ایرانیان به گواه تاریخ مردمی صبور و دانا بودهاند ولی هر چند گاه یکبار گرفتار دولتهایی گشتهاند که زندگی و جامعه را برای آنها به سختی و مشکلات کشیدهاند
فرهنگ و ادبیات غنی و پربار کشورمان همواره مشحون از زیباییها و نکتههایی است که اگر خوب به آن توجه کنیم میتوانیم از دل آنها به اندیشهها، تجربهها و آموختههای ارزشمند نسلهای گذشته پی ببریم که بسیاری از آنها برای زندگی امروز ما مفید و قابل استفاده است. یک ضربالمثل فارسی می گوید: "قربان برم خدا را / یک بام و دو هوا را"، حال موضوع این ضربالمثل به چه قصه و حکایتی برمیگردد جای خود دارد ولی امروزه وقتی در یک آن واحد شرایط در دو حالت متضاد با هم قرار میگیرد، این ضربالمثل را مردم بکار میبرند.
نکتهای که میخواهم در این رابطه بیان کنم برمیگردد به شرایطی که در حال حاضر در ایران و کانادا بوجود آمده است که سود آن به جیب یک عده مشخص میرود و دود آن به چشم همه مردم چه در داخل کشورمان و چه در خارج آن. ما مردمی هستیم که به درازای تاریخ بشر قدمت حضور با فرهنگ و آداب ویژه در روی کره زمین داریم. در این کش و قوس و گذر چندین هزار ساله، هر چند گاه مشکلی و مصیبتی بر ما رفته است ولی با تحمل و درایت از آن گذر کردهایم و حضورمان در سطح جهان ادامه یافته است. چه بسا تمدنها و کشورهای دیگری که در گذشته وجود داشتند و اکنون از آنها یادی هم در خاطرهها نیست. ایرانیان به گواه تاریخ مردمی صبور و دانا بودهاند ولی هر چند گاه یکبار گرفتار دولتهایی گشتهاند که زندگی و جامعه را برای آنها به سختی و مشکلات کشیدهاند. بسیاری از افراد از این وضعیت ناهمگون در هر دوره و زمانی به نحو مطلوب و دلخواه و با ترفندهای مختلف از آن بهره جستهاند و حقوق دیگران را پایمال کردهاند.
نمونه عینی آن را اکنون در پیش رو داریم. همه میدانیم وضعیت ارتباطی ایران و کانادا در هم ریخته و مغشوش است. این وضعیت به نفع چه کسانی است؟ قطعا به سود مردم کانادا و جامعه ایرانیان مهاجر در این کشور نیست. ولی عدهای هستند که تداوم این حالت، خواست مطلوب آنها است. اینگونه افراد هر چند که انگشتشمارند ولی با استفاده از مشکل پیش آمده سوء استفادههای خود را میکنند و گرفتاریهای آن را برای سایر افراد باقی میگذارند.
هر چند مدت یکبار در همین جامعه کانادا در شهرهای مختلف از دوستان، آشنایان و افرادی که در ارتباط هستیم میشنویم که افراد سودجو در قالب شغلهای کاذب میزان قابل توجهی از اموال و اندوختههای ایرانیان مهاجر را که با زحمت و گرفتاری فراوان آن را بدست آوردهاند به تاراج برده و آنگاه در ایران یا کشوری دیگر با مال مردم زندگی میکنند و کسی هم مانع نمیشود. یا بالعکس افراد دیگری از ایران داراییهای غارت کرده از مردم یا دولت را به کانادا میآورند و در محیطی امن و راحت به زندگی اشرافی خود ادامه میدهند. درحالیکه قشر عظیمی از ایرانیان در داخل و خارج از کشور با مشکلات عدیده اجتماعی و اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند و خم به ابرو نمیآورند.
این روزها شاهد نابسامانی شدیدی در وضعیت ارزی کشورمان هستیم. اگر فرصت کردید به صرافیها و ارز فروشیهای شهر تورنتو سری بزنید و ببینید که تعداد قابل توجهی از مهاجران نسل اول و اغلب بازنشسته چگونه از نرخ ارز در بهت و حیرت فرو رفتهاند و میرود که در آیندهای بسیار نزدیک از این آب باریکهای که صرف لقمه نان و پنیری برای آنها در غربت میشد ناامید گردند. از طرف دیگر شاهد آن هستیم که عدهای از افراد با همراه آوردن پولهای کلان که حاصل دسترنج مردم رنج کشیده کشورمان است اینجا با حالتی شبیه رفتارهایی که در ایران داشتند، بسیاری از ارزشهای شهروندی در کانادا را زیر پا میگذارند و هر حرکتی را که دلشان میخواهد انجام میدهند و کسی یا مقامی هم مانع آنها نمیگردد،چه بسا تداوم این حالت کار را به جایی برساند که برای زندگی آرام و ساده مردم مشکل نیز ایجاد کند.
شما فکر میکنید در این باره چه باید کرد؟ آیا باید نشست و دم برنیاورد یا آن که طبق رسالت مطبوعاتی به نقد و بررسی این گونه ناهنجاریهای اجتماعی پرداخت. با ما همگام شوید و بیندیشید و انتقاد کنید تا به راه حلی منطقی و درست در رابطه با این شرایط یک بام و دو هوای جامعه برسیم.
به تو بگویم
دیگر جا نیست
قلبات پر از اندوه است
آسمانهای تو آبی رنگی گرمایش را از دست داده است
زیر آسمان بی رنگ و بی جلا زندگی میکنی
بر زمین تو، باران، چهره عشقهایت را پر آبله میکند
پرندگانات همه مردهاند
در صحرایی بیسایه و بیپرنده زندگی میکنی
آن جا که هر گیاه در انتظار سرود مرغی خاکستر میشود.
دیگر جا نیست
قلبات پر از اندوه است
خدایان همه آسمانهایت
بر خاک افتادهاند
چون کودکی
بی پناه و تنها ماندهای
از وحشت میخندی
و غروری کودن از گریستن پرهیزت میدهد.
این است انسانی که از خود ساختهای
از انسانی که من دوست میداشتم
که من دوست میدارم.
دوشادوش زندگی
در همه نبردها جنگیده بودی
نفرین خدایان در تو کارگر نبود
و اکنون ناتوان و سرد
مرا در برابر تنهایی
به زانو در میآوری
آیا تو جلوه روشنی از تقدیر ممنوع انسانهای قرن مایی؟
انسانهایی که من دوست میداشتم
که من دوست میدارم ؟
دیگر جا نیست
قلبات پر از اندوه است
میترسی به تو بگویم، تو از زندگی میترسی
از مرگ بیش از زندگی
از عشق بیش از هر دو میترسی
به تاریکی نگاه میکنی
از وحشت میلرزی
و مرا در کنار خود
از یاد میبری.
"استاد احمد شاملو"
انتخابات و ملانصرالدین
ملانصرالدین که در میان تجمع دوستداران خود، جوگیر شده بود، ارادهاش را از دست داده و با صدای بلند و رسا فریاد میزد:
"عزیزان، سروران،اسپانسرهای گرامی،اگر به حقیر که از جنس شمایم و توسط خودتان کاندید شدهام، رای دهید، یکی از افراد معمولی جامعه را انتخاب کردهاید. شما را به خدا به این حرفهای من خوب فکر کنید و اگر دیدید که در آن صداقتی نهفته است، آنگاه از من حمایت نمایید. من یک آدم مهاجر بیشیله پیلهایام. اکنون چندین سال است که در شهر تورنتو در میان شما زندگی میکنم. هر کدامتان کاری داشتید سعی کردم با بضاعت کمی که دارم،آن را انجام دهم. عالمی کبیر هستم. ناصحی بصیرم. شما را به هر چه دوست دارید و به آن ایمان دارید، قسم میدهم،خوب فکر کنید ببینید از من باصلاحیتتر کجا میتوانید پیدا کنید. من اکنون سه سال است بیکارم و به هر جا میروم فایده ندارد. نه میتوانم برایتان مترو بکشم و نه میتوانم بیمارستان درست کنم. راست و پوست کنده میگویم، اینگونه کارها از من ساخته نیست. نمیخواهم فقط برایتان شعار بدهم. اما صادقانه میگویم، این حرفها در حد و توان یک نماینده نیست، اگر میخواهید به یک نفر بیکار ولی دلسوز و صادق کمک کنید، به من اعتماد کنید و با انتخاب خودتان به یک خانواده مهاجر مساعدت نمایید..."
کار ملا داشت به عجز و التماس میرسید که هواداران و اطرافیان او را از ادامه سخنرانی که به نفعش نبود، منصرف کردند و از پشت تریبون با چشمان گریان پایینش آوردند.
"کتاب ملا نصرالدین در تورنتو"
نکتهای که میخواهم در این رابطه بیان کنم برمیگردد به شرایطی که در حال حاضر در ایران و کانادا بوجود آمده است که سود آن به جیب یک عده مشخص میرود و دود آن به چشم همه مردم چه در داخل کشورمان و چه در خارج آن. ما مردمی هستیم که به درازای تاریخ بشر قدمت حضور با فرهنگ و آداب ویژه در روی کره زمین داریم. در این کش و قوس و گذر چندین هزار ساله، هر چند گاه مشکلی و مصیبتی بر ما رفته است ولی با تحمل و درایت از آن گذر کردهایم و حضورمان در سطح جهان ادامه یافته است. چه بسا تمدنها و کشورهای دیگری که در گذشته وجود داشتند و اکنون از آنها یادی هم در خاطرهها نیست. ایرانیان به گواه تاریخ مردمی صبور و دانا بودهاند ولی هر چند گاه یکبار گرفتار دولتهایی گشتهاند که زندگی و جامعه را برای آنها به سختی و مشکلات کشیدهاند. بسیاری از افراد از این وضعیت ناهمگون در هر دوره و زمانی به نحو مطلوب و دلخواه و با ترفندهای مختلف از آن بهره جستهاند و حقوق دیگران را پایمال کردهاند.
نمونه عینی آن را اکنون در پیش رو داریم. همه میدانیم وضعیت ارتباطی ایران و کانادا در هم ریخته و مغشوش است. این وضعیت به نفع چه کسانی است؟ قطعا به سود مردم کانادا و جامعه ایرانیان مهاجر در این کشور نیست. ولی عدهای هستند که تداوم این حالت، خواست مطلوب آنها است. اینگونه افراد هر چند که انگشتشمارند ولی با استفاده از مشکل پیش آمده سوء استفادههای خود را میکنند و گرفتاریهای آن را برای سایر افراد باقی میگذارند.
هر چند مدت یکبار در همین جامعه کانادا در شهرهای مختلف از دوستان، آشنایان و افرادی که در ارتباط هستیم میشنویم که افراد سودجو در قالب شغلهای کاذب میزان قابل توجهی از اموال و اندوختههای ایرانیان مهاجر را که با زحمت و گرفتاری فراوان آن را بدست آوردهاند به تاراج برده و آنگاه در ایران یا کشوری دیگر با مال مردم زندگی میکنند و کسی هم مانع نمیشود. یا بالعکس افراد دیگری از ایران داراییهای غارت کرده از مردم یا دولت را به کانادا میآورند و در محیطی امن و راحت به زندگی اشرافی خود ادامه میدهند. درحالیکه قشر عظیمی از ایرانیان در داخل و خارج از کشور با مشکلات عدیده اجتماعی و اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند و خم به ابرو نمیآورند.
این روزها شاهد نابسامانی شدیدی در وضعیت ارزی کشورمان هستیم. اگر فرصت کردید به صرافیها و ارز فروشیهای شهر تورنتو سری بزنید و ببینید که تعداد قابل توجهی از مهاجران نسل اول و اغلب بازنشسته چگونه از نرخ ارز در بهت و حیرت فرو رفتهاند و میرود که در آیندهای بسیار نزدیک از این آب باریکهای که صرف لقمه نان و پنیری برای آنها در غربت میشد ناامید گردند. از طرف دیگر شاهد آن هستیم که عدهای از افراد با همراه آوردن پولهای کلان که حاصل دسترنج مردم رنج کشیده کشورمان است اینجا با حالتی شبیه رفتارهایی که در ایران داشتند، بسیاری از ارزشهای شهروندی در کانادا را زیر پا میگذارند و هر حرکتی را که دلشان میخواهد انجام میدهند و کسی یا مقامی هم مانع آنها نمیگردد،چه بسا تداوم این حالت کار را به جایی برساند که برای زندگی آرام و ساده مردم مشکل نیز ایجاد کند.
شما فکر میکنید در این باره چه باید کرد؟ آیا باید نشست و دم برنیاورد یا آن که طبق رسالت مطبوعاتی به نقد و بررسی این گونه ناهنجاریهای اجتماعی پرداخت. با ما همگام شوید و بیندیشید و انتقاد کنید تا به راه حلی منطقی و درست در رابطه با این شرایط یک بام و دو هوای جامعه برسیم.
به تو بگویم
دیگر جا نیست
قلبات پر از اندوه است
آسمانهای تو آبی رنگی گرمایش را از دست داده است
زیر آسمان بی رنگ و بی جلا زندگی میکنی
بر زمین تو، باران، چهره عشقهایت را پر آبله میکند
پرندگانات همه مردهاند
در صحرایی بیسایه و بیپرنده زندگی میکنی
آن جا که هر گیاه در انتظار سرود مرغی خاکستر میشود.
دیگر جا نیست
قلبات پر از اندوه است
خدایان همه آسمانهایت
بر خاک افتادهاند
چون کودکی
بی پناه و تنها ماندهای
از وحشت میخندی
و غروری کودن از گریستن پرهیزت میدهد.
این است انسانی که از خود ساختهای
از انسانی که من دوست میداشتم
که من دوست میدارم.
دوشادوش زندگی
در همه نبردها جنگیده بودی
نفرین خدایان در تو کارگر نبود
و اکنون ناتوان و سرد
مرا در برابر تنهایی
به زانو در میآوری
آیا تو جلوه روشنی از تقدیر ممنوع انسانهای قرن مایی؟
انسانهایی که من دوست میداشتم
که من دوست میدارم ؟
دیگر جا نیست
قلبات پر از اندوه است
میترسی به تو بگویم، تو از زندگی میترسی
از مرگ بیش از زندگی
از عشق بیش از هر دو میترسی
به تاریکی نگاه میکنی
از وحشت میلرزی
و مرا در کنار خود
از یاد میبری.
"استاد احمد شاملو"
انتخابات و ملانصرالدین
ملانصرالدین که در میان تجمع دوستداران خود، جوگیر شده بود، ارادهاش را از دست داده و با صدای بلند و رسا فریاد میزد:
"عزیزان، سروران،اسپانسرهای گرامی،اگر به حقیر که از جنس شمایم و توسط خودتان کاندید شدهام، رای دهید، یکی از افراد معمولی جامعه را انتخاب کردهاید. شما را به خدا به این حرفهای من خوب فکر کنید و اگر دیدید که در آن صداقتی نهفته است، آنگاه از من حمایت نمایید. من یک آدم مهاجر بیشیله پیلهایام. اکنون چندین سال است که در شهر تورنتو در میان شما زندگی میکنم. هر کدامتان کاری داشتید سعی کردم با بضاعت کمی که دارم،آن را انجام دهم. عالمی کبیر هستم. ناصحی بصیرم. شما را به هر چه دوست دارید و به آن ایمان دارید، قسم میدهم،خوب فکر کنید ببینید از من باصلاحیتتر کجا میتوانید پیدا کنید. من اکنون سه سال است بیکارم و به هر جا میروم فایده ندارد. نه میتوانم برایتان مترو بکشم و نه میتوانم بیمارستان درست کنم. راست و پوست کنده میگویم، اینگونه کارها از من ساخته نیست. نمیخواهم فقط برایتان شعار بدهم. اما صادقانه میگویم، این حرفها در حد و توان یک نماینده نیست، اگر میخواهید به یک نفر بیکار ولی دلسوز و صادق کمک کنید، به من اعتماد کنید و با انتخاب خودتان به یک خانواده مهاجر مساعدت نمایید..."
کار ملا داشت به عجز و التماس میرسید که هواداران و اطرافیان او را از ادامه سخنرانی که به نفعش نبود، منصرف کردند و از پشت تریبون با چشمان گریان پایینش آوردند.
"کتاب ملا نصرالدین در تورنتو"
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, می 16, 2018 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Hassan Golmohammadi حسن گلمحمدی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار ساکن تورنتو است. او عضو هیئت علمی در دانشگاه تهران بوده و دهها جلد کتاب و صدها مقاله از او در ایران و کانادا منتشر شده است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو