگی، تولیدات ادبی و نشر آنها گردیده است.
به طور کلی روابط فرهنگی با حضور چنین شبکههایی از ارزش علمی، کیفیت آکادمیک و ارتباطهای جهانی ادبیات میکاهد و همه چیز یک طرفه، بسته و یک سو نِگَر در جهت اهداف و اندیشههای خاص پدرخوانده پیش میرود. کما اینکه اکنون این وضعیت در جامعه فرهنگی و ادبی ما حکمفرما است و با داشتن امکانات، استعدادها و افراد صاحبنظر هنوز نتوانستهایم در ادبیات جهانی جایگاهی حتی در حد کاندید شدن برای جایزه ادبی نوبل پیدا کنیم. بدیهی است تداوم این وضعیت ما را از حضور در جامعه ادبی جهانی دور خواهد کرد که جبران آن سالهای سال امکانپذیر نخواهد بود. نسلهای جوان تحصیل کرده، اهالی ادبیات و قلم، نویسندگان و شاعران متعهد و مستقل باید در یک اقدام تابوشکنانه ادبیات معاصر ما را از این وضعیت ناهنجار نجات بخشند و دکانهای چند نبش این شبکه گسترده پدرخواندگی را از مشتری تهی کنند تا جامعه فرهنگی و ادبی کشورمان راه توسعه و شناخت در داخل کشور و خارج از کشور پیدا کند و جایگاه شایسته خود را در مراکز فرهنگی، ادبی و اجتماعی جهان به دست آورد.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, ژانویه 8, 2020 - 19:00
درباره نویسنده/هنرمند
Hassan Golmohammadi حسن گلمحمدی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار ساکن تورنتو است. او عضو هیئت علمی در دانشگاه تهران بوده و دهها جلد کتاب و صدها مقاله از او در ایران و کانادا منتشر شده است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو