حافظ در این غزل که در حول و حوش سالهای 790 سروده این فتنه و اوضاع و احوال شهر جنگزده شیراز را در غزلی ناامید کننده بیان کرده است
استاد دکتر شفیعی کدکنی تعلق خاطر فراوانی به شعر هوشنگ ابتهاج(سایه) دارد. او در اینباره در مقدمه برگزیده اشعاری که از این شاعر معاصر با عنوان آینه در آینه چاپ کرده است، میگوید:"از دیر باز با شعر سایه انس و الفت داشتهام و نمیدانم چه گونه شکر این نعمت را باید گزارد که حشر و نشر بسیار نزدیک با او نیز یکی از خجستگیهای زندگی من در این سالها بوده است." اینگونه تفکرات و غلو در کارها، بویژه توسط بزرگان شعر و ادب فارسی چیزی تازه نیست ولی استاد شفیعی بزرگ اندیشی درباره سایه را به جایی میرساند که این شاعر را بعد از حافظ پر استقبالترین شاعر غزلسرا مینامد. به نظر نگارنده در دورانی زندگی میکنیم که پرداختن به اینگونه مقولات نه اولویت دارد و نه نیاز جامعه فرهنگی ماست. به قول اومبرتو اکو فیلسوف و منتقد ادبی ایتالیایی:"نخستین وظیفه روشنفکران خاموشی گزیدن به وقت مفید نبودن است."
استاد شفیعی کدکنی درباره سایه مینویسد:"سایه بیآنکه مدعی خلق جهانی ویژه خویش باشد، آینهدار غمها و شادیهای انسان عصر ماست و اگر کسانی باشند که برباد رفتن آرزوهای بزرگ انسان عدالتخواه قرن بیستم را با تمام وجود تجربه کرده باشند، وقتی از زبان سایه میشنوند:
چه جای گل که درخت کهن ز ریشه سوخت
ازین سموم نَفَسکُش که در جوانه گرفت
همدلیشان با سایه کم از همدلی دردمندان دوره امیر مبارزالدین با خواجه شیراز نیست، آنجا که فرمود:
ازین سُموم که بر طَرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی
سایه درباره غزلی که بیتی از آن مورد اشاره دکتر شفیعی قرار گرفته است و نام گریه شبانه به مطلع زیر دارد:
شب آمد و دلتنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه بیطاقتم بهانه گرفت
میگوید: پسرم کیوان، سرطان چشم گرفت. یازده ماهه بودکیوان که فهمیدم چشمش سرطان دارد. وقتی دکتر بهم گفت من حس کردم که از مسیر دهانم تا نافم خشک شد و سوخت. من بچه را برداشتم (سال1340 خورشیدی) برای معالجه بردم به انگلیس. اون روزها که توی لندن بودم، پوری(سلطانی) همسر مرتضی کیوان، هم اونجا بود و درس میخواند.(کیوان در سال1333 به علت عضویت در سازمان نظامی حزب توده به جرم خیانت اعدام شده بود.) طفلک خیلی به ما رسیدگی کرد، چون پوری بچههای منو دوست داره به خصوص این پسر که اسمش هم کیوانه. (چون سایه و مرتضی کیوان هم مسلک و دوست بودند، سایه پس از مرگ کیوان، اسم پسرش را کیوان گذاشته بود.) پوری که حال خراب منو دید گفت سایه چند روزی برو پاریس، یه کم سرت هوا بخوره. قبول کردم و رفتم، یه روز یکی از دوستان گفت:شبهای پاریس دیدنیه. ایستگاه مترو به هتل نزدیک بود، وقتی رسیدم نزدیک هتل، دیدم اصلاً حال و حوصله گردش ندارم. رفتم توی اتاق دراز کشیدم. بارون گرفته بود، زدم زیر آواز:شب آمد و دلتنگم هوای خانه گرفت...
سالها بعد سایه درباره چگونگی سرودن این شعر برای شادروان سیمین بهبهانی تعریف کرده است: نمیدانی در چه حالی آن(شعر) را نوشتم. شب بود و خانه دلگیر و غربت وحشتناک(در پاریس) و زنم آبستن و پسرکم گرفتار مصیبت چشم. از خانه بیرون زدم که به خانه دوستی بروم برای مشورتی. خیابان سرد بود و باران دمریز میبارید و اشکم تندتر از باران فرو میریخت. یکباره دیدم غزلی را که زمزمه کردهام در طول خیابان و زیر همان باران به پایان رساندهام:
دل گرفته من همچو ابر بارانی
گشایشی مگر از گریه شبانه گرفت
یعنی سایه این شعر را هنگامی که حادثه سختی برای چشم فرزند کوچکش کیوان رخ داد، سروده است. چون امکان نابینایی او میرفت فرزندش را به خارج از کشور برای معالجه برد. سایه وضعیت زندگی خانوادگی خودش را در این غزل که گریه شبانه نام دارد بیان کرده است. سایه به این کودک علاقه فراوانی داشت، به یاد میآورد که چگونه در خانه بازی میکرد ، شادی میآفرید و اکنون نمیتواند:
نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست
صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت
سایه در این شعر از اینکه کماندار فتنه، دو چشم پسرش را نشانه گرفته و هر چه روزگار به او داده با تیغ و تازیانه بازستانده، بسیار ناراحت است و میگوید:
زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر
نگاه کرد و دو چشم مرانشانه گرفت
زهی بخیل ستمگر که هر چه داد به من
به تیغ بازستاند و به تازیانه گرفت
این بیت تجسم تیری را میکند که رها شده و به چشم فرزند سایه نشسته است، فرزندی که سایه او را مثل چشمان خودش دوست داشت.
آنگاه سایه خود را به درختی کهن تشبیه میکند(به عنوان پدر) که از غم، در حال سوختن است، به چه علت؟ به علت بیماری که فرزندش(جوانه- جوان) به آن دچار شده است:
چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت
ازین سموم نَفَسکُش که در جوانه گرفت
پس موضوع شعر سایه یک مشکل و موضوع خانوادگی و احساس پدری است که از بیماری فرزندش بیتابی میکند، نگران است و آن را به شعر بیان مینماید. ولی شعر حافظ نشان از یک مشکل و فتنه اجتماعی دارد. حافظ این غزل را در پایان عمر خود سروده و در آن به هجوم تیمور به شیراز و شکست و فرار کردن شاه زینالعابدین از شیراز در سال790 هجری اشاره میکند. حافظ بزرگوار با کمال نومیدی، وضعیت آن دوره را در غزل خود اینگونه انعکاس میدهد:
دو یار زیرک و از باده کهن دو منی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
ز تند باد حوادث نمیتوان دیدن
درین چمن که گلی بوده است یاسمنی
ببین در آئینه جام نقش بندی نیست
که کس بیاد ندارد چنین عجب زمنی
از ین سموم که بر طَرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
مزاج دهر تبه شد درین بلا "حافظ"
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
حافظ دو سال بعد از این وقایع بدرود حیات گفت(792 ﻫ . ق).
شاه زینالعابدین فرزند شاه شجاع بود که بعد از پدر به حکومت شیراز رسید(786 ﻫ . ق) امیر تیمور سفیری نزد او به شیراز فرستاد و شاه را نزد خود خواند تا پس از دیدار با وی بار دیگر او را به فرمانروایی فارس منسوب کند. اما زینالعابدین نپذیرفت و به فرستاده امیر تیمور هم اجازه بازگشت نداد. چون تیمور از این کار آگاه شد به سوی شیراز حرکت کرد و زینالعابدین که قدرت رویارویی با تیمور را نداشت از شیراز گریخت و به شوشتر رفت. تیمور شیراز را گرفت و چون خبر شورش سمرقند را شنید، شیراز را به شاه یحیی سپرد و به سمت سمرقند رفت.
حافظ در این غزل که در حول و حوش سالهای 790 سروده این فتنه و اوضاع و احوال شهر جنگزده شیراز را در غزلی ناامید کننده بیان کرده است. بنابراین برخلاف نظر استاد شفیعی کدکنی این واقعه حمله تیمور به شیراز که در شعر حافظ آمده است نه در دوره امیر مبارزالدین بوده و نه آنکه ارتباط ماهوی با شعر سایه پیدا میکند. امیر مبارزالدین پدر شاه شجاع و پدر بزرگ شاه زینالعابدین بود که در سال759 ﻫ. ق از سلطنت توسط پسرش شاه شجاع برکنار و مقتول شد. در دوران امیر مبارزالدین و شاه شجاع به علت سیاست و لیاقتی که آن دو از خود نشان دادند، تیمور به شیراز حمله نکرد. حمله تیمور در زمان نوه امیر مبارزالدین یعنی شاه زینالعابدین صورت گرفته است. امیر تیمور در سال(790 ﻫ . ق) اصفهان را تسخیر و قتل عام کرد و پس از سه ماه ماندن در اصفهان به شیراز رفت. پس هجوم اصلی امیر تیمور به شیراز در زمان زینالعابدین بوده است و این شعر حافظ در آن زمان سروده شده (790 ﻫ . ق) و او به سال 792 درگذشته است.
با توجه به مراتب فوق و مستندات تاریخی موجود، هیچ ارتباطی بین شعر حافظ که یک مشکل اجتماعی را مطرح میکند با شعر سایه که یک مسئله خانوادگی را عنوان کرده وجود ندارد و مطرح کردن همدلی انسانهای عدالتخواه قرن بیستم با سایه همچون همدلی دردمندان دوره امیر مبارزالدین با حافظ، هم از لحاظ تاریخی و هم از لحاظ محتوایی و همچنین ادعاهایی از قبیل درک"ظرایف بوطیقای* حافظ" در این هفتصد سال در مقایسه شعر خواجه شیراز با سایه، قیاس معالفارق و برداشتهای نادرست است که با واقعیتهای اجتماعی و تاریخی مطابقت ندارد.
بوطیقا: اصطلاحا به اثری اطلاق میشود که درباره شعر و اصول آن، وزن، قافیه یا نقد شعر نوشته شده باشد
استاد شفیعی کدکنی درباره سایه مینویسد:"سایه بیآنکه مدعی خلق جهانی ویژه خویش باشد، آینهدار غمها و شادیهای انسان عصر ماست و اگر کسانی باشند که برباد رفتن آرزوهای بزرگ انسان عدالتخواه قرن بیستم را با تمام وجود تجربه کرده باشند، وقتی از زبان سایه میشنوند:
چه جای گل که درخت کهن ز ریشه سوخت
ازین سموم نَفَسکُش که در جوانه گرفت
همدلیشان با سایه کم از همدلی دردمندان دوره امیر مبارزالدین با خواجه شیراز نیست، آنجا که فرمود:
لطفا فیلم زیر را نگاه کنید
عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی
سایه درباره غزلی که بیتی از آن مورد اشاره دکتر شفیعی قرار گرفته است و نام گریه شبانه به مطلع زیر دارد:
شب آمد و دلتنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه بیطاقتم بهانه گرفت
میگوید: پسرم کیوان، سرطان چشم گرفت. یازده ماهه بودکیوان که فهمیدم چشمش سرطان دارد. وقتی دکتر بهم گفت من حس کردم که از مسیر دهانم تا نافم خشک شد و سوخت. من بچه را برداشتم (سال1340 خورشیدی) برای معالجه بردم به انگلیس. اون روزها که توی لندن بودم، پوری(سلطانی) همسر مرتضی کیوان، هم اونجا بود و درس میخواند.(کیوان در سال1333 به علت عضویت در سازمان نظامی حزب توده به جرم خیانت اعدام شده بود.) طفلک خیلی به ما رسیدگی کرد، چون پوری بچههای منو دوست داره به خصوص این پسر که اسمش هم کیوانه. (چون سایه و مرتضی کیوان هم مسلک و دوست بودند، سایه پس از مرگ کیوان، اسم پسرش را کیوان گذاشته بود.) پوری که حال خراب منو دید گفت سایه چند روزی برو پاریس، یه کم سرت هوا بخوره. قبول کردم و رفتم، یه روز یکی از دوستان گفت:شبهای پاریس دیدنیه. ایستگاه مترو به هتل نزدیک بود، وقتی رسیدم نزدیک هتل، دیدم اصلاً حال و حوصله گردش ندارم. رفتم توی اتاق دراز کشیدم. بارون گرفته بود، زدم زیر آواز:شب آمد و دلتنگم هوای خانه گرفت...
سالها بعد سایه درباره چگونگی سرودن این شعر برای شادروان سیمین بهبهانی تعریف کرده است: نمیدانی در چه حالی آن(شعر) را نوشتم. شب بود و خانه دلگیر و غربت وحشتناک(در پاریس) و زنم آبستن و پسرکم گرفتار مصیبت چشم. از خانه بیرون زدم که به خانه دوستی بروم برای مشورتی. خیابان سرد بود و باران دمریز میبارید و اشکم تندتر از باران فرو میریخت. یکباره دیدم غزلی را که زمزمه کردهام در طول خیابان و زیر همان باران به پایان رساندهام:
دل گرفته من همچو ابر بارانی
گشایشی مگر از گریه شبانه گرفت
یعنی سایه این شعر را هنگامی که حادثه سختی برای چشم فرزند کوچکش کیوان رخ داد، سروده است. چون امکان نابینایی او میرفت فرزندش را به خارج از کشور برای معالجه برد. سایه وضعیت زندگی خانوادگی خودش را در این غزل که گریه شبانه نام دارد بیان کرده است. سایه به این کودک علاقه فراوانی داشت، به یاد میآورد که چگونه در خانه بازی میکرد ، شادی میآفرید و اکنون نمیتواند:
نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست
صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت
سایه در این شعر از اینکه کماندار فتنه، دو چشم پسرش را نشانه گرفته و هر چه روزگار به او داده با تیغ و تازیانه بازستانده، بسیار ناراحت است و میگوید:
زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر
نگاه کرد و دو چشم مرانشانه گرفت
زهی بخیل ستمگر که هر چه داد به من
به تیغ بازستاند و به تازیانه گرفت
این بیت تجسم تیری را میکند که رها شده و به چشم فرزند سایه نشسته است، فرزندی که سایه او را مثل چشمان خودش دوست داشت.
آنگاه سایه خود را به درختی کهن تشبیه میکند(به عنوان پدر) که از غم، در حال سوختن است، به چه علت؟ به علت بیماری که فرزندش(جوانه- جوان) به آن دچار شده است:
چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت
ازین سموم نَفَسکُش که در جوانه گرفت
پس موضوع شعر سایه یک مشکل و موضوع خانوادگی و احساس پدری است که از بیماری فرزندش بیتابی میکند، نگران است و آن را به شعر بیان مینماید. ولی شعر حافظ نشان از یک مشکل و فتنه اجتماعی دارد. حافظ این غزل را در پایان عمر خود سروده و در آن به هجوم تیمور به شیراز و شکست و فرار کردن شاه زینالعابدین از شیراز در سال790 هجری اشاره میکند. حافظ بزرگوار با کمال نومیدی، وضعیت آن دوره را در غزل خود اینگونه انعکاس میدهد:
دو یار زیرک و از باده کهن دو منی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
ز تند باد حوادث نمیتوان دیدن
درین چمن که گلی بوده است یاسمنی
ببین در آئینه جام نقش بندی نیست
که کس بیاد ندارد چنین عجب زمنی
از ین سموم که بر طَرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
مزاج دهر تبه شد درین بلا "حافظ"
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
حافظ دو سال بعد از این وقایع بدرود حیات گفت(792 ﻫ . ق).
شاه زینالعابدین فرزند شاه شجاع بود که بعد از پدر به حکومت شیراز رسید(786 ﻫ . ق) امیر تیمور سفیری نزد او به شیراز فرستاد و شاه را نزد خود خواند تا پس از دیدار با وی بار دیگر او را به فرمانروایی فارس منسوب کند. اما زینالعابدین نپذیرفت و به فرستاده امیر تیمور هم اجازه بازگشت نداد. چون تیمور از این کار آگاه شد به سوی شیراز حرکت کرد و زینالعابدین که قدرت رویارویی با تیمور را نداشت از شیراز گریخت و به شوشتر رفت. تیمور شیراز را گرفت و چون خبر شورش سمرقند را شنید، شیراز را به شاه یحیی سپرد و به سمت سمرقند رفت.
حافظ در این غزل که در حول و حوش سالهای 790 سروده این فتنه و اوضاع و احوال شهر جنگزده شیراز را در غزلی ناامید کننده بیان کرده است. بنابراین برخلاف نظر استاد شفیعی کدکنی این واقعه حمله تیمور به شیراز که در شعر حافظ آمده است نه در دوره امیر مبارزالدین بوده و نه آنکه ارتباط ماهوی با شعر سایه پیدا میکند. امیر مبارزالدین پدر شاه شجاع و پدر بزرگ شاه زینالعابدین بود که در سال759 ﻫ. ق از سلطنت توسط پسرش شاه شجاع برکنار و مقتول شد. در دوران امیر مبارزالدین و شاه شجاع به علت سیاست و لیاقتی که آن دو از خود نشان دادند، تیمور به شیراز حمله نکرد. حمله تیمور در زمان نوه امیر مبارزالدین یعنی شاه زینالعابدین صورت گرفته است. امیر تیمور در سال(790 ﻫ . ق) اصفهان را تسخیر و قتل عام کرد و پس از سه ماه ماندن در اصفهان به شیراز رفت. پس هجوم اصلی امیر تیمور به شیراز در زمان زینالعابدین بوده است و این شعر حافظ در آن زمان سروده شده (790 ﻫ . ق) و او به سال 792 درگذشته است.
با توجه به مراتب فوق و مستندات تاریخی موجود، هیچ ارتباطی بین شعر حافظ که یک مشکل اجتماعی را مطرح میکند با شعر سایه که یک مسئله خانوادگی را عنوان کرده وجود ندارد و مطرح کردن همدلی انسانهای عدالتخواه قرن بیستم با سایه همچون همدلی دردمندان دوره امیر مبارزالدین با حافظ، هم از لحاظ تاریخی و هم از لحاظ محتوایی و همچنین ادعاهایی از قبیل درک"ظرایف بوطیقای* حافظ" در این هفتصد سال در مقایسه شعر خواجه شیراز با سایه، قیاس معالفارق و برداشتهای نادرست است که با واقعیتهای اجتماعی و تاریخی مطابقت ندارد.
بوطیقا: اصطلاحا به اثری اطلاق میشود که درباره شعر و اصول آن، وزن، قافیه یا نقد شعر نوشته شده باشد
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, اکتبر 24, 2018 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Hassan Golmohammadi حسن گلمحمدی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار ساکن تورنتو است. او عضو هیئت علمی در دانشگاه تهران بوده و دهها جلد کتاب و صدها مقاله از او در ایران و کانادا منتشر شده است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو