آیدا آن فرشته مهر و خوبی، همسر و یار شاعر که مورد ستایش و محبت شاملو بود
سخن و اندیشه -100
چراغی به دستم، چراغی در برابرم
من به جنگ سیاهی میروم.
"شاملو"
اگر چه میتوان مجموعه آثار ارزشمند باقیمانده از احمدشاملو شاعر بزرگ معاصر کشورمان را بهترین مردهریگ او دانست ولی با توجه به شخصیت کاریزماتیک استثنایی، روابط خاص داخلی و خارجی، ارتباطات و فعالیتهای گسترده ادبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این شاعر، او از خود آثار، جوایز و یادگارهای شخصی دیگری نیز بر جا گذاشته است که این آثار نه تنها به خانواده او بلکه به کل جامعه فرهنگی ایران تعلق دارد و باید برای حفظ و حراست از آن با برنامهریزیهای خاص به نحو مطلوب همت گماشت.
شاملو در دوران عمر پر بار خود سه بار ازدواج کرد. او در سال 1326 در سن بیست و دو سالگی با اشرفالملوک اسلامیه ازدواج کرد و هر چهار فرزند این شاعر یعنی سیاوش، سامان، سیروس، و ساقی حاصل این اولین وصلت هستند. زندگی مشترک آنها دوامی نیاورد و آن دو در سال 1335 پس از نه سال زندگی از هم جدا شدند. اشرف دومین دختر حاج ابوطالب اسلامیه و معلم ورزش و ناظم مدرسه بود.
شاملو پس از ده سال از ازدواج اولش در سال 1336 با دکتر توسی حائری، دختر آیتالله محمد باقر حائری مازندرانی ازدواج کرد. توسی مدیر دبیرستان دخترانه، نویسنده، مترجم و اولین گوینده زن در رادیو ملی ایران بود. او از دانشگاه سوربن دکترای زبان فرانسه گرفته بود و قبل از انقلاب به معاونت وزارت فرهنگ نیز رسید. توسی مترجم زبردستی بود و ترجمههایش از زبان فرانسه از سال 1320 به بعد در نشریات مختلف از جمله اطلاعات هفتگی و کتاب هفته به چاپ میرسید.
توسی در فیلم کوتاه خواستگاری که در سال 1341 به کارگردانی ابراهیم گلستان تهیه شده به اتفاق فروغ فرخزاد و پرویز داریوش بازی کرده است. شاملو و توسی با هم فعالیتهای مطبوعاتی و فرهنگی زیادی داشتند. آنها در سال 1337 مجله آشنا را با هزینه شخصی خودشان و به سردبیری احمدشاملو منتشر کردند که متاسفانه پس از 17 شماره متوقف گردید. آشنا همچنین نخستین فعالیت مستقل مطبوعاتی شاملو نیز به حساب میآید. شاملو و توسی کتاب "افسانههای هفتاد و دو ملت" نوشته هانری پورا را ترجمه کردند که در سال 1388 توسط انتشارات ثالث تجدید چاپ شد. آنها نمایشنامهای مانند گنج چهارم، قسمت دوم، اثر ریونو سوکه-آلوتاگاوا نویسنده ژاپنی را هم ترجمه نمودند که در کتاب هفته شماره 9 سال 1340 به چاپ رسید.
توسی دوستی نزدیک با بهمن محصص، نجف دریابندری، فروغ فرخزاد و رضا براهنی داست و در سالهای بعد از انقلاب خانهاش محل دیدار نویسندگان و روشنفکران بود. احمد و توسی در یکی از کوچههای میدان ژاله در خانه شخصی توسی زندگی میکردند. ابراهیم گلستان که زبانش حرمت هیچ کسی را نگاه نمیدارد گفته است:"شاملو تمام ثروت توسی حائری را بالا کشید و از خانه بیرونش کرد." همچنین هنگامی که فروغ فرخزاد از همسرش جدا شد و به تهران آمد، چون زندگی در خانه پدری برایش امکانپذیر نشد، آپارتمانی اجاره کرده بود ولی تامین هزینه آن برایش مقدور نبود، لذا به دعوت دوستش توسی حائری به خانه توسی و احمد شاملو رفت و مدت سه ماه با آنها زندگی کرد ولی چون مردم دنبال آنها حرفهایی درست کرده بودند، فروغ به اجبار به خانه پدر و مادرش برگشت. زندگی مشترک شاملو و توسی که زوج هنرمندی بودند به دلایل خاصی که بیشتر به مسایل اخلاقی شاملو نسبت میدهند، دوامی نیاورد و پس از چهار سال در سال 1340 آن دو از هم جدا شدند. توسی در سالهای آخر عمر در شمال ایران سکونت داشت و در فروردین ماه سال 1375 در 77 سالگی به علت بیماری قلبی درگذشت.
شاملو یک سال بعد از جدایی از توسی در حالیکه در بدترین وضعیت روحی و جسمی قرار داشت با "ریتا آنانت سرکیسیان" آشنا شد و دو سال بعد یعنی در فروردین 1343 با ریتا که به او آیدا میگفتند ازدواج کرد و تا پایان عمر به مدت 36 سال با او عاشقانه زندگی نمود. آیدا در موقع ازدواج 25 سال و شاملو 36 سال داشت.
آیدا در موفقیت و سرودن اشعار ناب نقش بسزایی در زندگی شاملو ایفا کرد. گویی شاملو نیمه گمشده خود را پیدا کرده بود. به همین علت شاملو در مجله فردوسی به سردبیری عباس پهلوان که در آن زمان بسیاری از نویسندگان و شاعران پیشرو و نوپرداز با این مجله همکاری داشتند، درباره نقش آیدا در سرودن اشعارش اینگونه گفته است:
"هر چه مینویسم برای اوست و به خاطر اوست و به خواست او... من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده بود، پیدا کردم." شدت علاقه شاملو به آیدا طوری بود که او در نامههای عاشقانهشان که در کتاب "مثل خون در رگهای من" منتشر شده است به آیدا مینویسد:"تو فقط لبخند بزن، کوچکترین لبخند تو مرا از همه بدبختیها نجات میدهد. کوچکترین مهربانی تو مرا از نیروی همه خداها سرشار میکند." شاملو در ابراز یک عشق جاودانه به جایی میرسد که به آیدا میگوید:"اگر تو نباشی هیچ چیز برای من وجود نخواهد داشت. نه رسالت، نه هدف، نه زندگی!"
البته به این نکته هم باید اشاره کرد که آیدا شخصیتی بود که ارزش اینگونه حرفها را داشت، او شور هستی و عشق به زندگی و حرکت به سوی آفرینشهای ادبی و تحقیق و پژوهش را در وجود شاملو زنده کرد و خود نیز در کارهای تحقیقاتی شاملو بویژه کتاب "کوچه" به کمک او شتافت و دقیقهای از ایثار و عشق به احمد غفلت نکرد و هنگامی که شاملو پس از یک عمر کار شایسته و خستگیناپذیر و با تحمل چندین سال بیماری در سال 1379 درگذشت، آیدا به جمعآوری آثار باقی مانده و تالیف کتب مختلف درباره این شاعر بزرگ همت گماشت به طوریکه کتاب "بام بلند هم چراغی" کاملترین و موثقترین منبع درباره زندگی شاملو است که توسط آیدا منتشر گردیده است.
شاملو در سال 1365 تصمیم میگیرد که نظارت و سرپرستی بر چاپ آثارش را به هیئتی تحت عنوان "موسسه بنیاد احمدشاملو"بسپارد و درآمد حاصل از فروش این آثار را در جهت ارتقا فرهنگ و ادبیات و حمایت از استعدادهای خلاق صرف شود. موسسه بنیاد احمد شاملو موفق به اخذ مجوز نمیشود ولی شاملو در سال 1368 طی یک قرارداد رسمی، آیدا و ع.پاشایی را سرپرستان مادامالعمر آثار خود تعیین کرد.
پس از درگذشت شاملو، مردهریگ باقی مانده از او، موضوع اختلاف نظر، مناقشه و کش و قوس فراوانی بین وراث شد. سیاووش شاملو فرزند بزرگ شاعر تمام انرژی و توان خود را صرف این کرد که میراث پدر را تصاحب کند. میراثی که فرهنگی و ادبی بود نه مالی و اقتصادی. در حالیکه هنوز صدای رسا و آمیخته به عشق و تکریم آیدا در گوش علاقمندان به این شاعر میرسید و او داشت خانه شاملو را تبدیل به موزه میکرد تا هیچ یک از اسباب و وسایل او پراکنده نشود، این بار سیاووش شاملو بود که با سماجت و ناباوری میگفت: من وارث شاملو هستم و طلب ارثیه حق من است و میخواهم موزه را خود برپا دارم. اهل هنر و فرهنگ و کسانی که هدایای بیشماری به شاملو داده بودند، آنها را متعلق به آیدا، آخرین همسر و یار و یاور شاملو میدانستند. ولی همه چیز در سکوت و سنگینی سخت سپری شد و سیاووش رضایت نداد و از طریق حکم دادگاه به حراج اموال پدر اقدام کرد و سرانجام با اخذ وکالت از برادران و خواهرش (فرزندان شاملو) خانه عشق و تنهایی آیدا را از اسباب و اثاثیه خالی کرد و او را با خاطرهها و صدای بامداد در دهکده پردیس کرج تنها گذاشت.
آیدا آن فرشته مهر و خوبی، همسر و یار شاعر که مورد ستایش و محبت شاملو بود هرگز لب به سخنی تند یا انتقاد نگشود و راضی بود که سیاووش این یادگارها را به غیر نسپارد و یا موزهای برای آثار شاملو برپا دارد و تفاوتی میان خود و سیاووش برای انجام این کارها نمیدید. چون آدم عاشق به چیز دیگری میاندیشد که در غوغای یک دعوای میراثی گم و فراموش نمیشود. ولی دست روزگار چیز دیگری رقم زد و سیاووش در اردیبهشت 1388 پس از یک دوره بیماری در 61 سالگی در تهران درگذشت و آنچه که در آرزو داشت به انجام نرسید. سیاووش مرد و موزه شاملو افتتاح نشد. اما نکته ارزشمندی که او انجام داد، ایجاد دفتری بود تحت عنوان "دفتر نظارت بر حفظ و نشر آثار احمد شاملو" که این دفتر سامان یافت و طبق ضوابطی که ایجاد شده و سیستم حقوقی که پیشبینی گردیده است. اکنون آثار این شاعر بزرگ باید از طریق این دفتر و نماینده و وکیل قانونی تعیین شده به چاپ برسد. در حالیکه قبلا شاملو نظارت و سرپرستی بر چاپ آثارش را به موسسه بنیاد احمدشاملو سپرده و در سال 1368 طی یک قرارداد رسمی آیدا و ع.پاشایی را سرپرستان مادامالعمر آثار خود معرفی کرده است.
در سالهای اخیر سر و کله یک مدعی دیگری هم برای مردهریگ شاملو پیدا شده و آن هم چند ناشری هستند که در زمان گذشته با شاملو قرارداد چاپ بعضی از آثارش را بستهاند. آنچه که در این میان قربانی میشود. آثار ارزشمند شاملو مانند فرهنگنامه بزرگ کتاب کوچه است. همچنین از میان بعضی از آثار شاملو مجموعه شعرها و ترجمههای او توسط ناشران منفعتطلب به دفعات زیاد در حال چاپ و فروش هستند.
اما، من در اینجا روی سخنم با آنهایی است که داعیه نزدیکی، دوستی و عشق و علاقه به شاملو داشتند و دارند. اگر این گروهها توانسته بودند بعد از فوت این شاعر، کارهای مورد نظر را با سرمایهگذاریهای لازم به نتیجهای برسانند، دیگر اکنون دغدغهای باقی نبود. البته این نکته را هم باید ذکر کرد که همواره برگِرد افراد مطرح جامعه ما، اشخاصی که جویای نام و استفاده از موقعیتهای مادی و معنوی این بزرگان هستند، جمع میشوند و مانع از دسترسی مردم و حتی نزدیکان آنها به واقعیتها و اصالتهای این انسانهای بزرگ میگردند. این همان بلایی است که بر سر آثار نیما یوشیج و چگونگی اجرای وصیتنامه او هم آمد که خوشبختانه با انتشار کتاب یادداشتهای روزانه نیما پرده از روی همه این ماجراها برداشته شد.
امید آن است که اختلاف سلیقهها، حسادتها و عنادها، منافع طلبی بعضی ناشرین، چشم وارثین باقیمانده شاملو را کاملا باز کند که آنها بتوانند آثار پدر را از این وضعیت نجات بخشند. در غیر این صورت بیم آن میرود که با بیتوجهی و عدم توان و ایجاد امکانات، این آثار از بین بروند. حتی با دریافت حق تالیف آثار چاپ شده فعلی این شاعر میشد اقدامات اولیه مورد نیاز برای احداث دفتر و موزه بنیاد شاملو را انجام داد. ولی تاکنون این کار صورت نگرفته است. اما نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که:"احمد شاملو و آثار و یادگارهایش میراث فرهنگی همه ایرانیان است که اگر در حفظ و نگهداری آنها غفلت کنیم، آیندگان روی ما قضاوت درستی نخواهند کرد. در حالی که یاد احمدشاملو همواره در قلب مردم آزاده جاوید و ماندگار باقی خواهد ماند."
چراغی به دستم، چراغی در برابرم
من به جنگ سیاهی میروم.
"شاملو"
اگر چه میتوان مجموعه آثار ارزشمند باقیمانده از احمدشاملو شاعر بزرگ معاصر کشورمان را بهترین مردهریگ او دانست ولی با توجه به شخصیت کاریزماتیک استثنایی، روابط خاص داخلی و خارجی، ارتباطات و فعالیتهای گسترده ادبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این شاعر، او از خود آثار، جوایز و یادگارهای شخصی دیگری نیز بر جا گذاشته است که این آثار نه تنها به خانواده او بلکه به کل جامعه فرهنگی ایران تعلق دارد و باید برای حفظ و حراست از آن با برنامهریزیهای خاص به نحو مطلوب همت گماشت.
شاملو در دوران عمر پر بار خود سه بار ازدواج کرد. او در سال 1326 در سن بیست و دو سالگی با اشرفالملوک اسلامیه ازدواج کرد و هر چهار فرزند این شاعر یعنی سیاوش، سامان، سیروس، و ساقی حاصل این اولین وصلت هستند. زندگی مشترک آنها دوامی نیاورد و آن دو در سال 1335 پس از نه سال زندگی از هم جدا شدند. اشرف دومین دختر حاج ابوطالب اسلامیه و معلم ورزش و ناظم مدرسه بود.
شاملو پس از ده سال از ازدواج اولش در سال 1336 با دکتر توسی حائری، دختر آیتالله محمد باقر حائری مازندرانی ازدواج کرد. توسی مدیر دبیرستان دخترانه، نویسنده، مترجم و اولین گوینده زن در رادیو ملی ایران بود. او از دانشگاه سوربن دکترای زبان فرانسه گرفته بود و قبل از انقلاب به معاونت وزارت فرهنگ نیز رسید. توسی مترجم زبردستی بود و ترجمههایش از زبان فرانسه از سال 1320 به بعد در نشریات مختلف از جمله اطلاعات هفتگی و کتاب هفته به چاپ میرسید.
توسی در فیلم کوتاه خواستگاری که در سال 1341 به کارگردانی ابراهیم گلستان تهیه شده به اتفاق فروغ فرخزاد و پرویز داریوش بازی کرده است. شاملو و توسی با هم فعالیتهای مطبوعاتی و فرهنگی زیادی داشتند. آنها در سال 1337 مجله آشنا را با هزینه شخصی خودشان و به سردبیری احمدشاملو منتشر کردند که متاسفانه پس از 17 شماره متوقف گردید. آشنا همچنین نخستین فعالیت مستقل مطبوعاتی شاملو نیز به حساب میآید. شاملو و توسی کتاب "افسانههای هفتاد و دو ملت" نوشته هانری پورا را ترجمه کردند که در سال 1388 توسط انتشارات ثالث تجدید چاپ شد. آنها نمایشنامهای مانند گنج چهارم، قسمت دوم، اثر ریونو سوکه-آلوتاگاوا نویسنده ژاپنی را هم ترجمه نمودند که در کتاب هفته شماره 9 سال 1340 به چاپ رسید.
توسی دوستی نزدیک با بهمن محصص، نجف دریابندری، فروغ فرخزاد و رضا براهنی داست و در سالهای بعد از انقلاب خانهاش محل دیدار نویسندگان و روشنفکران بود. احمد و توسی در یکی از کوچههای میدان ژاله در خانه شخصی توسی زندگی میکردند. ابراهیم گلستان که زبانش حرمت هیچ کسی را نگاه نمیدارد گفته است:"شاملو تمام ثروت توسی حائری را بالا کشید و از خانه بیرونش کرد." همچنین هنگامی که فروغ فرخزاد از همسرش جدا شد و به تهران آمد، چون زندگی در خانه پدری برایش امکانپذیر نشد، آپارتمانی اجاره کرده بود ولی تامین هزینه آن برایش مقدور نبود، لذا به دعوت دوستش توسی حائری به خانه توسی و احمد شاملو رفت و مدت سه ماه با آنها زندگی کرد ولی چون مردم دنبال آنها حرفهایی درست کرده بودند، فروغ به اجبار به خانه پدر و مادرش برگشت. زندگی مشترک شاملو و توسی که زوج هنرمندی بودند به دلایل خاصی که بیشتر به مسایل اخلاقی شاملو نسبت میدهند، دوامی نیاورد و پس از چهار سال در سال 1340 آن دو از هم جدا شدند. توسی در سالهای آخر عمر در شمال ایران سکونت داشت و در فروردین ماه سال 1375 در 77 سالگی به علت بیماری قلبی درگذشت.
شاملو یک سال بعد از جدایی از توسی در حالیکه در بدترین وضعیت روحی و جسمی قرار داشت با "ریتا آنانت سرکیسیان" آشنا شد و دو سال بعد یعنی در فروردین 1343 با ریتا که به او آیدا میگفتند ازدواج کرد و تا پایان عمر به مدت 36 سال با او عاشقانه زندگی نمود. آیدا در موقع ازدواج 25 سال و شاملو 36 سال داشت.
آیدا در موفقیت و سرودن اشعار ناب نقش بسزایی در زندگی شاملو ایفا کرد. گویی شاملو نیمه گمشده خود را پیدا کرده بود. به همین علت شاملو در مجله فردوسی به سردبیری عباس پهلوان که در آن زمان بسیاری از نویسندگان و شاعران پیشرو و نوپرداز با این مجله همکاری داشتند، درباره نقش آیدا در سرودن اشعارش اینگونه گفته است:
"هر چه مینویسم برای اوست و به خاطر اوست و به خواست او... من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده بود، پیدا کردم." شدت علاقه شاملو به آیدا طوری بود که او در نامههای عاشقانهشان که در کتاب "مثل خون در رگهای من" منتشر شده است به آیدا مینویسد:"تو فقط لبخند بزن، کوچکترین لبخند تو مرا از همه بدبختیها نجات میدهد. کوچکترین مهربانی تو مرا از نیروی همه خداها سرشار میکند." شاملو در ابراز یک عشق جاودانه به جایی میرسد که به آیدا میگوید:"اگر تو نباشی هیچ چیز برای من وجود نخواهد داشت. نه رسالت، نه هدف، نه زندگی!"
البته به این نکته هم باید اشاره کرد که آیدا شخصیتی بود که ارزش اینگونه حرفها را داشت، او شور هستی و عشق به زندگی و حرکت به سوی آفرینشهای ادبی و تحقیق و پژوهش را در وجود شاملو زنده کرد و خود نیز در کارهای تحقیقاتی شاملو بویژه کتاب "کوچه" به کمک او شتافت و دقیقهای از ایثار و عشق به احمد غفلت نکرد و هنگامی که شاملو پس از یک عمر کار شایسته و خستگیناپذیر و با تحمل چندین سال بیماری در سال 1379 درگذشت، آیدا به جمعآوری آثار باقی مانده و تالیف کتب مختلف درباره این شاعر بزرگ همت گماشت به طوریکه کتاب "بام بلند هم چراغی" کاملترین و موثقترین منبع درباره زندگی شاملو است که توسط آیدا منتشر گردیده است.
شاملو در سال 1365 تصمیم میگیرد که نظارت و سرپرستی بر چاپ آثارش را به هیئتی تحت عنوان "موسسه بنیاد احمدشاملو"بسپارد و درآمد حاصل از فروش این آثار را در جهت ارتقا فرهنگ و ادبیات و حمایت از استعدادهای خلاق صرف شود. موسسه بنیاد احمد شاملو موفق به اخذ مجوز نمیشود ولی شاملو در سال 1368 طی یک قرارداد رسمی، آیدا و ع.پاشایی را سرپرستان مادامالعمر آثار خود تعیین کرد.
پس از درگذشت شاملو، مردهریگ باقی مانده از او، موضوع اختلاف نظر، مناقشه و کش و قوس فراوانی بین وراث شد. سیاووش شاملو فرزند بزرگ شاعر تمام انرژی و توان خود را صرف این کرد که میراث پدر را تصاحب کند. میراثی که فرهنگی و ادبی بود نه مالی و اقتصادی. در حالیکه هنوز صدای رسا و آمیخته به عشق و تکریم آیدا در گوش علاقمندان به این شاعر میرسید و او داشت خانه شاملو را تبدیل به موزه میکرد تا هیچ یک از اسباب و وسایل او پراکنده نشود، این بار سیاووش شاملو بود که با سماجت و ناباوری میگفت: من وارث شاملو هستم و طلب ارثیه حق من است و میخواهم موزه را خود برپا دارم. اهل هنر و فرهنگ و کسانی که هدایای بیشماری به شاملو داده بودند، آنها را متعلق به آیدا، آخرین همسر و یار و یاور شاملو میدانستند. ولی همه چیز در سکوت و سنگینی سخت سپری شد و سیاووش رضایت نداد و از طریق حکم دادگاه به حراج اموال پدر اقدام کرد و سرانجام با اخذ وکالت از برادران و خواهرش (فرزندان شاملو) خانه عشق و تنهایی آیدا را از اسباب و اثاثیه خالی کرد و او را با خاطرهها و صدای بامداد در دهکده پردیس کرج تنها گذاشت.
آیدا آن فرشته مهر و خوبی، همسر و یار شاعر که مورد ستایش و محبت شاملو بود هرگز لب به سخنی تند یا انتقاد نگشود و راضی بود که سیاووش این یادگارها را به غیر نسپارد و یا موزهای برای آثار شاملو برپا دارد و تفاوتی میان خود و سیاووش برای انجام این کارها نمیدید. چون آدم عاشق به چیز دیگری میاندیشد که در غوغای یک دعوای میراثی گم و فراموش نمیشود. ولی دست روزگار چیز دیگری رقم زد و سیاووش در اردیبهشت 1388 پس از یک دوره بیماری در 61 سالگی در تهران درگذشت و آنچه که در آرزو داشت به انجام نرسید. سیاووش مرد و موزه شاملو افتتاح نشد. اما نکته ارزشمندی که او انجام داد، ایجاد دفتری بود تحت عنوان "دفتر نظارت بر حفظ و نشر آثار احمد شاملو" که این دفتر سامان یافت و طبق ضوابطی که ایجاد شده و سیستم حقوقی که پیشبینی گردیده است. اکنون آثار این شاعر بزرگ باید از طریق این دفتر و نماینده و وکیل قانونی تعیین شده به چاپ برسد. در حالیکه قبلا شاملو نظارت و سرپرستی بر چاپ آثارش را به موسسه بنیاد احمدشاملو سپرده و در سال 1368 طی یک قرارداد رسمی آیدا و ع.پاشایی را سرپرستان مادامالعمر آثار خود معرفی کرده است.
در سالهای اخیر سر و کله یک مدعی دیگری هم برای مردهریگ شاملو پیدا شده و آن هم چند ناشری هستند که در زمان گذشته با شاملو قرارداد چاپ بعضی از آثارش را بستهاند. آنچه که در این میان قربانی میشود. آثار ارزشمند شاملو مانند فرهنگنامه بزرگ کتاب کوچه است. همچنین از میان بعضی از آثار شاملو مجموعه شعرها و ترجمههای او توسط ناشران منفعتطلب به دفعات زیاد در حال چاپ و فروش هستند.
اما، من در اینجا روی سخنم با آنهایی است که داعیه نزدیکی، دوستی و عشق و علاقه به شاملو داشتند و دارند. اگر این گروهها توانسته بودند بعد از فوت این شاعر، کارهای مورد نظر را با سرمایهگذاریهای لازم به نتیجهای برسانند، دیگر اکنون دغدغهای باقی نبود. البته این نکته را هم باید ذکر کرد که همواره برگِرد افراد مطرح جامعه ما، اشخاصی که جویای نام و استفاده از موقعیتهای مادی و معنوی این بزرگان هستند، جمع میشوند و مانع از دسترسی مردم و حتی نزدیکان آنها به واقعیتها و اصالتهای این انسانهای بزرگ میگردند. این همان بلایی است که بر سر آثار نیما یوشیج و چگونگی اجرای وصیتنامه او هم آمد که خوشبختانه با انتشار کتاب یادداشتهای روزانه نیما پرده از روی همه این ماجراها برداشته شد.
امید آن است که اختلاف سلیقهها، حسادتها و عنادها، منافع طلبی بعضی ناشرین، چشم وارثین باقیمانده شاملو را کاملا باز کند که آنها بتوانند آثار پدر را از این وضعیت نجات بخشند. در غیر این صورت بیم آن میرود که با بیتوجهی و عدم توان و ایجاد امکانات، این آثار از بین بروند. حتی با دریافت حق تالیف آثار چاپ شده فعلی این شاعر میشد اقدامات اولیه مورد نیاز برای احداث دفتر و موزه بنیاد شاملو را انجام داد. ولی تاکنون این کار صورت نگرفته است. اما نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که:"احمد شاملو و آثار و یادگارهایش میراث فرهنگی همه ایرانیان است که اگر در حفظ و نگهداری آنها غفلت کنیم، آیندگان روی ما قضاوت درستی نخواهند کرد. در حالی که یاد احمدشاملو همواره در قلب مردم آزاده جاوید و ماندگار باقی خواهد ماند."
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, فوریه 5, 2020 - 19:00
درباره نویسنده/هنرمند
Hassan Golmohammadi حسن گلمحمدی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار ساکن تورنتو است. او عضو هیئت علمی در دانشگاه تهران بوده و دهها جلد کتاب و صدها مقاله از او در ایران و کانادا منتشر شده است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو